خراسان/ «روزي در بيمارستان تهران، کودک بيماري را با حال وخيمي آورده بودند، دکتر «قريب» در حال معاينه بيمار بود که به من گفت: «بچه! فکر ميکني الان به چه فکر ميکنم؟» و خودش ادامه داد: «به اين فکر ميکنم که او مانند پسرم است، ميخواهم مانند بچه خودم از او مراقبت شود!» بعد، از من خواست تمام تلاشم را براي زنده ماندن او انجام دهم و حتي مرا تهديد کرد که اگر اين بچه زنده نماند، خودم از بخش بروم.» آن چه خوانديد بخشي از خاطرات دکتر «عبدا... پيشنمازي» يکي از شاگردان دکتر «محمد قريب گرکاني» است، دکتر قريب از اولين پزشکان متخصص طب اطفال و بنيانگذار علم نوين پزشکي کودکان در ايران است که ميزان عشق، مسئوليتپذيري و اخلاقمداري او به کودکان کشورش را نشان ميدهد. مردي که توانست بيماري«فلج اطفال» کودکان را ريشهکن کند و بعد از انجام اولين عمل تعويض خون در ايران يکي از بنيانگذاران انتقال خون کشور باشد. پرونده امروز به مناسبت چهل و سومين سالروز درگذشت ايشان است که در آن سعي شده به جذابترين بخشهاي زندگي او از کودکي تا بزرگ سالي پرداخته شود. با ما همراه باشيد.
کودکي
کودک هميشه بيمار!
تا 10 سال پيش و قبل از پخش سريال ديدني «روزگار قريب» کمتر کسي دکتر «محمد قريب» را ميشناخت، سريالي که ساختش حدود شش سال طول کشيد و به گفته «کيانوش عياري» کارگردانش، اين سريال تصوير اسطورهاي از دکتر قريب نيست، بلکه مجموعهاي از اتفاقات و سرنوشت عجيب و غريب اوست. دقيق مشخص نيست دکتر محمد قريب با تولدش کدام روز و ماه سال 1288 را مفتخر کرده است ولي ميدانيم در منزلي بزرگ در خيابان «اميرکبير» تهران به دنيا آمده و پدرش مرحوم «علي اصغرخان قريب» که در زمان خودش انسان آگاه و با سوادي بوده، از مردم روستاي «گرکان» از توابع آشتيان بوده که در «تهران» زندگي و تجارت ميکرده است. در همان سالهاي اوليه تولد محمد اوضاع کشور نابهسامان شد، خشکسالي و گرماي شديد به جان مردم تهران و بيشتر شهرها افتاد و با بيکفايتي حاکم وقت، «احمدشاه» قاجار، فقر، فشار و قحطي تهران قديم، عدهاي مغازهها را غارت ميکردند. به همين دليل پدر «محمد قريب» براي آن که خانواده را از معرکه دور کند، دست «فاطمه خانم» مادر محمد و خواهرش «خديجه» را ميگيرد و به «گرکان» ميبرد تا آبها از آسياب بيفتد.
پزشک کوچک روستا
در همين دوره زماني، محمد کوچک که حالا در روستاي گرکان ساکن بود دچار انواع بيماريها ميشود و تقريبا روزي نيست که پيش حکيم روستا نباشد. او به اين واسطه با حکيم روستا آشنا شد و با دقت بالايي که داشت به جزئيات و نحوه درمان او توجه ميکرد، در همان دوران بود که توصيه حکيم گرکاني به شاگردش؛ «دل به کار بده، نگذار هوش و حواست مثل کبوتر روي اين بوم و آن بوم، در پرواز باشد که بعد همهاش مجبور به عذرخواهي باشي!» را آويزه گوشش قرار داد و بعدها نسل به نسل به دانشجويانش تمرکز و دقت در کار را انتقال داد تا آن جا که نظم و جديت دکتر در عين خوشسخني و مهربانياش معروف شد، همان طور که بعدها دکتر «عبدالحميد حسابي» شاگرد ديگر دکتر، در خاطراتش ميگويد: «يکي از اين جملات که هيچ وقت فراموش نميکنم اين بود که هرگاه دانشجويي سوالي نامناسب و شايد نامربوط به موضوع مورد بحث مطرح ميکرد ميگفت: «بچهها توجه کنيد که سوال عاقلانه بهتر از جواب عاقلانه است» و بهدنبال آن هم اضافه ميکرد: «هميشه يادتان باشد که عقل چيز شريفي است.» وي بعد از گذراندن ييلاق و پشت سر گذاشتن انواع بيماري ها، در راه برگشت به تهران با طاعون و انواع خرافات درماني که در روستاهاي مسيرش بود آشنا شد. در تهران بر خلاف دوستان و همسنهايش که در مکتب يا منزل تحصيل ميکردند، تحصيلات ابتدايياش را در دبستان «سيروس» و متوسطه را در «دارالفنون» گذراند. انگيزه اصلي پزشک اطفال شدن او در همين دوران سخت و طاقتفرساي کودکي شکل گرفت و تا بزرگ سالي همراهياش کرد.
