لینک کوتاه در کلیبرد کپی شد!http://akhr.ir/5814764
۲۵.۸K
۰
تابناک با تو/ جنايتي که قرباني آن ۱۱۲ ميليون انسان از ۴۰۰ قبيله، ملت و مردم بودند. يکي از مفتضحترين نسل کشي تاريخ که با بدترين روشها و وحشيانهترين سبکها در ۱۵۰ سال انجام شد، اما بر اساس آمار دروغين در سال ۱۹۰۰ ميلادي تعداد قربانيان حدود چهارصد هزار برآورد شد.
تمدن و فرهنگي که امروز آمريکاي مدرن از آن صحبت ميکند و شهرهاي بزرگ و پر زرق و برق که ميبينيد روي اجساد و جمجمههاي سرخپوستان و زمينهاي به غارت رفته آنها بنا شده است. سفيدپوستان، سرخپوستها را نابود و براي از بين بردن سرخپوستها از روشهاي هولناکي استفاده کردند. متأسفانه امروز اين نسل کشي ترسناک را يک خسارت جزئي حاشيهاي براي انتشار تمدن توصيف ميکنند.
آغاز نسل کشي
وقتي کريستف کلمب، مکتشف و جهانگرد ايتاليايي قاره آمريکا را کشف کرد، گمان ميکرد به ساحل غربي سرزمين هند رسيده است، به همين دليل نام ساکنان آنجا را «هنديهاي سرخ» گذاشت. سرخپوستها هزاران سال قبل از کشف کريستف کلمب، از تنگه «برينگ» شمال شرق سيبري که شمال غرب آمريکاي شمالي را به شمال شرق آسيا وصل ميکند به آنجا رسيده بودند. زندگي سادهاي را با شکار و کشاورزي روي زمينها و فرهنگ ويژه و منحصر به فردي داشتند و اساس تعاملات خود را بر پايه عهدها و سندهاي شفاهي قرار داده بودند. آنها صداقت و راستگويي را بزرگ ميشمردند و آن را در وجود خود نهادينه کرده بودند، رعايت اخلاق را تمجيد ميکردند، زن در زندگي شان از جايگاه والايي برخوردار بود و کسي که زنان را آزار ميداد، از نظر آنها از چهارپايان شمرده ميشد. آنها مردمي صلح طلب بودند و ميراثشان سرشار از معاني انساني، مدارا با انسان و حيوان بود.
يک کشيش اسپانيايي به نام «برتولوميو دي لاس کاساس» متولد ۱۴۸۴ ميلادي، ساکنان بومي آمريکا، سرخپوستها را در نامهاي که به پادشاه فيليپ دوم فرستاد چنين توصيف کرد: آنها مردمي ساده و تا اندازه زيادي خوش قلب اند، صبور، متواضع و مطيع، از شرارت، بدي، حيله، نيرنگ و فريب دورند، به سنّتهاي خود بسيار پايبندند، مطيع اسپانيايي هايند، جنگ و مبارزه نميکنند و کينهاي به دل ندارند، آنها احساسات انتقام جويانه ندارند، فقيرند با اين حال طمع، حرص و چپاول در وجود آنان نيست.
استعمارگران اروپايي با کوله باري از تجارب نظامي و چگونگي تعامل با دشمن، با مردمي شبه منقطع از جهان روبرو بودند که جز ابزارهاي ساده و صيد چيز ديگري نداشتند و با دنياي بيرون وارد هيچ جنگي نشده بودند، و اگر بين قبايل اختلافي رخ ميداد، زعماي آنها براي صلح و پايان دادن به جنگ وارد عمل ميشدند و کلمهي «جنگ» جز در برخي قبايل سرخپوستي کاربردي نداشت. استعمارگران اروپايي به سرعت دريافتند در يک سرزمين رؤيايي ثروتمند و پر از خير و برکت قدم گذاشته اند و ميتوانند تمدن مورد نظر خود را در آنجا بنا کنند و سرخپوستان هم مردم سادهاي بودند که حتي سلاح و ارتشي منظم براي جنگيدن نداشتند، پس استعمارگران نسل کشي بي رقيب خود را بدون رعايت هيچ قانون و احترامي انجام دادند.
آنها هر زن و مرد و کودکي را که ميديدند با سلاح هايشان ميکشتند، محصولات زراعي را آتش ميزدند و آبها را سمّي ميکردند تا باعث رواج گرسنگي در ميان آنان شوند. وقتي زعماي قبايل سرخپوستي به تنگ آمدند با سفيدپوستها معاهدات صلح بستند، اما تمام اين تلاشها براي منع سفيدپوستهاي استعمارگر بي حاصل و نا اميدانه بود. آمريکاييها بر زمينها تسلّط مييافتند، زنان و دختران را ميدزديدند و آنان را تا پاي جان به کار در زمينها و معدن ميگماردند.
