کتابدوني/ اصطلاح «مرا به خير تو اميد نيست شر مرسان» به اين معناست که اگر نفعي نمي رساني، لااقل مزاحمت و دردسر هم ايجاد نکن. اين مثل در واقع بخشي از شعر يکي از حکايت هاي گلستان سعدي است که در باب چهارم آن آمده است و شنيدن آن خالي از لطف نيست.
آورده اند که ...
يکي از شعرا پيش امير دزدان رفت و او را ثنا گفت ، امير دزدان دستور داد جامه آن بينوا را از تنش برکشيدند و از ده بيرون کردند . شاعر برهنه و بخت برگشته در سرما مي رفت تا خود را به سرپناهي برساند ، که سگان آن آبادي به ناگهان به دنبال او افتادند ، خواست تا سنگي بردارد و سگ ها را با آن از خود دور کند اما زمين يخ بسته بود و سنگ از زمين کنده نمي شد در همان حال زار شاعر گفت : «اين حرامزاده مردمان هستند که سنگ را بسته و سگ را گشوده اند !»
امير دزدان از دور اين سخن بشيند و بخنديد و گفت : «اي حکيم از من چيزي بخواه» ، گفت : «جامهٔ خود را خواهم اگر از روي کرم انعام فرمايي .»
اميدوار بود آدمي به خير کسان
مرا به خير تو اميد نيست شر مرسان
بازار