جواني
نابودي فلج اطفال و مبارزه با خرافات
هجده ساله بود که در اولين گروه دانشجويان ايراني همراه با مهندس «بازرگان» دوست شفيق تمام دوران زندگي اش به فرانسه رفت تا در رشته پزشکي به خصوص اطفال ادامه تحصيل دهد. او در پايان سال اول در شهر «رن» فرانسه موفق به دريافت جايزه «لابراتور تشريح» دانشکده پزشکي شد. در سال دوم در بيمارستانهاي اين شهر مشغول به کار شد و در آغاز سال چهارم هم توانست به راحتي در مسابقه «اکسترنا»ي بيمارستان پاريس پذيرفته شود. هشت سال بعد، او اولين ايراني بود که توانست در کنکور انترني بيمارستان پاريس موفق شود. براي آگاهي از سختي کار قريب، بايد دانست که در کنکور «اکسترنا»ي فرانسه تنها يک نفر از بين چهار دانشجو انتخاب و از بين اين نفرات برگزيده، از هر 12 «اکسترن»، تنها يک نفر در کنکور «انترنا» پذيرفته ميشود. به اين ترتيب از هر 50 دانشجو، تنها يک نفر به انترني بيمارستانهاي پاريس دست پيدا ميکند، اما قريب به سادگي در هر دو کنکور قبول شد و اولين ايراني لقب گرفت که در چنين امتحاني پذيرفته شده است! بعد از آن از رساله دکترايش با عنوان«وقفههاي تنفسي شيرخواران» دفاع کرد و دانشنامه دکتراي پزشکي پاريس را گرفت و بعد از 11 سال به کشور بازگشت تا به اعتقادش يعني عرضه دانش در کشور خودش عمل کند و به نجات کودکان کشورش بپردازد.
ازدواج، تدريس، فعاليتهاي سياسي
در 27 سالگي با «زهرا قريب» دختر «عبدالعظيم قريب»، بنيانگذار دستور زبان فارسي نوين در ايران ازدواج کرد و دو سال بعد براي هميشه به ايران بازگشت. «زري مامان» لقب شيريني است که دکتر قريب به ايشان داده بود و بعد از آن هر چهار فرزند دکتر؛ «دکتر حسين قريب» فرزند بزرگ ايشان، «محسن» فرزند دوم، «ناهيد» و «مريم» تهتغاري هم مادر را با اين نام ميشناختند. بزرگي و علم ايشان بر کسي پوشيده نبود چون با همت زياد و همراهي يکي از شاگردانش، «مرتضي مشايخي» توانسته بود بيماري «فلج اطفال» را نابود و حتي با دعوت استاد خودش از پاريس به ايران مردمي را که دچار خرافات بودند تشويق به تزريق واکسن کند. او ضمن تدريس دروس پزشکي در دانشگاه تهران، به همراه دوستانش فعاليت سياسي و اجتماعي هم داشت. بارها در کلاس درس به اقدامات دولت پهلوي انتقاد ميکرد، به همين دليل هم بعد از کودتاي 28مرداد، به دليل امضاي يک بيانيه به همراه ۱۰ تن ديگر از اعضاي هيئت علمي دانشگاه به دستور محمدرضا شاه از دانشگاه اخراج شد. با اين همه باز هم خاندان سلطنتي به حاذق بودن او ايمان داشتند، تا آن جا که به گفته دکتر «حسين قريب» فرزندش، زماني پدرش برخلاف ميل باطني و تنها