نماد آخرین خبر

داستان نهی بنی اسرائیل از ماهی گیری روز شنبه چه بود؟

منبع
باشگاه خبرنگاران
بروزرسانی
داستان نهی بنی اسرائیل از ماهی گیری روز شنبه چه بود؟
باشگاه خبرنگاران/ در آيات ۱۶۳-۱۶۶ سوره اعراف صحنه ديگرى از تاريخ پرماجراى بنى اسرائيل، که مربوط به جمعى از آن‌ها است که در ساحل دريايى زندگى مى کردند آمده است. قرآن سراسر اعجاز در زندگي مادي و معنوي است. اگر ما آن را با معرفت تلاوت کنيم، حتماً اثرات آن را خواهيم ديد. براي آگاهي و فهم بهتر و بيشتر آيات قرآن کريم هر شب تفسير آياتي از اين معجزه الهي را براي شما آماده مي‌کنيم. اعراف، نام ديگرش «المص» هفتمين سوره قرآن است که مکي و داراي ۲۰۶ آيه است. در فضيلت اين سوره مبارکه از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله وسلم روايت شده است: هر کس سوره «اعراف» را قرائت کند خداوند بين او و ابليس پرده‌اي بيفکند تا از شر ابليس در امان بماند، او در زمره کساني است که حضرت آدم عليه السلام در بهشت او را زيارت مي‌کند و در بهشت به تعداد همه يهوديان و مسيحيان به او درجات داده خواهد شد. امام صادق عليه السلام فرموده است: هر که اين سوره را در هر ماه يک بار قرائت کند، در روز قيامت از جمله کساني است که هيچ خوف و ترسي و هيچ حزن و اندوهي ندارد و هر کس در روز‌هاي جمعه اين سوره را بخواند، در زمره کساني است که خداوند از آن‌ها حسابرسي نمي‌کند، بدانيد در آن آيات محکمي است؛ پس آن را فرو نگذاريد، زيرا آن‌ها در روز قيامت به سود قاريان خود شهادت مي‌دهند. در روايتي ديگر از ايشان رسيده است: «قرائت کننده سوره اعراف در روز قيامت از کساني است که ايمن هستند» بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتِي کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتَانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَيَوْمَ لَا يَسْبِتُونَ لَا تَأْتِيهِمْ کَذَلِکَ نَبْلُوهُمْ بِمَا کَانُوا يَفْسُقُونَ ﴿۱۶۳﴾ و از اهالى آن شهرى که کنار دريا بود از ايشان جويا شو آنگاه که به [حکم]روز شنبه تجاوز ميکردند آنگاه که روز شنبه آنان ماهيهايشان روى آب مى ‏آمدند و روزهاى غير شنبه به سوى آنان نمى ‏آمدند اين گونه ما آنان را به سبب آنکه نافرمانى ميکردند مى ‏آزموديم (۱۶۳) وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّکُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ ﴿۱۶۴﴾ و آنگاه که گروهى از ايشان گفتند براى چه قومى را که خدا هلاک‏کننده ايشان است‏ يا آنان را به عذابى سخت عذاب خواهد کرد پند مى‏ دهيد گفتند تا معذرتى پيش پروردگارتان باشد و شايد که آنان پرهيزگارى کنند (۱۶۴) فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُوا بِعَذَابٍ بَئِيسٍ بِمَا کَانُوا يَفْسُقُونَ ﴿۱۶۵﴾ پس هنگامى که آنچه را بدان تذکر داده شده بودند از ياد بردند کسانى را که از [کار]بد باز مى‏ داشتند نجات داديم و کسانى را که ستم کردند به سزاى آنکه نافرمانى ميکردند به عذابى شديد گرفتار کرديم (۱۶۵) فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ مَا نُهُوا عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ ﴿۱۶۶﴾ و، چون از آنچه از آن