عجيب ترين/ بياييد با هم در زمان سفر کنيم و به بيش از ۱ قرن پيش برويم. جايي که افراد و خدمه کشتي ماري سلست به طرز اسرارآميزي ناپديد شدند. با ما همراه باشيد.
کشتي باري دي گراتيا در مسير خود از نيويورک به جبل الطارق با کشتي دو دکله عجيبي مواجه شد که مسير آن ثابت نبود.
ناخداي دي گراتيا هيچکس را بر عرشه آن کشتي نديد چند علامت فرستاد اما پاسخي نشنيد.
کشتي نزديکتر شد. قايقي به آب انداخته شد. ناخدا و معاون دوم بهطرف کشتي عجيب پارو کشيدند. نزديکتر شدند. نام کشتي بر بدنه آن خوانده ميشد ماري سلست. ناخدا و همراهان به عرشه آن پا نهادند. ساعت سه بعد از ظهر ۵ دسامبر ۱۸۷۲ بود.
آنچه در آنجا يافتند آغاز معمايي شد که اکنون بيش از يک قرن از آغاز آن ميگذرد. آنها هيچکس را نديدند. کشتي را جستجو کردند اما خالي بود. ماري سلست بر آتلانتيک پهناور به تنهايي شناور بود.
ماري سلست سرگردان در دريا
کشتي در وضعيتي مطلوب بود. بادبانها و عرشه و بدنه همه سالم بودند. محموله آن بشکههاي الکل دست نخورده در سر جاي خود قرار داشت. مقدار زيادي مواد غذايي و آب در کشتي قرار داشت. در خوابگاه ملوانان لباسها خشک و منظم بر روي هم چيده شده بود. چند تيغ صورت تراشي زنگ نزده بر ميزي قرار داشت و باقيمانده غذايي بر روي آتشي که خاموش شده بود گذاشته بودند. مقداري پوره و يک تخم مرغ عسلي شکسته بر سر ميز بود. کنار بشقاب ديگر يک شيشه سر باز شربت سينه بود که چوب پنبه آن را در کنارش گذاشته بودند.
طرف ديگر چرخ خياطي کوچکي قرار داشت و لباس بچه گانه اي زير آن بود همان دور و بر قوطي روغن انگشتانه و خرده پارچه ريخته شده بود و در روي ديوار مجموعهاي کتاب در کتابخانهاي بود. خلاصه مثل آن بود که تمام سرنشينان کشتي بي مقدمه و ناگهاني تصميم به ترک کشتي گرفته بودند. از زمان واقعه مدت زيادي نميگذشت زيرا غذا فاسد نشده و اشيا فلزي زنگ نزده بودند. اتاق معاون هم دست نخورده بود. بر روي ميز، کاغذي قرار داشت که بر روي آن محاسبات، نيمه تمام رها شده بود. سکههاي طلا جواهرات و پول در گاو صندوق کشتي سر جايش بود. فقط زمان سنج ناپديد شده بود.
ناخداي دي گراتيا احتمال وقوع شورش را مطرح کرد اما چرا تمام خدمه کشتي فرار کرده بودند و قايق نجات سر جاي خود قرار داشت؟ آنها ميبايست يا سوار کشتي ديگري شده باشند و يا از عرشه به دريا پريده باشند. ناخدا و معاون دي گراتيا سر نخي پيدا کردند. در يکي از کابينها شمشيري قرار داشت که بر روي آن لکههايي شبيه خون ديده ميشد اگر چه بعدها در اين باره ترديد پيدا شد. از اينکه لکهها بر عرشه -جايي که به نظر ميآمد با تبر شکسته شده باشد- نيز به چشم ميخورد. تکهاي چوب به طول ۶ فوت و عرض يک اينچ از عرشه بريده شده بود. معلوم نبود که اين کار براي چه صورت گرفته.
وقتي دفتر ثبت وقايع، بررسي شد معلوم گرديد آخرين بار دو روز قبل مطلبي در آن نوشته شده است، حدود ۴۰۰ مايلي محلي که کشتي پيدا شده بود. اگر کشتي بعد از نوشتن اين مطلب بلافاصله گم شده بود ميبايست روزها بدون ناخدا و خدمه در دريا سرگردان مانده باشد. اما به نظر نميرسيد که چنين باشد. بادبانهاي ماري سلست بر افراشته شده بود. کشتي درست در مسير وزش باد پيش ميرفت. دي گراتيا هم در همان مسير در پشت آن در حرکت بود. اما دي گراتيا در طول اين مسير ۴۰۰ مايلي توسط ناخدايي هدايت شده بود. به نظر ناممکن ميآمد ماري سلست خود به خود اين مسير را پيموده باشد. کسي کشتي را هدايت کرده بود. اما چه کسي؟
تحقيقات اداره درياداري جبل الطارق چيزي را معلوم نکرد. معلوم شد ماري سلست از نيويورک با ۲۰۶ تن الکل حرکت کرده بود. هم چنين به غير از زمان سنج، زاويه ياب و اسناد مربوط به کالاي موجود در کشتي نيز ناپديد شده بود. اثري از ناخدا و همسر و دو دختر کوچکش و دو نفر خدمه کشتي نيز هيچگاه پيدا نشد.
توضيحي که بعدها مقامات انگليسي و آمريکايي ارائه دادند چنين بود: ملوانان خود را با الکل مست کردهاند بعد ناخدا و خانوادهاش را به قتل رسانده و فرار کردهاند. اگر چه توضيح قانع کنندهاي نبود زيرا هيچ اثري از کشمکش ديده نميشد و مييابد لاقل يکي از ملوانان بعدها پيدا شود که نشد.
دهها نظريه مطرح شد: هيولاهاي دريايي (کشتي توسط يک هشت پا يا هيولايي مورد حمله قرار گرفته بود و تمام سرنشينان آن را ربوده بدون آنکه به خود کشتي صدمه بزند) يا آنکه کشتي در کنار جزيرهاي اسرار آميز پهلو گرفته، خدمه بر روي جزيره رفتهاند و در آنجا نابود شدند و يا گردبادهاي دريايي تمام سرنشينان کشتي را به دريا ريخته و ديگر نظريهها مثل زلزلههاي دريايي - تحت تأثير قرار گرفتن خدمه از بخار الکل - موجودات فضايي - مثلث برمودا.
فرضيهاي ديگر چهل سال بعد در مجله استراند مطرح شد. نويسنده مقاله هواردلين فولد مدعي شد که يکي از همکارانش به نام آبل فوسدايک که شخص تحصيلکرده و دنيا ديدهاي بود براي او مطالبي در اين باره نوشته. نامه اين شخص حاوي مطالبي بود که نه تنها سرنوشت ملوانان بلکه شکستگي روي عرشه کشتي را نيز مشخص ميکرد.
فوسدايک مدعي شده بود که او مسافر کشتي و تنها بازمانده واقعه غم انگيزي است که بر روي آن به وقوع پيوسته. او دوست نزديک ناخدا بود و به دلايلي ميبايست با شتاب از آمريکا بگريزد. ناخدا او را در کشتي خود بدون گذرنامه جا داده بود. در طول سفر، ناخدا از نجار کشتي ميخواهد که براي دختر او سکويي کوچک بر روي دماغه کشتي بسازد. پايههاي اين سکو در همان محلي که بريدگيها ديده شده بود نصب شد. يک روز، بين ناخدا و معاونش گفتگويي در ميگيرد که با لباس ميشود به خوبي شنا کرد يا نه؟
براي اثبات اين نظريه ناخدا به آب ميپرد و شروع به شنا در اطراف کشتي ميکند. دو نفر ديگر هم به او ملحق ميشوند. بقيه بر روي سکوي کوچک جمع ميشوند. سکو زير فشار وزن آنها ميشکند و همه آنها به دريا ميريزند در آن حال کوسهها به آنها حمله ور ميشوند. تنها فوسدايک زنده ميماند و در حاليکه کشتي از او دور ميشده به تخته پاروها ميچسبد. روزهاي مديد او در دريا سرگردان ميماند تا سر انجام نيمه جان به ساحل شمال شرقي آفريقا ميرسد.
کاپيتان بنجامين بريگز
يادداشتهاي فوسديک قصه ظريفي را بيان ميکرد اما روشن نميساخت چگونه کشتي ۴۰۰ مايل بدون آنکه کسي آن را هدايت کند پيش رفته. علاوه بر آن اين داستان در بعضي نقاط نقايصي دارد که از مردي تحصيلکرده چون فوسدايک ارتکاب آنها بعيد بوده. او ميگويد کشتي ۶۰۰ تن وزن داشته که در اصل وزن کشتي يکسوم اين مقدار بوده است.
همچنين او گفته که ملوانان کشتي انگليسي بودند در حاليکه بيشتر آنها هلندي بودند و علاوه بر آن شنا به دور کشتي که چند گره دريايي سرعت داشته ناممکن بوده است.
بعد از صد سال هنوز پاسخ روشني براي معماي کشتي متروکي که در دريا سرگردان بوده پيدا نشده است.
بازار