به دليل تبحر در امر پزشکي از سوي دربار براي معاينه فرزندان آن ها فراخوانده شده بود. او ميگويد: «دکتر را مدتي پشت در نگه داشتند، پس از اين که دکتر کودک اشرافزاده را معاينه ميکند به درباريها ميگويد کودک سل دارد و آنها برآشفته ميگويند سل که بيماري فقراست نه ما ثروتمندان! دکتر قريب هم با شوخطبعي و حاضر جوابي هميشگي خود ميگويد: حضرات تصور کردهاند که ويروس سل را هم ميتوانند مانند من پشت در نگه دارند؟»
ويزيت روزانه دکتر، تجربه آموزشي دانشجويان
ساعتهاي مطالعه او، بسيار بيشتر از شاگردانش بود و صبحها در کمال سخاوت، جديدترين نتايج مطالعات خود را در اختيار دانشجويانش قرار ميداد. در هنگام درمان کودکان بيمار، دانشجويان خود را هم در آن جا حاضر ميکرد و درباره بيماري از آنها سوالاتي ميکرد. اگر جواب دانشجويي مناسب نبود، با متلکهاي استاد رو بهرو ميشد و همين مسئله سبب ميشد دانشجويان براي فرار از متلکهاي قريب، دقت بيشتري نشان دهند. دکتر «غلامرضا خاتمي» يکي از شاگردان او در بخشي از خاطراتش ميگويد: «دکتر قريب به گونهاي دانشجويان خود را آموزش ميداد که الان از اين شيوه به PBL نام ميبرند، يعني روش مبتني بر حل مسئله!» ويزيت روزانه دکتر قريب براي رزيدنتها و دانشجويان، تجربه آموزشي بينظيري بود که اغلب، عده زيادي داوطلب شرکت در آن بودند. هميشه صبحها زودتر از ديگران به بيمارستان ميرسيد و پس از شنيدن گزارشهاي صبحگاهي دانشجويان، به اتفاق آنان به بالين بيمار ميرفت.
و اما ديگر روزگار قريب
تدريس و معاينه کودکان تا آخرين لحظه زندگي
او در همان سالهاي ابتدايي بازگشت به ايران، اولين مطبش را در خيابان وليعصر (پهلوي سابق) اجاره کرد. دو اتاق اين ساختمان اختصاص به محکمه و پزشکان ديگر داشت و بقيه در اختيار خانواده دکتر قريب گذاشته شده بود. ظاهرا دکتر صبحها به خدمت نظام مشغول بوده و درآمد مطبش جواب گوي زندگي و اجاره منزل و ديگر خرجها نبوده است. بعدتر بچههاي دکتر که بزرگ شدند، خانه برايشان تنگ شد و احتياج به منزل بزرگتري داشتند. به گفته همسرش؛ «يک روز دکتر قريب در سلماني ميشنود که مهندس «ابتهاج» منزلي در ميدان فلسطين دارد که در معرض فروش است. باغچهاي وسيع و ساختماني بسيار عالي دارد»، اين خانه به مبلغ 120 هزار تومان خريداري شد. او همچنين ميگويد: «بعد از گذشت هفت سال در خيابان وليعصر صاحب خانه مجللي شديم. روزي که خواستيم به محضر برويم، دکتر به من گفت که ميخواهم اين منزل را بهنام شما بخرم. اصلا باورم نميشد. مدت 27 سال در آن منزل با خوشي و شادي گذشت.»
دريافت نشان «لژيون دونور» و درجه اول فرهنگ!