سفيد پوستها از معاهدات صلح با سرخپوستها شديداً استقبال ميکردند، شرط پذيرش معاهدات صلح جا به جايي و مهاجرت سرخپوستها بود. البته سفيدپوستها در برابر امضاي اين معاهدات به سرخپوستها سيب زميني و لحاف هديه ميدادند. اين سيب زمينيها و روکشها در درمانگاههاي اروپايي به ميکروب انواع بيماريها از جمله وبا، طاعون، ديفتيري، حصبه، سل و کوليرا آغشته شده بودند تا سرخپوستها را بدون اندک زحمتي از بين ببرند، يک جنگ بيولوژيکي تمام عيار.
فرمانده انگليسي «جفري امهرست» در گفتوگو با «هنري بواکيه» خواست تا پتوهاي آلوده به آبله را براي سرخپوستها بفرستد، او هم در پاسخ گفت: تلاش ميکنم تا روکشهاي آلوده را به آنها هديه بدهم، خودم هم احتياط ميکنم تا مبتلا نشوم. اين گونه بود که اروپاييها کوتاهترين روش و خبيثاته ترين راه را براي از بين بردن سرخپوستها در پيش گرفتند. ترور بيولوژيک سازمان يافته ۸۰ درصد سرخپوستها را در چند دهه از بين برد. سپس نوبت به کشتار رسيد، استعمارگران براي هر کسي که سرخپوست ميکشت و سر او را ميآورد جوايزي در نظر گرفته بود، سر مرد ۱۰۰ پوند، سر زن ۵۰ پوند و طولي نکشيد که شکارچيان سر در سراسر قاره منتشر شدند و سر انسانهاي زيادي را از تن جدا و آنها را روي ارّابههاي چوبي تلنبار کردند، و پوست سر آنها را ميکندند. بسياري از استعمارگران افتخارشان اين بود که لباسها و کفش هايشان از پوست سرخپوستها تهيه شده است.
يک خون ريز انگليسي به نام «لوئيس وتزل» ميگفت: غنيمت او از پوست سر سرخ پوست در هر روز ۴۰ عدد است. با اين حساب تعداد قربانيان آنها هر ماه ۱۲۰۰ نفر بوده است. لوئيس وتزل سالهاي خونباري را به همين شغل ادامه داد، جالب اينکه او يکي از قهرمانان ملي تاريخ آمريکا به شمار ميرود. جشنهاي کشتن و کندن پوست سرخپوستها هر روز بيشتر و بيشتر ميشد و جشنها وقتي با شکوهتر بود که قرباني رئيس قبيله بود. جنايتکار ديگري به نام «جرج راجرز کلارک» جشن کندن پوست ۱۱۶ سرخپوست را برگزار کرد و از سلاخها خواست کارشان را با آرامش انجام دهند تا همگي از آن لذت ببرند.
جرج نيز سمبل ملي و قهرمان تاريخي آمريکاييها به شمار ميرود. «آندرو جکسون» هم که عکسش روي اسکناس ۲۰ دلاري جاخوش کرده هم از طرفداران سلاخي اجساد بود. او در جشن پوست کني رئيس معروف سرخپوستها به نام «مسکوجي» حضور داشت. از جمله روشهاي نابود کردن سرخپوستها اجبار آنها به مهاجرت از سواحل رود ميسي سي پي به مناطق آلوده به بيماري و غير قابل سکونت بود. صدها هزار سرخپوست با چشماني اشکبار خانهها و مزارعشان را ترک کردند. بسياري بر اثر بيماري، سرما و گرسنگي از دنيا رفتند، آنها اين مهاجرت را «ردّ اشک» ناميدند.شايد از خودتان بپرسيد آيا سرخپوستها هنوز هم هستند؟
در جواب بايد گفت: بله، شمار اندکي از آنان در ايالات متحده در مناطق محافظت شده و کمپهاي ويژهاي زندگي ميکنند و خدمات آموزشي و پزشکي ندارند، فقر، اعتياد و خودکشي به دليل سختي دست يافتن به شغل و رنج از نژادپرستي در ميان آنان رو به افزايش است. اما آنها چگونه به جاي سرزمينهاي خود کمپ نشين شدند؟ آنها بدون اين که از محتوا و مفاد تفاهم نامه هايشان کاملاً آگاه باشند با پر غاز تمام تفاهم نامهها را امضا کردند، و نميدانستند که با آن پر غاز تمام زندگي و سرزمين خود را به سفيدپوستان استعمارگر واگذار ميکنند و در مکانهاي محدود و مشخص شده و کمپهايي که سفيد پوستان برايشان در نظر گرفته اند زندگي خواهند کرد.
ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد