خراسان/ لباس وصلهدارم، کفش خراب و زارم
دوسش دارم چرا که، چاره جز اين ندارم
قارقارک قراضه، ميبرَدم مغازه
مفتخرم به مالم، چون که اتول سوارم
برنج هند و تايلند، ميخورمش با لبخند
هميشه سرخوش هستم، اينست روزگارم
فرمول دخل و خرجم، مجهوله باز دوباره
خريد و قسط و قرضم، برده صبر و قرارم
هفتم گروي هشتم، مثل آهوي دشتم
گرفتهام توهّم، دراومده دمارم
خسته شدم بسکه من، گفتم و هيشکي نشنيد
شبيه اون بزم که، منتظر بهارم!
بگذريم از اين چيزا، مهم اينه تا الان
خدا رو شکر زندهام، نرفته در زوارم!
شيما اثني عشري
بازار