او توانست طي سالهاي تدريس خود شاگردان نامداري مثل «مرتضي مشايخي» و «غلامرضا خاتمي»( مترجم کتاب طبي اطفال نلسون) و ... را پرورش دهد که همگي به بزرگان پزشکي ايران بدل شدند. به همين دليل، قريب را «پدر طب اطفال ايران» ميشناسند. دکتر غلامرضا خاتمي از شاگردان استاد قريب، استاد پيش کسوت دانشگاه علوم پزشکي تهران و فوق تخصص گوارش در کودکان از پندهاي دکتر محمد قريب ميگويد: «دکتر قريب از ما ميخواست در ملاقات با والدين کودکاني که بيماري لاعلاج دارند، هيچگاه آن ها را نااميد نکنيم و دلداريشان بدهيم که علم پزشکي در آينده ممکن است راه حلي براي اين بيماري بيابد.» دکتر قريب جداي از مسائل پزشکي عاشق ادبيات بود و هميشه اشعار يا جملات قصار دلنشيني بر سر زبان داشت که باعث ميشد شخصيت دلنشين تر و ماندگارتري در ذهن مردم پيدا کند. بسيار اهل سفر بود و سفرهاي زيادي به نقاط مختلف دنيا داشت ولي بارها گفته بود هرگز به اندازه سفر حج و لحظات لبيک از ساعات زندگي خود لذت نبرده است واين سعادت دوبار نصيب او شد. بنيان گذار طب نوين اطفال در ايران، به پاس سالها خدمت چشمگير علمياش، موفق به دريافت نشان دانش از دانشگاه تهران و نشان درجه اول فرهنگ از وزارت آموزش و پرورش شد. علاوه بر اين، نشان عالي «لژيون دونور» از دولت فرانسه هم به او تعلق گرفت. پس از گذراندن دوره سربازي، به عنوان دانشيار طب اطفال در دانشگاه به فعاليت علمي پرداخت. در ابتداي کارش هم، در بيمارستان «رازي» به اداره بخش اطفال مشغول شد و بعد از آن به بيمارستان هزار تختخوابي رفت و در آن جا بخش مخصوص کودکان را داير کرد. او در سال ۱۳۱۹ اولين کتاب تخصصي بيماريهاي کودکان را به چاپ رساند و در سال ۱۳۳۵ با همکاري دکتر «حسن اهري» يار همراه ديگرش آن را با اصلاحات جديد تجديد چاپ کرد.
آشناکردن ايرانيها با «آنتي بيوتيک»
شهرت او جهاني بود و نخستين کسي به حساب ميآيد که توانست براي اولين بار در ايران تعويض خون را انجام دهد و از بنيانگذاران انتقال خون در کشور شود. دکتر قريب همواره به يافتههاي جديد طب جهان احاطه داشت و اين گونه مطالب را به دانشجويان خود ارائه و براي پيگيري پيشرفتهاي علمي جهان تشويق ميکرد. براي مثال تا قبل از او، کسي در ايران با «آنتي بيوتيک» آشنا نبود اما قريب براي اولين بار در دهه ۲۰ اعلام کرد داروهاي جديدي براي از بين بردن ميکروبها وجود دارد که ارزش آن بسيار بيشتر از داروهاي قبلي است. ولي بيش از توجه به روشهاي نوين، بر آموزش خانوادهها و برخورد عاطفي و اخلاقي با بيماران تاکيد ميکرد. دستگيري از مستمندان و دردمندان و رسيدگي به نابهسامانيهاي زندگي بيماران، از ديگر ويژگيهاي بارز قريب بود. او در سال ۱۳۵۱ به «هِماچوري» (دفع خون از دستگاه ادراري) مبتلا شد که بعدها تشخيص دادند بيماري او «سرطان مثانه» است. سالهاي آخر عمر استاد بهترين درس براي شاگردانش بود. در همان دوران که روي تخت بيمارستان در بخش خودش بستري بود، هرگز از تدريس، معاينه بيماران و کمک به درماندگان دست نکشيد. اقدامات درماني انجام شده در ايران و آمريکا، تاثير چنداني بر روند بهبود بيماري او نداشت و سرانجام در روز سهشنبه اول بهمنماه ۱۳۵۳ در بيمارستان مرکز طبي کودکان، محل خدمت خود، جان سپرد. طبق وصيتش، در قبرستان شيخان قم و در نزديکي قبر پدرش (علي اصغر خان قريب گرکاني) به خاک سپرده شد.
همراهان عزيز، آخرين خبر را بر روي بسترهاي زير دنبال کنيد:
آخرين خبر در تلگرام
https://t.me/akharinkhabar
آخرين خبر در ويسپي
http://wispi.me/channel/akharinkhabar
آخرين خبر در سروش
http://sapp.ir/akharinkhabar
آخرين خبر در گپ
https://gap.im/akharinkhabar
بازار