آسموني/ اشتباه اول: بيشتر افراد معمولاً به اندازه کافي براي تحقيقات روي طرح و ايده خود وقت صرف نمي کنند تا ببينند واقعاً ارزش آن را دارد يا نه و به همين دليل شکست مي خورند اين معمولاً مهمترين اشتباه همه است.
به اعتقاد اوشر 9 نفر از هر 10 کارآفرين به خاطر اين که طرح و ايده آنها ارزشي را که تصور مي کردند نداشته است شکست مي خورند. گاهي افراد آن قدر شور و شوق به انجام کار جديد دارند که از تجزيه و تحليل آن غافل مي شوند. و همين باعث شکست آنها مي شود آنها ممکن است بسيار با استعداد و لايق باشند و هر کاري که از دستشان بر مي آيد انجام دهند ولي به نتيجه مناسبي دست پيدا نمي کنند چون قدم اول را مشکل دار برداشته اند. يعني ايده با ارزشي انتخاب نکرده اند.
اشتباه دوم: تخمين نادرست از بازار، تعداد مشتريان احتمالي، زمان بندي و قسمتي از بازار که نصيب آنها خواهد شد.
بيشتر افراد کارآفرين آن قدر درباره طرح ها و کارهاي جديد خود هيجان زده هستند که توجه نمي کنند که چند نفر مشتري واقعي آنها خواهند بود. آنها مي گويند اگر کل بازار 50 ميليون مصرف کننده داشته باشد و فقط 2 درصد از بازار مشتري ما باشند آنگاه 1 ميليون مشتري خواهيم داشت حال آنکه 2 درصد از بازار رقم بسيار بالايي است و بيشتر کسب و کارها زير 1 درصد مشتري دارند.
اشتباه سوم: کم تخمين زدن سرمايه و زمان مورد نياز.
آنها سرمايه مورد نياز را براساس اشتباه اول تخمين مي زنند. افراد در ابتداي کار براي محيط اداري، مبلمان، کامپيوترها و استخدام يک مدير فروش و … پول زيادي خرج مي کنند. به عبارت ديگر کارهايي انجام مي دهند که هزينه بر و هزينه ساز است و تنها به اميد اين هستند که فروش بالايي داشته باشند.
همه اين هزينه ها به اميد حجم بالاي فروش در مدتي کم انجام مي شود. آنها فکر مي کنند خيلي زود، سود بالايي نصيبشان مي شود ولي در عمل چنين اتفاقي نمي افتد و ناگهان متوجه مي شوند همه سرمايه خود را خرج کرده اند و پولي براي ادامه کار ندارند. در اين زمان هزينه هاي پيش بيني نشده هم وجود دارند بنابراين هميشه سرمايه اي بيش از آنچه در ابتدا به نظر مي رسد نياز است حتي اگر صرفه جويي هاي لازم انجام شود.
اشتباه چهارم: تخمين اشتباه در حجم فروش و زمانبندي.
آنها تخمين درستي از بازار و تعداد مشتريان ندارند بنابراين براي اين قسمت از کسب و کار خود پروژه هاي زيادي مد نظر دارند. آنها مي گويند 200 ميليون خانه وجود دارد و کافيست به X تعداد از آنها جنس خود را بفروشم. اما چون در زمان محدودي که در نظر گرفته بودند به ميزان فروش مورد نظر خود نمي رسند شکست مي خورند و هيچگاه فرصت پيدا نمي کنند حجم فروش کافي داشته باشند.
اشتباه پنجم: سرمايه پروژه اي را بسيار کم تخمين مي زنند.
براي اجراي هر پروژه از طراحي تا توليد کالا هميشه به سرمايه اي بيش از آنچه تصور مي شود نياز است. همچنين دلايل ناشناخته اي وجود دارند که هزينه اجراي يک پروژه را بالا مي برند. بنابراين هنگام اجراي پروژه شما با کمبود منابع روبرو مي شويد و پروژه کند و محدود مي گردد.
اشتباه ششم: افراد زيادي استخدام مي کنند و براي دفتر، مبلمان و تجهيزات اداري، هزينه زيادي صرف مي کنند.
اکنون شما فروش کم و هزينه هاي زيادي داريد. اين مشخصه سازمان هايي است که هر روز شکست مي خورند و نمونه هاي زيادي از آنها را مي توانيد ببينيد. همه اينها از اشتباه اول ناشي مي شود: شکست به دليل عدم تحقيق کافي درباره ارزش طرح و فرصتي که مي خواهيد روي آن سرمايه گذري کنيد.
اشتباه هفتم: نداشتن طرح و نقشه براي ناگواري هاي احتمالي.
حتي اگر در تمام برآوردها و تخمين ها بسيار واقع گرايانه عمل کرده باشيد باز هم وقايع پيش بيني نشده وجود دارند. ممکن است شرايط بازار عوض شود، بانک به تعهدات خود پايبند نباشد، بهره بانکي عوض شود، براي حمل و نقل محصول محدوديت هايي ايجاد شود و بسياري موارد از اين قبيل که اگر هر کدام از اينها اتفاق بيفتد مقصر شما نيستيد. يا به عبارت ديگر اين مشکلات ناشي از ضعف طرح نيست، اما اتفاق مي افتد. بيشتر مواقع کساني که کار جديدي را آغاز مي کنند احساس مي کنند هر گاه به مشکلي برخورد کردند کسي يا چيزي هست که به آنها کمک کند. و به همين دليل از قبل نقشه اي براي شرايط ناگواري که ممکن است پيش بيايد ندارند و در صورت وقوع چنين شرايطي کل زحمات و سرمايه آنها در خطر خواهد بود.
اشتباه هشتم: شريک کردن افراد غير لازم يا نامعتبر.
شما فقط به افراد مشخصي به عنوان شريک نياز داريد. به عنوان مثال بيشتر مواقع به پول نياز داريد، و شرکايي پيدا مي کنيد که آنها هم به پول نياز دارند. يا بسياري مواقع افراد خلاق که ايده هاي خوبي دارند دوستان خود را به عنوان شريک انتخاب مي کنند. بسياري افراد برتري هاي راهبردي را ندارند يا اعتبار کافي براي شراکت را ندارند. حال چنين افرادي قرار است مثلاً 25 درصد از شرکت شما را صاحب شوند. چنين کاري کاملاً اشتباه و غير ضروري است. قبل از اينکه افراد بخواهند در دارايي يا طرح شما شريک شوند، بايد آن را به دست آورند. (يعني براي شراکت خود پول، اعتبار و وقت خود را گرو بگذارند و زحمت بکشند.)
اشتباه نهم: افراد را براي راحتي خود استخدام کنيد نه به خاطر مهارتهاي مورد نياز آنها.
“در اولين شرکت هايي که بنا کردم خويشاوندانم را استخدام کردم. اين کار بسيار ساده بود اما بسياري از آنها براي کاري که من نياز داشتم فرد مناسبي نبودند. و اخراج کردن افراد کار ساده اي نيست به خصوص اگر از فاميل و آشنا باشند.” براي استخدام افراد زمان بيشتري صرف وقت کنيد و براساس مهارت ها از بين آنها انتخاب کنيد. شما به افرادي با مهارت بسيار بالا احتياج داريد که بتوانند در شرايط نامناسب به کسب و کار شما کمک کنند، به عبارت ديگر آچار فرانسه باشند. اگر افراد نامناسب استخدام کنيد، درست زماني که به آنها احتياج داريد کسب و کارتان را با مشکل مواجه مي کنند.
اشتباه دهم: غفلت از مديريت قسمتهاي مختلف سازمان.
اين مشکل معمولاً هميشه اتفاق مي افتد. مديران معمولاً نيمي از وقت خود را به کارهايي مي پردازند که 5 درصد از کل فعاليت ها هم نيست و از قسمت هاي ديگر غافل مي شوند. شما بايد نسبت به کل سازمان خود ديد جامعي داشته باشيد. ولي معمولاً کساني که کسب و کاري را اداره مي کنند اين ديد جامع را از دست مي دهند و بيشتر انرژي خود را براي اداره قسمتي از سازمان به کار مي گيرند تا اينکه کل سازمان را رهبري و مديريت کنند. “در مواردي محصولات مختلف را توليد مي کردم و گاه براي بعضي از توليدات، افرادي را استخدام مي کردم . نتيجه آن را با تصوير بزرگي که در ذهن داشتم در کوتاه مدت و بلند مدت مقايسه مي کردم که آيا به اهداف تعيين شده رسيده ام يا نه.” به عبارت ديگر ارزيابي کارهاي انجام شده و مقايسه آن با اهداف و برنامه هاي از قبل تعيين شده، سبب مي شود ديد کاملتري داشته باشيد. پس سعي کنيد آن تصوير بزرگ را در ذهن خود داشته باشد و مرتباً آن را با وضعيت کنوني خود مطابقت دهد.