نهى شده بودند سرپيچى کردند به آنان گفتيم بوزينگانى رانده‏ شده باشيد (۱۶۶) تفسير: در اين آيات صحنه ديگرى از تاريخ پرماجراى بنى اسرائيل، که مربوط به جمعى از آن‌ها است که در ساحل دريايى زندگى مى کردند آمده است، منتها روى سخن در آن به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) است و به او مى گويد که از يهود معاصر خويش ‍ درباره اين جمعيت سوال کند يعنى اين خاطره را به وسيله سوال در ذهن آنان مجسم ساز، تا از آن پند گيرند، و از سرکشى و کيفرى که در انتظار سرکشان است بپرهيزند. اين سرگذشت، چنانکه در روايات اسلامى به آن اشاره شده مربوط به جمعى از بنى اسرائيل است که در ساحل يکى از دريا‌ها (ظاهرا درياى احمر بوده که در کنار سرزمين فلسطين قرار دارد) در بندرى بنام ايله (که امروز بنام بندر ايلات معروف است) زندگى مى کردند و از طرف خداوند به عنوان آزمايش و امتحان دستورى به آن‌ها داده شد و آن اينکه صيد ماهى را در آن روز تعطيل کنند، اما آن‌ها با آن دستور مخالفت کردند و گرفتار مجازات دردناکى شدند که شرح آنرا در اين آيات مى خوانيم. در نخستين آيه مى فرمايد: (از قوم يهود معاصر خويش ماجراى شهرى را که در کنار دريا قرار داشت سؤ ال کن) (و اسئلهم عن القرية التى کانت حاضرة البحر). (و به ياد آن‌ها بياور زمانى را که در روز شنبه از قانون پروردگار تجاوزمى کردند) (اذ يعدون فى السبت). زيرا روز شنبه تعطيل آن‌ها بود و وظيفه داشتند، دست از کار و کسب و صيد ماهى بکشند و به مراسم عبادت آن روز بپردازند، اما آن‌ها اين دستور را زير پا گذاردند. سپس قرآن آنچه را در جمله قبل سربسته بيان کرده بود چنين شرح مى دهد به خاطر بياور (آن هنگام را که ماهيان در روز شنبه در روى آب آشکار مى شدند و در غير روز شنبه ماهى کمتر به سراغ آن‌ها مى آمد) (اذ تاتيهم حيتانهم يوم سبتهم شرعا). (سبت) در لغت به معنى تعطيل عمل براى استراحت است و اينکه در قرآن در سوره (نبا) مى خوانيم و جعلنا نومکم سباتا (خواب شما را مايه راحت شما قرار داديم نيز اشاره به همين موضوع است، و روز شنبه را از اين جهت (يوم السبت) ناميده اند که برنامه هاى کسب و کار معمولى در آن تعطيل مى شد، سپس اين نام بر اين روز باقى ماند. بديهى است جمعيتى که در کنار دريا زندگى مى کنند، قسمت مهمى از تغذيه و درآمدشان از طريق صيد ماهى است، و گويا به خاطر تعطيل مستمرى که قبلا در روز شنبه در ميان آن‌ها معمول بود، ماهيان در آن روز احساس امنيت از نظر صيادان مى کردند و دسته دسته به روى آب ظاهر مى شدند، اما در روزهاى ديگر که صيادان در تعقيب آن‌ها بودند در اعماق آب فرو مى رفتند! اين موضوع خواه جنبه طبيعى داشته، و يا يک جنبه فوق العاده و الهى، وسيلهاى بود براى امتحان و آزمايش اين جمعيت لذا قرآن مى گويد: ما اين چنين آن‌ها را به چيزى که در برابر آن مخالفت مى کردند آزمايش مى کرديم (کذلک نبلوهم بما کانوا يفسقون). در حقيقت جمله (بما کانوا يفسقون) اشاره به آن است که آزمايش آن‌ها به چيزى بود که آن‌ها را به سوى خود جلب و به نافرمانى دعوت مى کرد و همه آزمايش‌ها همين گونه است، زيرا آزمايش بايد ميزان مقاومت افراد را در برابر کشش گناهان مشخص کند و اگر گناه کششى به سوى خود