خراسان/ نقل مي کنند که روزي سلطان، بهلول را احضار کرد و گفت: «خوابي ديدهام، ميخواهم تعبيرش کني.» بهلول گفت: «چيست؟» سلطان گفت: «خواب ديدم به جانور ترسناکي تبديل شدهام و نعره زنان به اطراف خود هجوم ميبرم و آن چه از خرد و کلان در سر راه خود مي بينم، در هم ميشکنم و ميبلعم. بگو تعبيرش چيست؟» بهلول گفت: «من تعبير واقعيت ندانم، فقط خواب تعبير مي کنم!»
حکايت هاي بهلول
بازار