نماد آخرین خبر

داستان های واقعی/ کامیونی که منفجر نمی شد

منبع
بروزرسانی
داستان های واقعی/ کامیونی که منفجر نمی شد
خط شکسته شد، عراقي ها عقب کشيدند. بچه ها لب ساحل يک کاميون پيدا کردند. روشن بود اما کسي فرصت فرار با آن را پيدا نکرده بود. بچه ها اصرار کردند منفجرش کنيم، هم عراقي ها مي ترسن، هم گردان هاي خودي، متوجه مي شن و ميان سمت ما. دست بردار هم نبودند. گفتم: «خودتون مي دونين». هم زمان چند نارنجک انداختند داخل کاميون. هيچ اتفاقي نيفتاد. ولش کردند. مدتي بعد تعداد مجروحان زياد شد. يک ماشين لازم داشتيم تا ببريمشان لب ساحل. اما در بساط ما غواص ها هيچ وقت ماشيني نبود، آن هم در خط دشمن. يکي گفت: «خوب شد کاميون نترکيد ها!» مجموعه روزگاران- کتاب خاطرات رزمندگان غواص - ص۹۸