نماد آخرین خبر

ماجرای ویران شدن بهشت شداد بن عاد

منبع
بروزرسانی
ماجرای ویران شدن بهشت شداد بن عاد
مستور/ شدّاد از فرزندان عاد، رئيس قبيله ي عاد بود. زماني که بزرگ شد، با زور و قلدري سرزمينهاي بسياري را فتح کرد و به پادشاه قدرتمندي تبديل شد. حضرت هود (ع) او را به خداپرستي دعوت کرد، و به او فرمود: «اگر به سوي خدا آيي، خداوند پاداش بهشت جاويد به تو خواهد داد»، او گفت: «بهشت چگونه است؟» حضرت هود(ع) بخشي از اوصاف بهشت خدا را براي او توصيف نمود. شدّاد گفت: «اينکه چيزي نيست؛ من خودم اين گونه بهشت را خواهم ساخت» بدين ترتيب، در مدّت زماني طولاني، به ساختن بهشتش مشغول شد. آنگاه وقتي که هنوز يک شبانه روز وقت مي‎ خواست که به آن شهر برسند،‌ ناگاه صاعقه‎ اي همراه با صداي کوبنده و بلندي از سوي آسمان به سوي او همراهانش آمد و همه ي آنها را به سختي بر زمين کوبيد. همه آنها متلاشي شدند و به هلاکت رسيدند. (2) درباره ي شدّاد، حکايتي بسيار آموزنده روايت شده است: روزي رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نشسته بود، عزرائيل(عليه السلام) به زيارت آن حضرت آمد پيامبر (ص) از او پرسيد: «اي برادر! چندين هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسانها هستي، آيا در هنگام جان کندن آنها دلت براي کسي رحم آمد؟» عزرائيل(ع) گفت: در اين مدت دلم براي دو نفر سوخت: 1. روزي دريا طوفاني شد و امواج سهمگين دريا يک کشتي را در هم شکست، همه ي سرنشينان کشتي غرق شدند، ‌تنها يک زن حامله نجات يافت. او سوار بر پاره تخته کشتي شد و امواج ملايم دريا او را به ساحل آورد و در جزيره‎اي افکند. در اين ميان فرزند پسري از او متولد شد. من مأمور شدم جان آن زن را قبض کنم؛ دلم به حال آن پسر سوخت. 2. هنگامي که شدّاد بن عاد سالها به ساختن باغ بزرگ و بهشت بي‎ نظير خود پرداخت، و همه ي توان و امکانات ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد، و خروارها طلا و گوهرهاي ديگر براي ستونها و ساير زرق و برق آن خرج نمود تا تکميل شد، وقتي که خواست از آن ديدار کند، همين که خواست از اسب پياده شود و پاي راست از رکاب بر زمين نهاد، هنوز پاي چپش بر رکاب بود که فرمان از سوي خدا آمد که جان او را قبض کنم. آن تيره بخت از پشت اسب بين زمين و رکاب اسب گير کرد و مُرد. دلم به حال او سوخت. از اين رو که او عمري را به اميد ديدار بهشتي که ساخته بود به سر برد، سرانجام هنوز چشمش بر آن نيفتاده بود، ‌اسير مرگ شد. در اين هنگام جبرئيل(ع) به محضر پيامبر(ص) رسيد و گفت: «اي محمّد! خدايت سلام مي‎ رساند و مي‎ فرمايد: به عظمت و جلالم سوگند که آن کودک همان شدّاد بن عاد بود، او را از درياي بيکران به لطف خود گرفتيم، بي ‎مادر تربيت کرديم و به پادشاهي رسانديم. در عين حال کفران نعمت کرد و خودبيني و تکبر نمود،‌ و پرچم مخالفت با ما برافراشت. سرانجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت ‌تا جهانيان بدانند که ما به کافران مهلت مي‎ دهيم؛ ولي آنها را رها نمي ‎کنيم، چنان که در قرآن مي ‎فرمايد: «إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ؛ ما به آنها مهلت مي ‎دهيم تنها براي اين که بر گناهان خود بيفزايند، و براي آنها عذاب خوار کننده ‎اي آماده شده است.» (3) پي نوشت: 1. حکايت برگرفته از روايتي از ابووائل، ابن بابويه، محمد بن على، کمال الدين و تمام النعمه، ترجمه پهلوان، دارالحديث، قم، چاپ: اول، 1380، ج‏2 ؛ صص 359- 364؛ با استفاده از نرم افزار جامع الاحاديث نور 3/5؛ همچنين مقاله ي ماجراي شدّاد چيست؟ از سايت انديشه قم؛ همچنين اين روايت در کتاب تفسير مجمع البيان، ذيل آيات 6-9 سوره ي فجر ذکر شده است. 2. مجمع البيان، ج 1، ص 486 و 487؛ با استفاده از ماجراي شدّاد چيست؟ از سايت انديشه قم. 3.آل عمران: 178؛ منبع روايت: جوامع الحکايات و لوامع الروايات ، ص 365؛ به نقل از سايت مؤسسه ي جهاني سبطين، مقاله داستان شدّاد بن عاد ؛ همچنين هاشمى خويى، ميرزا حبيب الله‏، منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ترجمه حسن حسن زاده آملي و محمد باقر کمره اي، تهران، اسلاميه، چاپ چهارم: 1400ق.، ج‏6، صص 104-106؛ با استفاده از همان نرم افزار.
اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره