همشهري سرنخ/ زندان هاي جزيره شيطان حالا ديگر متروکه شده اند. جاي سلول هاي تنگ و نمور را رستوران هاي شيک و کافه هاي کوچک فرانسوي گرفته اند اما 100 سال پيش اوضاع اين گونه نبود. جزيره کوچک 11 کيلومتري، يکي از مخوف ترين مناطقي بود که 100 سال محل زنداني شدن مجرمان درجه يک و خطرناکي بود که در خاک فرانسه مرتکب جرم شده بودند.
اين جزيره در نزديکي گويان فرانسه که 11 کيلومتر از نزديکترين آبادي فاصله داشت، مدت ها به صورت مخفيانه، محل تبعيد و زندگي مجرمان بود اما از اوايل قرن 20 ميلادي، از زماني که داستان اين جا در اختيار عموم مردم قرار گرفت و واکنش هاي گسترده اي نسبت به آن به وجود آمد سرانجام دولت مجبور شد که جزيره مخوف را از سال 1946 ميلادي براي هميشه تعطيل کند.
مجمع الجزاير زنداني
«جزيره زندان» کوچک تر از آن بود که بتواند افراد زيادي را در خودش جاي بدهد. براي اولين بار ناپلئون سوم در سال 1852 ميلادي، اين جزيره کوچک 34 هکتاري را تصرف کرده بود. آن زمان که امپراطوري پرطمطراق، دائما در حال درگيري بود افرادي به مخالفت برخاسته و براي دولت مرکزي ايجاد خطر مي کردند، در چنين شرايطي شخص امپراطور و عده اي از اطرافيانش تصميم گرفتند افراد مشکوک را در اين جزيره بکر و دورافتاده نگهداري کنند. البته جزيره شيطان تنها محل نگهداري اين افراد نبود. سه جزيره ديگر در همان اطراف بودند که وسعت کمتري نسبت به جزيره مادر داشتند ولي قرار بود در صورت پر شدن ظرفيت زندان مرکزي، عده اي را به آن جا بفرستند.
سرقفلي به نام شيطان
اسم اين جزيره در آغاز کار «مجموعه زندان هاي گويان» بود که نامش را از پايتخت «گويان»، يکي از مستعمره هاي فرانسه گرفته بود اما زنداني ها نام خاص خودشان را براي آن انتخاب کرده بودند. آن ها اين زندان وسط آب را «جزيره شيطان» ناميدند که تا امروز هم باقي مانده است. در دوراني که اين زنداني ها در جزيره نگهداري مي شدند، هنوز هچي حرفي از امکانات ويژه زندانيان يا حتي زندان بان هايي با امکانات ويژه به ميان نيامده بود.
هيچ استاندارد يا شيوه مشخصي هم براي نگهداري شان وجود نداشت. به همين دليل، معمولا زنداني ها جاي مشخصي نداشتند و اگر در فضاي سرپوشيده، محلي براي نگهداري شان وجود نداشت بايد در کنار ساحل يا در جنگل زندگي مي کردند.گفته مي شود در طول 100 سالي که از کاربري جزيره شيطان به عنوان زندان مي گذشت، بيشتر از 80 هزار نفر در آن جا نگهداري مي شدند. منظور از نگهداري، صرفا رها شدن در يک فضاي بکر و شبيه جنگل، با تعداد کمي ساختمان هاي نه چندان محکم بود.
زندگي در زندان جزيره چطور بود؟
بستگي داشت فرد چه جرمي انجام داده باشد، براي برخي از کساني که جرم شان سنگين تر بود، کارهاي سختي در نظر مي گرفتند اما پيرمردان يا افرادي که جرم شان سنگين نبود، وضع بهتري داشتند و حتي مي توانستند در قطعه زمين کوچکي کشاورزي کنند. صد البته که تمام محصول براي خودشان نبود و کسي هم پولي بابت آن ها پرداخت نمي کرد اما دست کم کار در مزرعه ساده تر از باربري و بيگاري به نظر مي رسيد. هرچه بود، زندانيان «زندان شيطان» مثل تمام کساني که به اين جزيره برده مي شدند عملا مخلوطي از تبعيدي و زنداني بودند.
دولت مي خواست اين افراد را از بقيه جامعه جدا کرده و کاري کند که باقي عمرشان رادر گروه خاص خودشان بگذرانند اما خيلي زود همه چيز نقش بر آب شد. شرايط زندگي در آن محيط بکر آن قدر دشوار بود که عده زيادي به فکر فرار افتادند. با وجود اين که تعداد فراري ها کم نبود اما فقط دو نفر موفق شدند از جزيره فرار کرده و خودشان را به منطقه امن برسانند.
«کلمنت دووال» يک زنداني سياسي فرانسوي بود که مخالف فاصله طبقاتي در دولت کشور بود. او در آورين 1901 ميلادي خودش را از راه دريا به سواحل آمريکا رساند و باقي عمرش را در نيويورک گذراند. هنري شريه هم نفر بعدي بود که توانست از آن جا فرار کرده و خودش را به بخش ديگري از سواحل آمريکا برساند. او بعدها داستان فرارش را در کتاب «پاپيليون» منتشر کرد.
فرار همين دو نفر و راهيابي شان به مرزهاي کشورهاي ديگر، جزو مهم ترين دلايلي بود که باعث شد دولت فرانسه به فکر تعطيل کردن جزيره شيطان بيفتد. رقابت با دولت ديگر آن هم در اولين ماه هاي بعد از پايان جنگ جهاني دوم که بحث بر سر توجه به حقوق انسان ها جدي شده بود، باعث خط خوردن «اعمال شاقه» از قوانين سفت و سخت اين کشور شد. جزيره شيطان براي مدتي بعد از تعطيلي به عنوان پايگاه پرتاب موشک هاي فضايي و آزمايش هاي مختلف مورد استفاده قرار گرفت اما سرانجام به يک جاذبه گردشگري تبديل شد.
سفر به سرزمين مرگ
سفر به جزيره اين روزها کار چندان دشواري به نظر نمي رسد. يک مسافرت کوتاه با هواپيما و بعد مدتي مسافرت با کشتي کافي است تا به زنداني برسيد که روزگاري يکي از پرجمعيت ترين زندان هاي دورافتاده دنيا بوده است. با اين وجود، چندان ديدني جذابي براي تماشا وجود ندارد که باعث شود هر سال تعداد زيادي گردشگر به جزيره رفت و آمد کنند و اين محل هنوز هم نيمه متروکه به نظر مي رسد.
«اروين جيمز» يکي از کساني است که حدود 10 سال پيش به اين زندان بزرگ روي آب سرزد. او جزو معدود روزنامه نگاراني است که به اين منطقه عجيب دنيا رفته و سفرنامه خاصش را براي انتشار در اختيار «گاردين» قرار داده است. آنچه مي خوانيد داستان سفر کوتاه او در جزيره شيطان است.
راه فرار بسته است
شرايط زندگي و کار سخت، در آن وضعيت دشوارتر از آن بود که هر کسي بتواند تحملش کند. اين روزنامه نگار مي نويسد: «اين طور که راهنماي من مي گويد حدود 40 درصد از کساني که به اين جا آورده مي شدند، در همان سال اول ورودشان جان مي دادند. دليل مرگ بيشتر آن ها بيماري هاي طبيعي ناشناخته، بدي آب و هوا يا حمله حيوانات بود. عده زيادي از آن ها در راه فرار کشته مي شدند. البته نيروي نظامي خاصي در منطقه مستقر نبود که با شليک گلوله آن ها را به قتل برساند.
جزيره آن قدر دورافتاده بود که هر کس مي خواست از آن خارج شود، توسط حيوانات وحشي کشته مي شد. در مرکز جزيره يک ساختمان معمولي ساخته شده که زماني محل نگهداري زندانيان بوده، البته فقط تعداد معدودي در اين محل جا مي شدند و بقيه بايد در بيرون از آن محدوده، در جنگل زندگي مي کردند. در خروجي زندان به جنگلي باز مي شد که در آن زمان، پر از جانوارن وحشي بود.
از در ورودي که بالايش عبارت «زندان» حک شده بود، داخل شدم. از راهروهاي تاريک عبور کردم. اطرافم حشرات مختلف عبور مي کردند که بي خطرترين شان نوعي مورچه وحشي بود که نيش دردناکي داشت. در گوشه و کنار راهرو تکه هاي فلز و شيشه افتاده بود که لابد زماني براي پوشاندن پنجره ها يا سقف از آن ها استفاده مي شده است.
سوراخ هاي کوچکي بالاي راهروها قرار داده بودند و در فاصله هاي مشخصي سربازان بايد حرکت زنداني ها را مي پاييدند. بعد از پايان راهروها به سلول هاي کوچکي رسيدم که هيچ پنجره يا راه عبور هوايي نداشت. براي هر کدام از آين سلول ها نيز سوراخ کوچکي به داخل زندان باز مي شد که احتمالا در گذشته، با يک تکه فلز پوشانده شده بود.
جاعل اسکناسي که کشيش شد
يکي از خاص ترين زنداني ها، يک هنرمند فرانسوي به نام فرانسيس لاگرانژ بود، که به خاطر جعل اسکناس به 10 سال زندان با اعمال شاقه محکوم شده بود. او از نظر دولت جرمي نابخشودني مرتکب شده بود و بايد تا پايان عمر در جزيره شيطان زندگي مي کرد. هر چند ظاهرا يک حکم 10 ساله گرفته بود اما عملا تا پايان عمر در آن جا باقي مي ماند.
نتيجه زندگي يک هنرمند نقاش در جزيره شيطان باعث اتفاق هاي عجيبي در آن جا شده بود. يکي از عجيب ترين هايش، ساخت يک کليساي کوچک خانگي بود. او در و ديوار اين کليسا را با طرح هاي خاصي نقاشي کرده که از نظر بسياري از هنرمندان، يک شاهکار هنري به حساب مي آيد. داستان هاي زيادي درباره اين هنرمند پشيمان گفته مي شود. از جمله اين که گفته مي شود او بعد از مدتي، طرفداران زيادي در زندان پيدا کرده بود که هر يکشنبه با هم در کليساي کوچک به دعا مشغول مي شدند.
اين جاعل اسکناس که در کشيدن تصاوير اشخاص توانايي بهت آوري داشت، تصوير يکي از زندانيان باسابقه را با عنوان «جان تعميددهنده» براي يکي از شخصيت هاي شاخص در نقاشي هاي کليسا، انتخاب کرده بود. اين مدل که از سر ناچاري انتخاب شده بود، «گوموم سزان» بود که در سال 1924 ميلادي (1313 خورشيدي) به چند قتل اعتراف کرده و به 20 سال اعمال شاقه محکوم شده بود.
لاگرانژ که بعد از مدتي حسابي به زندگي جديدش خو گرفته بود، طبق نقل قول هايي که از بقيه زندانيان فرار کرده به جا مانده، هيچ تمايلي براي ترک جزيره شيطان نداشت. او که در معبد خودساخته اش توبه کرده و به عبادت مشغول بود، گفته بود که زندگي در هر مکاني مي تواند لذت بخش باشد، فقط بايد راهش را پيدا کرد.
بازار