نماد آخرین خبر

طنز/ زیره ریزه میزه از زیر میز می ریزه!

منبع
آرمان امروز
بروزرسانی
طنز/ زیره ریزه میزه از زیر میز می ریزه!
آرمان/ من هنوز نفهميدم من چرا مي خوابم، اصلا چرا زنده ام؟ اصلا چرا هنوز منقرض نشده ام؟ يعني دايناسور ها از من صبر و تحملشان کمتر بود که منقرض شدند اما من با خواندن برخي از اخبار و وقايع هنوز خواب مي بينم؟ در فکر همين سوال ها بودم که يک عاقد وارد خوابم شد و گفت: «درخواست مهريه هاي عجيب و غريب ديگه به اوج خودش رسيده!» پرسيدم «صحيح مي فرماييد، مثلا من اخيرا شنيدم که خانم از آقاي داماد درخواست کرده که مهريه اش بايد طلا به اندازه وزنش باشد». عاقد محترم ادامه داد: «اين مثالي که زدي خيلي طبيعي بود، اخيرا زوجي به دفتر ما مراجعه کردند که مهريه شان شاهرگ راست پاي برادر داماد بود» از جام پريدم و گفتم «آخه چرا؟ نمي شه که يه نفر ديگه عروسي کنه... چي بگم! قديم ها از يک سمت ديگه هزينه مي کردند، جوونا ديگه به رسم و رسوم ها هم توجه نمي کنند». عاقد محترم گفت: «به نظر شما که خواب هم مي بيني، ادامه اين روند به کجا ختم مي شه عزيزم؟» درحاليکه جو گير شده بودم، جواب دادم «به نظر من حالا که خانواده دختر ها روي دور هستند و چراغ اول را هم خانواده اين بانوي محترم روشن کرده، اين موارد را هم جزو مهريه تعيين کنند؛ الف- پدر عروس دستش را تا مرفق داخل جيب شوهر خواهر داماد کند و هرچه دم دستش آمد بکشد بيرون، ب- داماد را در يک قفس با استيون سيگال، بروسلي، جکي چان، جان سينا، راک، فرانکي و رامبو بيندازند ج- گوش و بيني شوهر عمه داماد را ببرند و با آن گردنبند درست کنند، د- خانواده داماد را در چرخ گوشت بريزند يا تيرباران کنند و اجساد آن ها را در بشکه هاي اسيد حل کنند!» چشمانم را بستم که ناگهان حسيني باي را ديدم که در حال گرفتن مصاحبه از يک خارجي خسته بود، حسيني باي که در گذشته ثابت کرده نمک پاشي شاکله اصلي مجري گري را تشکيل مي دهد و نمک را همينطور بي محابا مي پاشد و فکر روز مبادا هم نيست که يک وقت نمک لازم شويم و لنگ بمانيم، رو به خارجي خسته کرد و گفت «چرا توي اين کشور به دنيا اومدي؟ واقعا خجالت نمي کشي؟» خارجي خسته درحاليکه گريه مي کرد، جواب داد «مغزمون هنگ کرده، من هر روز با مامورين پليس درگير هستم، يه روز در ميون طوفان داريم، من بابت به دنيا آمدن توي خارج از شما عذرخواهي مي کنم» حسيني باي درحالي که مي خنديد، پرسيد «اگه مي توني شش بار پشت سر هم بگو زيره ريزه ميزه از زير ميز مي ريزه» خارجي خسته چند بار تلاش کرد و ناکام ماند، حسيني باي درحاليکه قيافه اي به خود گرفته بود که اديسون بعد از اختراع لامپ به خودش نگرفته بود، رو به دوربين يواشکي چشمکي زد و از خارجي خسته پرسيد «اگه گفتي نيم کيلو آهن سنگين تره يا نيم کيلو پنبه؟» خارجي خسته گريه کنان گفت «اينو که ديگه هر کسي مي دونه!» حسيني باي گفت «جدا؟ آخه من خودم تازگي ها اين رو شنيدم» به جمع آن ها ملحق شدم و به همراه حسيني باي به طرف افق رهسپار شديم.