نماد آخرین خبر
  1. جذاب ترین ها
دیدنی-خواندنی

واقعیاتی هولناک درباره ولاد به میخ‌کِشنده؛ هیولای خونخوار رومانی!

منبع
برترين ها
بروزرسانی
واقعیاتی هولناک درباره ولاد به میخ‌کِشنده؛ هیولای خونخوار رومانی!
برترين ها/ به لطف صد‌ها کتاب، داستان و فيلم‌هايي که بر اساس زندگي او تهيه شده‌اند، شايد مشهورترين هيولاي تمام دوران و پادشاه خونخواران تاريخ کسي نيست جز کُنت ولاد که با نام ولاد به ميخ‌کشنده يا ولاد دراکولا نيز شناخته مي‌شود. اگر چه شخصيت‌هاي سينمايي و داستاني زيادي با اين نام شکل گرفته‌اند، اما شايد باورکردني نباشد که اين نام و مرام و مسلک او در خونخواري مربوط به يک شخصيت واقعي تاريخي بوده باشد. او ولاد سوم نام داشت، از پادشاهان قرون وسطي و فرمانرواي منطقه‌اي به نام والاشيا يا والاچيا که اکنون به نام روماني شناخته مي‌شود. در طول دوران زندگي‌اش، ولاد خونخوار به خاطر بيرحمي‌ و قساوتش چنان نامي براي خود دست و پا کرد که نام او با عنوان ولاد به ميخ‌کشنده يا ولاد صلابه‌گر ماندگار شد، زيرا علاقه خاصي به اين سبک خاص از اعدام مخالفان خود داشت. اما اگر تنها چيزي که در مورد اين شخصيت خوفناک مي‌دانيد اين است که يک خونخوار بوده و مردم را به صلابه مي‌کشيده بايد بدانيد که چيز‌هاي عجيب و غريب زياد ديگري نيز در مورد اين شخصيت تاريخي وجود دارد که از آن‌ها بي‌اطلاعيد. ولاد به ميخ‌کِشنده پسر اژد‌ها بود اگر چه ولاد به ميخ‌کِشنده بيشتر به خاطر نزديکي‌اش به دراکولاي ترنسيلوانيا شناخته مي‌شود، اما ولاد واقعي يک کُنت و ضرورتاً اهل ترنسيلوانيا نبود. بر اساس بسياري از اسناد تاريخي و گزارش‌ها، ولاد سوم در سال ۱۴۳۱ در محل اقامت پدرش در ترنسيلوانيا (منطقه‌اي که اکنون روماني نام دارد) به دنيا آمد، اما اسناد زياد ديگري نيز محل تولد او را والاشيا مي‌دانند، منطقه‌اي در جنوب ترنسيلوانيا جايي که ولاد و پدرش هر دو شاهزاده بودند يا بهتر بگوييم شخصيت‌هايي با عنوان «وُيوود» که معادل فرمانروايان محلي نيمه مستقل يک منطقه بوده است. ولاد، اما به معناي واقعي کلمه خونخوار بود. پدر او، ولاد دوم، با لقب ترسناک دراکول به معناي «اژدها» شناخته مي‌شد، زيرا به خاطر توانايي‌هايش در قتل‌عام ترک‌ها به رياست لشکر موسوم به اژدهايان منصوب شده بود. از اين رو ولاد سوم با عنوان دراکولا به معناي «فرزند اژدها» شناخته مي‌شد که نام امروزي دراکولا از آن گرفته شده و در زبان مدرن رومانيايي به معناي «پسر ابليس» مورد استفاده قرار مي‌گيرد و بر منفور بودن شخصيت ولاد سوم افزوده است. ولاد سوم دومين فرزند پسر ولاد دوم بود، اما بعد از آنکه جنگ‌سالاران محلي به پدرش خيانت کرده و در يک باتلاق به قتل رسيده و برادر بزرگ‌ترش نيز توسط همين خائنان شکنجه کور و زنده به گور شد، به عنوان وارث قانوني تاج و تخت والاشيا انتخاب گرديد. ولاد صلابه‌گر کودکي خود را به عنوان يک گروگان سپري کرد حتي پيش از آنکه پدرش توسط خائنان کشته شود نيز ولاد خونخوار در کودکي طعم خيانت را چشيده بود. مهم‌ترين درگيري دوران زندگي ولاد و کليت اروپا در آن دوران، نزاع بين اروپاي مسيحي و امپراطوري عثماني مسلمان بود، امپراطوري بزرگي که مرز‌هاي آن زمان و نفوذش در اروپاي شرقي بسيار متفاوت از امروز بود. هم ولاد سوم و هم پدرش بخش زيادي از دوران زندگي خود را صرف مقابله با حملات نيرو‌هاي ارتش عثماني به اروپا کردند. در سال ۱۴۴۲ و زماني که ولاد سوم تنها ۱۱ سال سن داشت، پدرش او و برادر کوچکترش، رادو، را در جريان يک سفر ديپلماتيک و براي ديدار با سلطان به امپراطوري عثماني برد. اما بعد‌ها مشخص شد که اين سفر يک دام بوده و هر سه مرد والاشيايي توسط سلطان مراد دوم زنداني شدند. در نهايت ولاد دوم به اين شرط آزاد شد که دو پسرش به عنوان گروگان در دربار سلطان عثماني باقي بمانند تا اطمينان حاصل شود که دولت والاشيا در جنگ بين نيرو‌هاي عثماني و دولت مجارستان دخالتي به نفع طرف اروپايي نداشته باشد. رفتار با ولاد و رادو در طول حضورشان در عثماني نسبتاً خوب بود؛ آن‌ها در فلسفه، علوم و هنر اسب‌سواري و جنگيدن به خوبي آموزش ديدند. در نهايت رادو دچار سندروم استکهلم شده و به آرمان‌ها و عقايد عثماني‌ها متمايل شد، اما حتي مدت طولاني اسارت در دربار عثماني نيز باعث نشد که ولاد سوم از فکر انتقام بيرون آيد. ولاد خونخوار تاج و تخت را در سن نوجواني از پسرعمويش گرفت ولاد سوم در طول دوران زندگي خود سه بار به عنوان ويوود توانست تاج و تخت را در والاشيا بدست آورد، اما اولين دوره زمامداري او به عنوان فرمانرواي والاشيا بسيار کوتاه بود. از يک طرف او هنوز يک نوجوان بود و از طرف ديگر اين مقام را به ناخوشايندترين شکل ممکن بدست آورد: او بار اول و در شرايطي که هيچ کسي نبود که روي صندلي فرمانروايي والاشيا بنشيند فرار کرده و روي صندلي بزرگان نشست. ولاد هنوز در اسارت در عثماني به سر مي‌برد که پدرش در سال ۱۴۴۷ مورد خيانت بويار‌ها (جنگ‌سالاران و نجيب‌زادگان محلي) قرار گرفت. يک سال بعد ولاد به گرفتن جاي پدرش که از لحاظ قانوني نيز حق وي بود مشتاق شد. اما تاج و تخت والاشيا بدست دومين برادرزاده ولاد به نام ولاديسلاو دوم افتاده بود که در کشتن ولاد دوم دست داشته و توسط جان هونيادي، فرماندار مجارستان به عنوان فرمانرواي والاشيا انتخاب شده بود. زماني که هونيادي فرمانرواي والاشيا را براي مبارزه با عثماني در بالکان با خود برد، ولاد به صورت مخفيانه وارد والاشيا شده و در سن تنها ۱۷ سالگي بر تخت فرمانروايي سرزمين پدري‌اش نشست در حالي که فرمانداران عثماني مناطق اطراف رودخانه دانوب از او حمايت نظامي مي‌کردند. از شانس بد ولاد، ولاديسلاو خيلي زود به والاشيا بازگشته و در شرايطي که فرمانرواي مجارستان نيز عليه او بود، دوران فرمانروايي ولاد به عنوان ويوود تنها دو ماه به طول انجاميد. ولاد بالاخره گردن پسرعموي خيانتکار خود را زد اطلاعات زيادي در مورد اتفاقات بين به پايين کشيده شدن ولاد از فرمانروايي والاشيا توسط ولاديسلاو و بازگشتش در سال ۱۴۵۶ در دست نيست، اما بر اساس