نماد آخرین خبر

ضرورت نگهداری ِسرّ آل محمد(ص) از نااهلش در روایات

منبع
مشرق
بروزرسانی
ضرورت نگهداری ِسرّ آل محمد(ص) از نااهلش در روایات
مشرق/ کتاب الغيبة اثر محمّد بن ابراهيم بن جعفر معروف به نعماني است. اين کتاب يک از قديمي‌ترين کتاب پيرامون امام دوازدهم شيعيان و مسائل مربوط به ظهور است که در سال ۳۴۲ هجري قمري در اوايل غيبت کبري به تاليف درآمد. نعماني براي رفع شکي که پس از مرگ امام يازدهم شيعيان، امام حسن عسکري(ع) ميان شيعيان افتاده بود، اين کتاب را نوشت با اين اميد که به شيعيان ضرورت غيبت را ثابت کند. وي درباره انگيزه نوشتن اين کتاب بيان مي‌کند: "من در جامعه مي‌ديدم شيعيان و علاقه‌مندان به محمد و آل محمد(ص) به گروه‌هاي مختلفي تقسيم شده‌اند و نسبت به امام زمان(ع) و ولي امر و حجت پروردگار خود سرگردان گشته‌اند. پس از بررسي، دليل آن را غيبت آن حضرت يافتم، چنان که رسول خدا(ص) و حضرت علي(ع) و ائمه معصومين نيز به آن اشاره نموده‌اند؛ لذا به ياري خداوند بر آن شدم تا رواياتي که مشايخ بزرگ روايي از اميرالمؤمنين و ائمه معصومين درباره غيبت امام عصر(ع) روايت کرده‌اند، جمع‌آوري نمايم. بسياري از رواياتي که هم اکنون در اختيار من است را علماي اهل تسنن نيز روايت کرده‌اند. البته روايات آنان در اين باره بسيار گسترده‌تر از رواياتي است که هم اکنون در اختيار من است." در ادامه قسمت هايي از اين کتاب را در اين مجال براي علاقه مندان متذکر مي شويم؛ (باب 1) روايات درباره نگهداري سرّ آل محمد(ص) از نااهلش و اينکه نبايد اشاعه يابد و بگوش ديگران برسد 1- خبر داد ما را ابوالعباس احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده کوفي او گفت: حديث کرد براي ما قاسم بن محمد بن حازم او گفت: حديث کرد ما را عبيس بن هشام ناشري او گفت: حديث کرد ما را عبدالله بن جبله از سلام بن ابي عمره از معروف بن خربوذ از ابي الطفيل عامر بن واثله او گفت: امير المومنين(ع) فرمود: مگر دوست داريد که مردم خدا و رسول را دروغگو پندارند؟ با مردم از آنچه شناسايي دارند سخن بگويند و از آنچه انکار مي کنند خودداري کنيد. 2- و حديث کرد مرا ابوالقاسم حسين بن محمد باوري، او گفت: حديث کرد ما را يوسف بن يعقوب مقري در واسط او گفت: حديث کرد مرا خلف بزار از يزيد بن هارون از حميد طويل که گفت: شنيدم انس بن مالک گفت: شنيدم رسول خدا مي فرمود: با مردم درباره آنچه قدرت شناخت آن را ندارند سخن مگوييد مگر دوست داريد که مردم خدا و رسول خدا را دروغگو پندارند؟ 3- و حديث کرد ما را احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده او گفت: حديث کرد ما را احمد بن يوسف بن يعقوب جعفى ابو ابوالحسن او گفت حديث کرد ما را اسماعيل بن مهران او گفت حديث کرد ما را حسن بن علىّ بن ابى حمزه از عبد الاعلى ابن اعين او گفت: امام صادق(ع) مرا فرمود: اى عبد الاعلى کشيدن بار ولايت ما نه آنست که کسى آن را بشناسد و بپذيرد بلکه کشيدن آن آنست که آن را نگهدارى کند و از نااهلش پوشيده کند، به شيعيان ما سلام ما و رحمت خدا را برسان و به آنان بگو که امام صادق(ع) بشما پيام داد که: خدا رحمت کند بنده اى را که به مردم آنچه را که مى توانند درک کنند اظهار کند و از آنچه انکار مي کنند خوددارى کند و از اين رهگذر دوستي مردم را نسبت بخودش و نسبت بما جلب نمايد. سپس امام (ع) فرمود: کسى که بما اعلام جنگ مى دهد زحمتش بر ما بيش از آن کس نيست که سخني را که ما دوست نداريم بر زبان مى راند. 4- و حديث کرد ما را حمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث کرد ما را ابو عبداللَّه جعفر بن عبد الله از کتابش در ماه رجب سال 208 او گفت: حديث کرد ما را حسن بن علىّ بن فضّال او گفت حديث کرد مرا صفوان بن يحيي از اسحاق ابن عمّار صيرفي از عبد الاعلى بن اعين از امام صادق عليه السّلام که فرمود: فقطّ شناختن و دوست داشتن در اين کار کافى نيست تا آنگاه که آن را از نااهلش پوشيده بدارى و شما را همين قدر بسنده است که آنچه را که ما گفته ايم بگوئيد و از آنچه ما لب بسته ايم لب ببنديد که اگر شما گفته هاي ما را بگوئيد و در ناگفته هاي ما تسليم ما شويد ايماني همانند ايمان ما خواهيد داشت و خداى تعالى مى فرمايد: اگر آنان همانند شما ايمان داشته باشند بطور مسلّم راه حقيقى را يافته اند. علىّ بن الحسين(ع) مى فرمود: به مردم آنچه را که مى شناسند بگوئيد و بيش از توانشان بار بر دوش آنان مگذاريد که بوسيله ما آنان را فريب داده باشيد. 5- و خبر داد ما را عبد الواحد بن عبد الله بن يونس موصلي او گفت: حديث کرد ما را محمد جعفر قرشي او گفت: حديث کرد مرا محمد بن حسين بن ابي الخطاب او گفت: حديث کرد ما را محمد بن غياث از عبدالاعلي بن اعين او گفت: امام صادق(ع) فرمود: به زير بار امر ما رفتن نه تنها همين است که تصديق آن شود و پذيرفته گردد بلکه يک قسم آن عبارت است از پوشيده داشتن و نگهداري آن از نا اهل، به آنان يعني به شيعه سلام مرا و رحمت خدا را برسان و به آنان بگو امام صادق(ع) به شما مي گويد خداوند رحمت کند بنده اي را که محبت و علاقه مردم را نسبت به من و نسبت به خودش جذب کند و آنچه را که به آنان آشنا هستند براي آنان بازگو کند و آنچه را که انکارش کنند مستور بدارد. 6- سپس به من فرمود: به خدا قسم آنکه با ما آشکار مي جنگد بر ما سخت تر از کسي نيست که آنچه که ما خوش نداريم درباره ما سخن گويد و حديث را تا آخر نقل کرده است، همچنين کسي که سخن ما را به زيان ما پخش کند مانند کسي است که حق ما را به رخ ما انکار کند. 7- و به همين سند از حسن بن علي بن ابي حمزه از حسن بن سري که گفت: امام صادق(ع) فرمود من سخني با کسي مي گويم و چون او از نزد من بيرون مي رود سخن مرا آنچنان که از من شنيده است بازگو مي کند و نتيجه گفتارش آن باشد که او را لعنت کنند و از وي دوري جويند و مقصود آن حضرت آن است که حديث را با کسي در ميان مي گذارد که معنايش را نتواند کشيد و شايستگي شنيدن آن را ندارد و از اين حديث استفاده مي شود که خواسته آن حضرت آن است که مطلب پوشيدني مي بايد پوشيده بماند و ظاهر نشود. 8- و به همين سند از حسن بن علي بن ابي حمزه از قاسم صيرفي از ابن مسکان گفت: شنيدم امام صادق(ع) فرمود: گروهي مرا امام و پيشواى خود مى انگارند بخدا قسم که من پيشواى آنان نيستم خدا لعنتشان کند هر چه که من پرده پوشى مي کنم آنان پرده اش مى درند من چنين و چنان مى گويم آنان مى گويند: مقصودش چنين و چنان بوده است من پيشواى تنها کسى هستم که مرا فرمانبردار باشد. 9- و به همين سند از حسن از کرام خثعمي که گفت: امام صادق(ع) فرمود: هان به خدا اگر دهن هاى شما لجام داشت من به هر يک از شما آنچه را که بسود او بود مى گفتم به خدا قسم اگر مردانى پرهيزکار مى يافتم سخنانى ميگفتم، و از خدا يارى مى جويم، مقصود آن حضرت از پرهيزکاران، کسانى هستند که تقيّه نموده و از بازگو کردن پرهيز کنند. 10- و به همين سند از حسن از پدرش از ابي بصير که گويد: امام باقر(ع) را شنيدم که مي فرمود: رازي را خداوند به جيرئيل گفت و جبرئيل آن راز را به محمد گفت و محمد به علي سپرد و علي آن را به کسي که خدا خواست يکي پس از ديگري و شما از آن راز در کوچه ها سخن مي گوييد. 11- و حديث کرد ما را محمد همام بن سهيل او گفت: حديث کرد ما را عبدالله بن علا مذاري او گفت: حديث کرد ما را ادريس بن زياد کوفي او گفت: يکي از استادان ما گفت که مفضل دست مرا گرفت و گفت همانطور که من دست تو را گرفتم امام صادق(ع) دست مرا گرفت و مرا فرمود: اي مفضل اين کار تنها به گفتار نيست نه به خدا قسم تا آنگاه که کسي آن را نگهداري کند آنچنان که خداوند آن را نگهداري فرموده و آن را شريف شمارد آنچنان که خدايش شريف دانسته و حقش را به جا آورد آن چنان که خداوند دستور فرموده است. 12- و خبر داد ما را عبدالواحد با سندش از حسن از حفص بن نسيب فرعان که گويد: در آن روزها که غلام حضرت صادق معلّى بن خنيس کشته شده بود بخدمتش رسيدم مرا فرمود اى حفص من بمعلّى چيزهايي گفتم ولى او آنها را پخش کرد و بشمشير گرفتار آمد من ب او گفته بود که ما را سخني است که هر کس آن را بر ما نگهدارى کند خداوندش نگهدارى مى کند و دين و دنياى او را نيز نگهدارى فرمايد و کسى که آن سخن را بر ما پخش کند خداوند دين و دنيايش را از او مى ستاند. اى معلّى کسى که سخن مشکل ما را پنهان نگهدارد خداوند آن را نورى در برابر ديدگان او قرار ميدهد و در ميان مردم عزّت باو ميدهد و کسى که سخن مشکل ما را پخش کند نمي ميرد تا آنکه زهر اسلحه ب او رسد و يا حيرت زده از دنيا برود. مترجم گويد: ظاهرا مقصود از متحير در اين نسخه، حيرانى و سرگردانى در شهرها است يعني کسى که اسرار آل محمد را فاش سازد يا گرفتار دژخيمان حکومت جور شود و اعدامش کنند و يا آنکه بايد فرار نموده و گمنام بميرد. با کانال تلگرامي آخرين خبر همراه شويد telegram.me/akharinkhabar