نداشت، آزمايش مفهومى نمى داشت. هنگامى که اين جمعيت از بنى اسرائيل در برابر اين آزمايش بزرگ که با زندگى آنان کاملا آميخته بود قرار گرفتند، به سه گروه تقسيم شدند: (گروه اول) که اکثريت را تشکيل مى دادند، به مخالفت با اين فرمان الهى برخاستند. (گروه دوم) که قاعدتا اقليت کوچکى بودند، در برابر گروه اول به وظيفه امر به معروف و نهى از منکر قيام کردند. (گروه سوم)، ساکتان و بى طرفان بودند، که نه همگامى با گناهکاران داشتند و نه وظيفه نهى از منکر را انجام مى دادند. در آيه دوم مورد بحث، گفتگوى اين گروه را با نهى کنندگان شرح مى دهد و مى گويد: (بخاطر بياور هنگامى که جمعى از آن‌ها به جمع ديگرى گفتند: چرا قومى را اندرز مى دهيد که خداوند سرانجام آن‌ها را هلاک مى کند و يا به عذاب دردناکى کيفر خواهد داد) (و اذ قالت امة منهم لم تعظون قوما الله مهلکهم او معذبهم عذابا شديدا). (آن‌ها در پاسخ گفتند: ما به خاطر اين نهى از منکر مى کنيم که وظيفه خود را در پيشگاه پروردگارتان انجام داده و در برابر او مسئوليتى نداشته باشيم، به علاوه شايد سخنان ما در دل آن‌ها مؤ ثر افتد و دست از طغيان و سرکشى بردارند) (قالوا معذرة الى ربکم و لعلهم يتقون). از جمله بالا چنين استفاده مى شود که اندرز دهندگان براى دو هدف اين کار را انجام مى دادند يکى به خاطر اين که در پيشگاه خدا معذور باشند و ديگر اينکه شايد در دل گنهکاران مؤ ثر افتد، و مفهوم اين سخن چنين است که حتى اگر احتمال تاثير هم ندهند بايد از پند و اندرز خوددارى ننمايند، در حالى که معروف اين است که شرط وجوب امر به معروف و نهى از منکر احتمال تاثير است. ولى بايد توجه داشت که گاهى بيان حقايق و وظايف الهى بدون احتمال تاثير نيز واجب مى شود و آن در موردى است که اگر حکم خدا گفته نشود و از گناه انتقاد نگردد کم کم بدست فراموشى سپرده مى شود و بدعت‌ها جان مى گيرند و سکوت دليل بر رضايت و موافقت محسوب مى شود، در اين گونه موارد لازم است حکم پروردگار آشکارا همه جا گفته شود هر چند اثرى در گنهکاران نگذارد. اين نکته نيز شايان توجه است که نهى کنندگان مى گفتند مى خواهيم در پيشگاه (پروردگارتان) معذور باشيم، گويا اشاره به اين است که شما هم در پيشگاه خدا مسئوليت داريد و اين وظيفه تنها وظيفه ما نيست، وظيفه شما نيز مى باشد. آيه بعد مى گويد: سرانجام دنياپرستى بر آنان غلبه کرد (و فرمان خدا را به دست فراموشى سپردند، در اين هنگام آن‌ها را که از گناه نهى مى کردند رهائى بخشيديم ولى ستمکاران را به کيفر سختى به خاطر فسق و گناهشان مبتلا ساختيم) (فلما نسوا ما ذکروا به انجينا الذين ينهون عن السوء و اخذنا الذين ظلموا بعذاب بئيس بما کانوا يفسقون). شک نيست که اين فراموشى، فراموشى حقيقى که موجب عذر است نبود، بلکه آنچنان بى اعتنايى به فرمان خدا کردند که گويى به کلى آنرا فراموش نموده اند. سپس مجازات آن‌ها را چنين شرح مى دهد: هنگامى که (در برابر آنچه از آن نهى شده بودند، سرکشى کردند به آن‌ها گفتيم به شکل ميمونهاى طرد شده در آئيد) (فلما عتوا عما نهوا عنه قلنا لهم کونوا قردة خاسئين) روشن است که امر (کونوا) (بوده باشيد) در اينجا يک فرمان تکوينى است، همانند انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له کن فيکون (سوره يس آيه ۲۸) نکته‌ها در اينجا به چند موضوع بايد توجه کرد: چگونه دست به گناه زدند؟ در اينکه اين جمعيت، قانونشکنى را از کجا شروع کردند، در ميان مفسران گفتگو است، از بعضى از روايات چنين استفاده مى شود که نخست دست به حيله به اصطلاح شرعى زدند، در کنار دريا حوضچه هائى ترتيب دادند و راه آنرا به دريا گشودند، روزهاى شنبه راه حوضچه‌ها را باز مى کردند، و ماهيان فراوان همراه آب وارد آن‌ها مى شدند، اما به هنگام غروب که مى خواستند به دريا بازگردند راهشان را محکم مى بستند، سپس روز يکشنبه شروع به صيد آن‌ها مى کردند و مى گفتند خداوند به ما دستور داده است صيد ماهى نکنيد، ما هم صيد نکردهايم بلکه تنها آن‌ها را در حوضچه‌ها محاصره نموده ايم! بعضى از مفسران گفته اند آن‌ها روز شنبه قلاب‌ها را به دريا مى افکندند، سپس روز بعد آنرا از دريا بيرون مى کشيدند و به اين وسيله صيد ماهى مى نمودند؛ و از بعضى از روايات ديگر برمى آيد که آن‌ها بدون هيچ حيلهاى با بى اعتنائى کامل روزهاى شنبه مشغول صيد ماهى شدند. ولى ممکن است همه اين روايات صحيح باشد به اين ترتيب که در آغاز از طريق حيله به اصطلاح شرعى - به وسيله کندن حوضچه‌ها و يا انداختن قلاب‌ها - کار خود را شروع کردند، اين کار، گناه را در نظر آن‌ها کوچک و آنان را در برابر شکستن احترام روز شنبه جسور ساخت، کم کم روزهاى شنبه علنا و بى پروا به صيد ماهى مشغول شدند و از اين راه مال و ثروت فراوانى فراهم ساختند. چه کسانى رهايى يافتند؟ ظاهر آيات فوق اين است که از آن سه گروه (گنهکاران، ساکتان و اندرز دهندگان) تنها گروه سوم از مجازات الهى مصون ماندند و به طورى که در روايات آمده است آن‌ها هنگامى که ديدند اندرزه ايشان مؤ ثر واقع نمى شود ناراحت شدند و گفتند ما از شهر بيرون مى رويم، شب هنگام به بيابان رفتند و اتفاقا در همان شب کيفر الهى دامان دو گروه ديگر را گرفت. و، اما اينکه بعضى از مفسران احتمال داده اند که تنها گروه گنهکار گرفتارعذاب شدند و ساکتان نيز رهائى يافتند با ظاهر آيات فوق به هيچوجه سازگار نيست. آيا هر دو گروه يک نوع کيفر داشتند؟ از آيات فوق چنين برمى آيد که کيفر مسخ شدن، منحصر به گنهکاران بود زيرا ميگويد فلما عتوا عما نهوا عنه ... (هنگامى که در برابر آنچه نهى شده بودند سرکشى کردند...) ولى از طرفى از آيات فوق نيز استفاده که تنها اندرز دهندگان از مجازات رهائى يافتند، زيرا مى گويد انجينا الذين ينهون عن السوء (آن‌ها را که نهى از منکر مى کردند رهائى بخشيديم). از مجموع اين دو چنين استفاده مى شود که هر دو گروه مجازات شدند ولى مجازات مسخ، تنها مربوط به گنهکاران بود، و مجازات ديگران احتمالا هلاکت و نابودى بوده است، هر چند گنهکاران نيز چند روزى پس از مسخ شدن - طبق روايات - هلاک شدند. آيا مسخ جسمانى بوده يا روحانى؟ (مسخ) يا به تعبير ديگر تغيير شکل انسانى به صورت حيوان مسلما موضوعى بر خلاف جريان عادى طبيعت است، البته (موتاسيون) و جهش و تغيير شکل حيوانات به صورت ديگر در موارد جزئى ديده شده است، و پايه هاى فرضيه تکامل در علوم طبيعى امروز بر همان بنا نهاده شده، ولى مواردى که در آن موتاسيون و جهش ديده شده صفات جزئى حيوانات است، نه صفات کلى، يعنى هرگز ديده نشده است که نوع حيوانى بر اثر (موتاسيون) تبديل به نوع ديگر شود، بلکه خصوصياتى از حيوان ممکن است دگرگون گردد، و تازه جهش در نسلهائى که به وجود مى آيند ديده مى شود، نه اينکه حيوانى که متولد شده است با جهش تغيير شکل دهد، بنابراين دگرگون شدن صورت انسان يا حيوانى به صورت نوع ديگر امرى است خارق العاده. اما بار‌ها گفته ايم مسائلى بر خلاف جريان عادى طبيعى وجود دارد، گاهى به صورت معجزات پيامبران و زمانى به صورت اعمال خارق العادهاى که از پارهاى از انسان‌ها سر ميزند، هر چند پيامبر نباشند (که البته با معجزات متفاوت است) بنابراين پس از قبول امکان وقوع معجزات و خارق عادات، مسخ و دگرگون شدن صورت انسانى به انسان ديگر مانعى ندارد؛ و همانطور که در بحث اعجاز انبياء گفته ايم، وجود چنين خارق عاداتى نه استثناء در قانون عليت است نه بر خلاف عقل و خرد بلکه تنها يک جريان عادى طبيعى در اينگونه موارد شکسته مى شود که نظيرش را در انسانهاى استثنائى کرارا ديده ايم. بنابراين هيچ مانعى ندارد که مفهوم ظاهر کلمه (مسخ) را که در آيه فوق و بعضى ديگر از آيات قرآن آمده است بپذيريم و بيشتر مفسران هم همين تفسير را پذيرفته اند. ولى بعضى از مفسران که در اقليت هستند معتقدند که مسخ به معنى (مسخ روحانى) و دگرگونى صفات اخلاقى است، به اين معنى که صفاتى همانند ميمون يا خوک در انسانهاى سرکش و طغيانگر پيدا شد، رو آوردن به تقليد کورکورانه و توجه شديد به شکم پرستى و شهوترانى که از صفات بارز اين دو حيوان بود در آن‌ها آشکار گشت. اين احتمال از يکى از قدماى مفسرين به نام (مجاهد) نقل شده است؛ و اينکه بعضى ايراد کرده اند که مسخ بر خلاف قانون تکامل و موجب بازگشت و عقبگرد در خلقت است، درست نيست، زيرا قانون تکامل مربوط به کسانى است که در مسير تکاملند، نه آن‌ها که از مسير انحراف يافته و از محيط شرائط اين قانون به کنار رفته اند، فى المثل يک انسان سالم در سنين طفوليت مرتبا رشد و نمو مى کند، اما اگر نقائصى در وجود او پيدا شود، ممکن است نه تنها رشد و نموش متوقف گردد بلکه رو به عقب برگردد، و نمو فکرى و جسمانى خود را تدريجا از دست بدهد. ولى در هر حال بايد توجه داشت که مسخ و دگرگونى جسمانى متناسب با اعمالى است که انجام داده اند، يعنى، چون عده اى از جمعيتهاى گنهکار بر اثر انگيزه هواپرستى و شهوترانى دست به طغيان و نافرمانى خدا مى زدند و جمعى با تقليد کورکورانه کردن از آنها، آلوده به گناه شدند، لذا به هنگام مسخ هر گروه به شکلى که متناسب با کيفيت اعمال او بوده ظاهر مى شده است. البته در آيات مورد بحث تنها سخن از قرده (ميمونها) به ميان آمده است و از خنازير (خوکها) سخنى نيست، ولى در آيه ۶۰ سوره مائده گفتگو از جمعيتى به ميان آمده است که به هنگام مسخ به هر دو صورت فوق (بعضى قرده و بعضى خنازير) تغيير چهره دادند، که به گفته بعضى از مفسران مانند ابن عباس، آن آيه نيز در باره همين اصحاب سبت است که پير مردان سرجنبانان شکم پرست و شهوتپرستشان به خوک و جوانان مقلد چشم و گوش بسته که اکثريت را تشکيل مى دادند به ميمون تغيير چهره دادند. ولى در هر حال، بايد توجه داشت که طبق روايات، مسخ شدگان تنها چند روزى زنده مى ماندند و سپس از دنيا مى رفتند، و نسلى از آن‌ها به وجود نمى آمد. خلافکارى زير پوشش کلاه شرعى گرچه در آيات فوق اشارهاى به حيلهگرى اصحاب سبت در زمينه گناه نشده است ولى همانطور که اشاره کرديم، بسيارى از مفسران در شرح اين آيات اشاره به داستان کندن حوضچه‌ها و يا نصب قلاب‌ها در دريا در روز شنبه کرده اند، و در روايات اسلامى نيز اين موضوع ديده مى شود بنابراين مجازات و کيفر الهى که با شدت درباره اين گروه جارى شد، نشان مى دهد که چهره واقعى گناه هرگز با دگرگون ساختن ظاهر آن و به اصطلاح کلاه شرعى درست کردن، دگرگون نمى گردد، حرام، حرام است، خواه صريحا انجام گيرد، يا زير لفافه هاى دروغين و عذرهاى واهى. آن‌ها که تصور مى کنند، گناه را مى توان با تغيير چهره صورى تبديل به يک عمل مجاز کرد در حقيقت خود را فريب مى دهند، و بدبختانه اين کار در ميان بعضى از بى خبرانى که خود را به دين منتسب مى کنند، فراوان ديده مى شود، و همانست که چهره مذهب را در نظر افراد دور افتاده سخت بدنما کرده است. عيب بزرگى که اين عمل دارد - علاوه بر زشت نشان دادن چهره مذهب - اين است که گناه را در نظر‌ها کوچک مى کند و از اهميت آن مى کاهد و افراد را چنان جسور در برابر گناه مى سازد که پس از انجام اينگونه کار‌ها کم کم آماده براى انجام گناهان بطور صريح و آشکار مى شوند. در نهج البلاغه مى خوانيم که على (عليه السلام) از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) چنين نقل مى کند: (روزى فرا مى رسد که مردم به وسيله اموالشان آزمايش مى شوند، بر خدا منت مى گذارند که ديندارند، و در عين حال در انتظار رحمت اويند و از مجازات او خود را در امان مى بينند يستحلون حرامه بالشبهات الکاذبة و الاهواء الساهية فيستحلون الخمر بالنبيذ و السحت بالهدية و الربا بالبيع: (حرام خدا را با شبهات دروغين و خيالات واهى حلال مى شمرند، شراب را تحت عنوان نبيذ و رشوه را به عنوان هديه (و حق و حساب و ربا را به نام بيع، براى خود حلال مى پندارند (نهج البلاغه آخر خطبه ۱۵۶). بايد توجه داشت که انگيزه اينگونه حيله‌ها يا پوشيدن چهره زشت باطنى خود در افکار عمومى است، و يا فريب دادن وجدان و کسب آرامش کاذب درونى. اشکال مختلف آزمونهاى الهى درست است که ماهى گرفتن از دريا براى ساحلنشينان کار خلافى نيست گاهى ممکن است خداوند براى امتحان و آزمايش، جمعيتى را موقتا از اين موضوع نهى کند، تا مقدار فداکارى آن‌ها روشن شود، و اين يکى از اءشکال امتحان خداوند است به علاوه روز شنبه در آئين يهود، روز مقدسى بود و دستور داشتند براى احترام آن روز و رسيدن به عبادت و برنامه هاى مذهبى دست از کسب و کار بکشند، ولى ساحلنشينان ايله همه اين مسائل را ناديده گرفتند و آنچنان مجازات شدند که زندگينامه آن‌ها درس عبرتى براى آيندگان شد. همراهان عزيز، آخرين خبر را بر روي بسترهاي زير دنبال کنيد: آخرين خبر در سروش http://sapp.ir/akharinkhabar آخرين خبر در ايتا https://eitaa.com/joinchat/88211456C878f9966e5 آخرين خبر در بله https://bale.ai/invite/#/join/MTIwZmMyZT آخرين خبر در گپ https://gap.im/akharinkhabar
اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره