نماد آخرین خبر

حکایت/ همسایه فضول

منبع
خراسان
بروزرسانی
حکایت/ همسایه فضول
خراسان/ زن و مرد جواني به محله جديدي اسباب کشي کردند. روز بعد هنگام صرف صبحانه زن متوجه شد که همسايه اش در حال آويزان کردن رخت هاي شسته است. رو به همسرش کرد و گفت: لباس ها را چندان تميز نشسته است. احتمالا بلد نيست لباس بشويد شايد هم بايد پودرش را عوض کند. مرد هيچ نگفت.مدتي به همين منوال گذشت و هر بار که زن همسايه لباس هاي شسته را آويزان مي کرد، او همان حرف ها را تکرار مي کرد. يک روز با تعجب متوجه شد همسايه لباس هاي تميز را روي طناب پهن کرده است به همسرش گفت: ياد گرفته چه طور لباس بشويد. مرد پاسخ داد: من امروز صبح زود بيدار شدم و پنجره هايمان را تميز کردم!