برخي گزارش‌ها، در طي اين مدت وي براي خواسته‌هاي شخصي خود متحدانش را تغيير داد. تا آن زمان، ولاد، بيشتر دوران زندگي و تربيت خود را در عثماني گذرانده بود و در مبارزاتش عليه ولاديسلاو مورد حمايت رهبران عثماني در شمال بلغارستان قرار گرفت. اما در برهه‌اي از زمان و پيش از بازگشتش به والاشيا، ولاد براي بدست آوردن حمايت شاه لاديسلائوس پنجم، پادشاه وقت مجارستان، اتحاد خود با عثماني را به هم زد. اين اتحاد ضرورتاً به خاطر دلايل ايدئولوژيکي نبود و اگر چه ولاد هنوز کينه عثماني‌ها را در دل داشت که خيلي زود به شکلي هولناک تجسم يافت، اما اتحاد ولاد و شاه لاديسلائوس به خاطر تنفر شديد اين دو از ولاديسلاو شکل گرفته بود. اگر چه جزييات آن چندان مشخص نيست، اما گفته مي‌شود که ديدگاه ضدعثماني ولاد زماني ارزش يافت که ترک‌ها در سال ۱۴۵۳ قسطنطنيه را فتح کرده و قدرت سياسي و نظامي ولاد که به خاطر نزديکي وي به نيرو‌هاي عثماني بدست آمده بود با افتادن ولاديسلاو از چشم پادشاه مجارستان، مورد توجه شاه لاديسلائوس قرار گرفت. در نتيجه با کمک پادشاه مجارستان، ولاد به والاشيا حمله کرد و با قطع کردن سر ولاديسلاو در مبارزه‌اي تن به تن، ولاد اولين گام را در روياي گرفتن انتقام خيانت و قتل پدرش برداشت. با فرا رسيدن سال ۱۴۵۶، ولاد توسط شخص جان هونيادي براي دفاع از مرز‌هاي ترنسيلوانيا با عثماني انتخاب شد. ولاد عنوان مخوف صلابه‌گر را بدست مي‌آورد در سال ۱۴۵۶، ولاد دومين و طولاني‌ترين دوره فرمانروايي خود به عنوان ويوود والاشيا را آغاز مي‌کند، در روزگاري که اين منطقه از روماني به خاطر سال‌ها نزاع و جنگ ويران شده بود. اين کشمکش و نزاع دروني در نتيجه اختلافات دائم بين بويار‌هايي بود که به ولاد دوم خيانت کرده و از ميان برداشتن آن‌ها به بدترين شکل ممکن از رويا‌هاي ولاد سوم از دوران کودکي‌اش به شمار مي‌رفت. به منظور تحکيم قدرت خود، ولاد شروع به تصفيه‌سازي خونين بويار‌هاي والاشيا و به بدترين و ترسناک‌ترين شکل ممکن کرد. او صد‌ها نفر از آنان را به يک ضيافت دعوت کرده و همانطور که انتظار مي‌رفت در اين مجلس فرمانروايي او را به چالش کشيدند. ولاد نيز که از قبل براي اينکار برنامه‌ريزي کرده بود به مردان خود اشاره کرد و در اندک زماني بويار‌ها کشته شده و بدن‌هايشان روي ميله‌هاي چوبي به ميخ کشيده شد، ميله‌اي که از طريق مقعد وارد شده و از دهان آنان خارج مي‌شد. براي برخي از آن‌ها، ولاد به جاي ميله‌هاي نوک تيز از ميله‌هاي با نوک گرد استفاده کرد تا زجر و رنج آن‌ها را افزايش دهد. به خاطر همين کار بود که ولاد پس از مرگش لقب ولاد تِپِش يا صلابه‌گر را بدست آورد. اگر چه در دوران زندگي‎‌اش، ولاد با عنوان دراکولا ناميده مي‌شد، اما لقب صلابه‌گر را پس از مرگ کسب کرد. با اين وجود شهرت او به خاطر به صلابه کشيدن مخالفان و حتي غذا خوردن در ميان بدن‌هاي به ميخ کشيده شده آن‌ها در همان دوران نيز باعث ايجاد رعب و وحشت در سراسر اروپا شده بود و همه از اين موضوع آگاه بودند. حکومت وحشت ولاد خونخوار بر والاشيا اگر چه ولاد در تثبيت قدرت خود و بازگرداندن ثبات به والاشيا موفق بود، اما اين کار را با اعمال ترسناک‌ترين خشونت‌ها انجام داد. به لطف همزمان شدن فرمانروايي او با اختراع صنعت چاپ، داستان‌هاي زيادي در مورد طبيعت خشن او در دوران زندگي‌اش در سراسر اروپا پراکنده شد. اگر چه نمي‌توان واقعيت و افسانه را در اين داستان‌ها از يکديگر تشخيص داد، اما دست کم بن‌مايه اين داستان‎‌ها واقعيت دارد. يکي از شناخته‌شده‌ترين اين موارد به صلابه کشيده شدن چندين بازرگان ساکسون در شهر کرونشتات توسط ولاد بود که روزگاري از شهر‌هاي متحد بويار‌هاي والاشيا به شمار مي‌رفت. بر اساس داستان‌هاي مردم آلمان آن زمان، ولاد تمامي مردان، زنان و کودکان يک روستاي ساکسون را به والاشيا برده و به صلابه کشيد. بر اساس داستاني ديگر، وقتي که گروهي از فرستادگان امپراطوري عثماني به خدمت ولاد رسيدند و از برداشتن دستار‌هاي سرشان امتناع کردند، کاري که برخلاف باور‌هاي ديني آن‌ها بود، ولاد به خاطر تعهد ديني‌شان به آن‌ها تبريک گفته و اعلام کرد کاري خواهد کرد که اين افراد اطمينان حاصل کنند که براي هميشه ديندار و باورمند باقي بمانند. او در همان مجلس دستور داد که با ميخ بر سر اين افراد بکوبند و تا ديگر لازم نباشد هيچ گاه دستارهايشان را از سر بردارند. وي همچنين در اين مدت هزاران ترک، اعم از زن و مرد و کودک، پير و جوان را به قتل رسانده که بعد‌ها توسط مردانش سوزانده يا مثله شدند. جنگل اجساد ولاد به ميخ‌کشنده تا سال ۱۴۶۱، ولاد سوم به عنوان مخالف سرسخت دولت عثماني براي خود نامي دست و پا کرده بود. در ۵ سال دومين دوره فرمانروايي خود به عنوان ويوود والاشيا، او نه تنها ده‌ها هزار نفر از سربازان و مردمان ترک را سوزانده، گردن زده، پوست کنده، در آب جوشيده انداخته، گردن زده و البته به ميخ کشيده بود، بلکه ديگر مالياتي که توسط مناطق داراي مرز مشترک با حکومت عثماني بايد به اين امپراطوري پرداخت مي‌شد را نپرداخته و به همين دليل به خاري در چشم حکومت عثماني تبديل شده بود. وقتي که سلطان عثماني فرستادگاني را براي گرفتن ماليات عقب افتاده به والاشيا گسيل داشت، ولاد آن‌ها را به قتل رسانده و همانطور که انتظار مي‌رفت، مانند هميشه آن‌ها را به صلابه کشيد. اما ولاد به همينجا بسنده نکرده و براي اينکه بيشتر امپراطوري عثماني را آزار دهد وارد قلمرو اين کشور شده و هر چيزي که در برابرش بود را در مدت کوتاهي ويران کرد. سلطان عثماني که از اين گردن‌کشي‌ها برافروخته بود سپاهي ۹۰هزار نفري تشکيل داد (سپاهي به همان بزرگي که براي فتح پايتخت امپراطوري بيزانس، قسطنطنيه، گسيل داشته بود) و به والاشيا حمله کرد. وقتي که ترفند‌هاي گريلايي ولاد مانند مسموم کردن آب چاه‌ها و شبيخون زدن به نيرو‌هاي عثماني نتوانست سلطان را از کمپ زدن در خارج از پايتخت والاشيا منصرف کند، ولاد تصميم گرفت که به کمپ سلطان حمله کرده و شخصاً او را به قتل برساند. اما از بخت بد ولاد وي به چادري ديگر حمله کرده و تنها تعدادي از مشاوران ارشد سلطان را به قتل رساند. وقتي که سلطان به شهر حمله کرد دروازه‌ها را باز و شهر را خالي از سکنه يافت. وي تنها با ۲۰هزار جنازه سربازان اسير شده عثماني که به ميخ کشيده شده بودند روبرو گرديد و چنان از ديدن اين منظره شبيه جنگلي از جنازه‌ها برآشفت که همانجا از ادامه تعقيب منصرف شده و به ترکيه بازگشت. خيانت بهترين دوست ولاد به او به خاطر تاکتيک‌هاي خشن خود، ولاد با پيروزي‌هاي متعددش عليه نيرو‌هاي عثماني، بسياري را در سراسر اروپا تحت تاثير قرار داده بود. حتي پاپ نيز از او حمايت مي‌کرد، اما اين بدان معنا نبود که کسي او را به چالش نکشيد. در حالي که سلطان عثماني در حال فرار از سرزمين عجايب جنازه‌هاي به ميخ کشيده شده ولاد بود، برادر او رادو را که به عثماني وفادار بود به جاي او منصوب کرد تا ولاد را به چالش بکشد. رادو موفق شد حمايت بسياري از بويار‌هاي والاشيا را بدست آورد که عادت قتل عام و به صلابه کشيدن او را فراموش نکرده بودند. اگر اين خيانت کافي نيست بايد بدانيد که نزديک‌ترين دوست ولاد، پادشاه وقت مجارستان، نيز به او خيانت کرد. در سال ۱۴۶۲، ولاد به خاطر نزاع‌هاي مداومش با عثماني و عليرغم حمايت‌هاي مالي پاپ از او، تمامي منابع والاشيا را نابود کرده بود و به همين دليل براي کسب حمايت به نزد کوروينوس رفت. کوروينوس که پادشاه وقت مجارستان بود به جاي کمک به ولاد، با جعل نامه‌هايي سعي کرد ولاد را خائن به اروپا و مسيحيان قلمداد کرده و اين نامه‌ها را نزد پاپ فرستاد. بدين ترتيب ولاد در ۱۲ سال آينده در قصري در مجارستان زنداني شد، جايي که ظاهراً وي وقتش را با شکار پرنده و موش و گردن زدن و به ميخ کشيدن آن‌ها گذراند. آخرين مبارزه ولاد خونخوار در دوراني که ولاد در مجارستان در تبعيد بود، برادرش رادو که متحد عثماني به شمار مي‌رفت بر تخت سلطنت والاشيا نشست. اما وقتي که رادو در سال ۱۴۷۵ درگذشت، بويار‌ها دلشان براي روز‌هاي خوش به صلابه کشيده شدن تنگ شده و شروع به تلاش براي بازگرداندن ولاد به خانه کردند. بدين ترتيب در سال ۱۴۷۶ و به لطف کمک ويوود‌هاي مولداوي، ولاد براي آخرين بار توانست تاج و تخت والاشيا را بازپس بگيرد و باساراب لاياتا که توسط عثماني به عنوان جايگزين رادو انتخاب شده بود شکست داده و به آغوش سلطان فراري دهد. اما دوران سوم فرمانروايي ولاد در والاشيا به اندازه دوره اول آن کوتاه بود و دو ماه پس از آن، وي و سپاهش که در راه جنگ بودند مورد شبيخون نيرو‌هاي عثماني قرار گرفته و ولاد توسط باسابارب کشته شد. بر اساس اسناد تاريخي، جنازه ولاد دو تکه شده و سرش به نزد سلطان عثماني فرستاده شد که به عنوان نشان پيروزي بر دروازه‌هاي قنسطنطنيه آويزان گرديد. اطلاعات زيادي در مورد محل دفن جنازه ولاد وجود ندارد. خشونت و بيرحمي افسانه‌اي ولاد صلابه‌گر ولاد دراکولا يک شخصيت تاريخي افسانه‌اي است که جدا کردن واقعيت از افسانه در مورد او کاري دشوار است هر چند همانطور که گفته شد، به دليل همزماني فرمانروايي او در روماني با اختراع صنعت چاپ، داستان‌هاي زيادي در مورد جنايات و خشونت‌هاي او در سراسر اروپا پراکنده شد. با اين وجود کتابي روسي وجود دارد که در آن دوران نوشته شده و در آن بسياري از مشهورترين داستان‌ها در مورد جنايات ولاد آورده شده هر چند در آن نويسنده از حس عدالت خشن ولاد خونخوار تمجيد کرده است. در يکي از اين داستان‌ها چنين آمده که وقتي نيرو‌هاي او از جنگ بازگشتند، ولاد به کساني که در سمت جلوي بدن خود زخمي شده بودند هدايايي داده و کساني که در پشتشان زخم داشتند را به صلابه مي‌کشيد، زيرا بر اين باور بود که زخم‌هاي پشت در هنگام فرار ايجاد شده‌اند. همچنين در اين کتاب آمده که در دروان زمامداري ولاد رد والاشيا جرم و جنايت به حداقل خود رسيده بود و به خاطر سبک او در مجازات سارقان، کسي دست به دزدي نمي‌زد. براي درک اين موضوع، گفته مي‌شود دراکولا يک جام طلايي داشت که آن را کنار يک چشمه عمومي قرار داده و کسي جرأت دزديدن آن را نداشت. همچنين در اين کتاب آمده وقتي که يکي از نزديکان ولاد از بوي بد جنازه‌هاي به صلابه کشيده شده شکايت کرد، ولاد دستور داد او را به ميخ کشيده و در ارتفاعي بالاتر از ديگر جنازه‌ها قرار دهند تا مجبور نباشد بوي بد آن‌ها را تحمل کند. در موردي ديگر گفته مي‌شود که ولاد ايواني پر از فقراي والاشيا را زنده زنده سوزاند تا بدين ترتيب فقيري در قلمروش وجود نداشته باشد. ولاد صلابه‌گر قهرماني ملي روماني است در حالي که در بسياري از نقاط جهان، ولاد خونخوار به عنوان پادشاه دراکولا‌ها شناخته مي‌شود در کشورش، روماني، اين موضوع به هيچ وجه صحت ندارد. به همين دليل وقتي که فيلم «دراکولا» به کارگرداني فرانسيس فورد کوپولا در سال ۱۹۹۴ منتشر شد، بسياري از مردم روماني از شهرت ولاد دراکولا حيرت‌زده شدند. در روماني کسي از ارتباط ولاد و دراکولا اطلاعي نداشت، زيرا در دوران حکومت کمونيست‌ها در اين کشور هرگونه صحبت کردن از فرهنگ فولکلور، افسانه و خرافات ممنوع بود و از آن مهم‌تر اينکه در تاريخ روماني، ولاد سوم به عنوان يک قهرماني ملي و تاريخي شناخته مي‌شود. عليرغم بيرحمي‌ها و قتل بيش از ۸۰.۰۰۰ نفر، ولاد در روماني مدافع سرسخت دنياي مسيحيت شناخته شده و به خاطر ديدگاه سختگيرانه‌اش به اجراي عدالت که باعث شده بود کسي جرأت دزديدن يک جام طلايي قرار گرفته در ملأ عام را نداشته باشد مورد ستايش قرار مي‌گيرد. در واقع تنها شعر حماسي ملي که در روماني نوشته شده در مدح ولاد دراکولا بوده و او قهرمان ملي کشور است. اين شعر در قرن هجدهم ميلادي نوشته شده و در آن داستان ولاد در حال رهبري گروهي از فرشتگان و شهر رُم در مقابل بويارها، ترک‌ها، شياطين و شايد هم دراکولا‌ها روايت مي‌شود. همچنين در سال ۱۹۷۹ فيلمي با عنوان «ولاد تپش» (Vlad Tepes) در روماني ساخته شده که بيرحمانه‌ترين اعمال ولاد را در قالب يک پروپاگانداي ملي‌گرايانه در دوران حکومت کمونيست‌ها، اعمالي قهرمانانه نشان مي‌دهد
ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد