ستارخان به يارانش اعلام کرد که بايد به محله هاي پايين برويم و هرچه بيرق سفيد ( به معني تسليم) بر در خانه ها زده اند از جا بکنيم. او مي گفت: بايد تبريز را شوراند بايد به دل ها جرأت بدهيم و از آتش دل ها براي دشمن جهنمي سوزان بسازيم. بنابراين کاروان به حرکت درآمد. ستارخان آرام و خونسرد پيش مي رفت و يارانش به دنبال او بودند. به بازارچه صفي رسيد نخستين پرچم سفيد پديدار شد ستارخان تيري شليک کرد؛ پرچم سفيد بر زمين افتاد يارانش نيز به تبعيت از او به سمت پرچم ها شليک کردند. در اين هنگام مردم به ياري مجاهدان آمدند و با دست خود پرچم ها را کندند و زير پا لگدمال کردند. ستارخان تا محله نوبر پيش رفت و پرچم هاي اين کوي را نيز سرنگون کرد. غروب نزديک مي شد تفنگ را به دوش افکند و سر برگردانيد و به همراهانش گفت: مردم کار ما را دنبال مي کنند اميرخيز را نبايد تنها گذاشت و به محله اميرخيز برگشت. فرداي آن روز باقرخان کار باقي مانده را تمام کرد و با تاکتيک هاي ويژه دشمن را فراري داد.
ستارخان سردار ملي- ابرامي