نماد آخرین خبر
  1. جذاب ترین ها
دیدنی-خواندنی

شهیدی که مردم عراق او را می شناسند!

منبع
تسنيم
بروزرسانی
شهیدی که مردم عراق او را می شناسند!
تسنيم/ يکي از همان روزهاي پرتلاطم اولين سال آغاز جنگ که بالاي تپه‌هاي گيلان غرب با رزمنده‌هاي گروه اندرزگو کمين کرده بوديد، آن روز بچه‌ها با حسرت به تردد بي‌قيد و شرط بعثي‌ها در جاده‌هاي آن سوي مرز خسروي که راه به کربلا داشت نگاه مي‌کردند و مي‌گفتند چرا اين بعثي‌ها به راحتي در اين مسير تردد مي‌کنند؟! آن وقت سهم ما فقط حسرت است! ابراهيم گفت: «روزي مي‌رسه که مردم از همين جاده‌ها دسته دسته مي‌رن کربلا.»
ابراهيم گفت: «روزي مي‌رسه که مردم از همين جاده‌ها دسته دسته مي‌رن کربلا.» «اي کاش بودي و مي‌ديدي! تو که رفتي اما من و همرزمانت، آنها که عمرشان به دنيا بود اين روزها، بارها و بارها جمله تو را با خود مرور مي‌کنيم. نيستي که ببيني پيش‌بيني‌ات عجيب درست از آب درآمده برادرجان! آن مرز، مرز خسروي بود و حالا عاشقان اباعبدالله (ع) فوج فوج از آن مي‌گذرند و به کربلا مي‌روند.» زهره هادي خواهر ابراهيم هادي مي‌گويد: «بسياري از مردم عراق ابراهيم را مي‌شناسند، جالب است که عکس ابراهيم را روي چند موکب عراقي هم ديده‌ام.» راز مِهر اين شهيد بر دل عراقي‌ها چيست؟ چطور مي‌شود که شهيدِ جنگ ميان ايران و عراق به نمادي از وحدت ميان دو ملت تبديل شود؟
چطور شهيد ابراهيم هادي به نمادي از وحدت دو ملت تبديل مي‌شود؟ پاسخ «زهره هادي» خاطره اي است ناب از معجزه صوت اذان شهيد‌ هادي: «سال 60 در بحبوبه ميدان نبرد، وقت اذان، ابراهيم با صداي بلند در ارتفاعات انار اذان مي‌گويد و صوت زيباي او حال فرمانده عراقي را از اين رو به آن رو مي‌کند؛ آنقدر که آن فرمانده و 18 سرباز عراقي خودشان را تسليم نيروهاي ايراني مي‌کنند. آن زمان نيروهاي ما تصور مي‌کنند دليل اين تسليم، حمله خوب رزمنده‌ها بوده که منجر به آتش بس عراقي‌ها و تسليمشان شده. درجه‌دار عراقي را داخل سنگر مي‌آورند و يکي از رزمنده‌ها که عربي بلد بوده را صدا مي‌کنند. فرمانده نيروهاي عراقي که سرگرد بوده مي‌گويد ما از لشگر احتياط بصره هستيم که به اين منطقه اعزام شديم. ما آمديم و خودمان را اسير کرديم. بقيه نيروها را هم فرستادم عقب. الان تپه خاليه! دليل اين کار را که جويا مي‌شوند مي‌گويد اين الموذن؟ موذني که اذان گفت، کجاست؟ با چشماني اشک آلود صحبت مي‌کند و مي‌گويد به ما گفته بودند شما مجوس و آتش‌پرستيد. گفته بودند براي اسلام به ايران حمله مي‌کنيم و با ايراني‌ها مي‌جنگيم. همه ما شيعه هستيم. ما وقتي مي‌ديديم فرماندهان عراقي مشروب مي‌خورند و اهل نماز نيستند، خيلي در جنگيدن با شما ترديد کرديم. صبح امروز وقتي صداي اذان رزمنده شما را شنيدم که با صداي رسا و بلند اذان مي‌گفت، تمام بدنم لرزيد. وقتي نام اميرالمومنين (ع) را آورد با خودم گفتم تو با برادران خودت مي‌جنگي. نکند مثل ماجراي کربلا... براي همين تصميم گرفتم تسليم شوم و بار گناهم را سنگين‌تر نکنم. دستور دادم کسي شليک نکند. هوا هم که روشن شد، نيروهايم را جمع کردم و گفتم من مي‌خواهم تسليم ايراني‌ها شوم. هرکس مي‌خواهد، با من بيايد. اين افرادي هم که با من آمده‌اند دوستان و هم‌عقيده من هستند. اين خاطره را بسياري از عراقي‌ها هم مي‌دانند. براي همين شهيد هادي را مي‌شناسند.»
ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد
اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره