نماد آخرین خبر

۱۲۰ چیستان سخت با جواب هایی بسیار مهیج و جالب

منبع
بازده
بروزرسانی
۱۲۰ چیستان سخت با جواب هایی بسیار مهیج و جالب
بازده/ کسي هست که به چيستان علاقه نداشته باشد؟ چيستان‌ و معما نه تنها جذاب و سرگرم‌کننده هستند، بلکه مغز را نيز به فعاليت وا مي‌دارند و باعث مي‌شوند خلاقيت‌مان بيش‌تر شود. به علاوه، حتي اگر حوصله ي حل کردن چيستان را نداشته باشيد، با استفاده از معماها و چيستان هاي زير مي‌توانيد ميزان هوش دوستان و افراد خانواده‌تان را بسنجيد. در ادامه، به ۱۲۰ چيستان سخت و جذاب، و پاسخ‌هاي آن‌ها اشاره مي‌کنيم؛ اين چيستان ها شامل معماهاي منطقي، چالشي، و معماهاي مخصوص بزرگسالان هستند! ميزان هوش‌تان را امتحان کنيد و ببينيد کدام‌يک از اين چيستان ها را مي‌توانيد پاسخ دهيد. چيستان ۱. من هر روز صورت‌ اصلاح مي‌کنم، ولي ريش‌ام هميشه به يک اندازه است. من چه کسي هستم؟ ۲. مورد نادري هستم که در من، “امروز‌”‌ قبل از “‌ديروز‌”‌ مي‌آيد. من چه هستم؟ ۳. آن چيست که روي آب مي‌شکند، ولي هرگز روي خشکي نمي‌شکند؟ ۴. آن چيست که قابل اندازه‌گيري هست، ولي قابل مشاهده نيست؟ ۵. آن چيست که خورشيد مي‌پزدش، دست مي‌چيندش، پا بر آن گذاشته مي‌شود، و خورده مي‌شود؟ ۶. سربازان به صف، ايستاده به خط، دو رديف بلند در کنار هم، يکي تصميم مي‌گيرد، رديف‌ها با هم باشند يا جدا. آن چيست؟ ۷. يک بار مي‌چرخم، آن‌چه بيرون است داخل نخواهد شد. يک بار ديگر مي‌چرخم، آن‌چه داخل است بيرون نخواهد شد. من چه هستم؟ ۸. وقتي روي‌ام آب مي‌ريزند، واردم نمي‌شود؛ وقتي زياد حرکت مي‌کنم، از من مايع خارج مي‌شود؛ وقتي روي‌ام مي‌زنند، رنگ‌ام عوض مي‌شود؛ و وقتي رنگ‌ام عوض مي‌شود، طيف گسترده‌اي دارد؛ چيز بسيار پيچيده‌اي را پوشانده‌ام، با اين حال خيلي نرم و انعطاف‌پذيرم. من چه هستم؟ ۹. دو بار در ‌‌”‌جاودانگي‌”‌ تکرار مي‌شوم، و هميشه داخل ‌”‌خانه”‌ هستم. من چيست‌ام؟ ۱۰. پرتو مي‌افکنم، روشن مي‌کنم، و نور سفيد مي‌پراکنم؛ مي‌توانم روزت را با يک پرتوي نور روشن کنم؛ همه‌ي آدم‌ها را جذب و مسحور مي‌کنم؛ مي‌توانم قهرها را آشتي دهم. من چه هستم؟ ۱۱. فقط آرايشگر شهر ‌سِويا‌ مي‌تواند صورت تمام مردان ساکن شهر سويا را اصلاح مي‌کند. هيچ مردي در شهر سويا اجازه ندارد صورت خود را اصلاح کند. آرايشگر شهر سويا در همين شهر زندگي مي‌کند. پس، چه کسي صورت آرايشگر شهر سويا را اصلاح مي‌کند؟ ۱۲. تا وقتي من را به کس ديگري ندهي، نمي‌تواني نگه‌ام داري. من چيست‌ام؟‌ ۱۳. سه پزشک گفتند، رابرت برادرمان است؛ رابرت مي‌گويد، هيچ برادري ندارد. کدام‌شان دروغ مي‌گويند؟‌ ۱۴. ده عدد ماهي داخل يک تانکر در بسته قرار دارند. دو عدد از آن‌ها غرق مي‌شوند، چهارتاي‌شان فرار مي‌کنند، و سه‌تاي‌شان مي‌ميرند. اکنون، چند ماهي داخل تانکر هستند؟ ۱۵: دو مرد در حال بازي شطرنج هستند. آن‌ها تاکنون پنج دست شطرنج بازي کرده‌اند؛ و هر کدام سه بار برده‌اند. چه‌طور ممکن است؟ ۱۶. عدد ۱۰۰۰ را به ۴۰ اضافه کنيد؛ ۱۰۰۰تاي ديگر به آن اضافه کنيد، و سپس به علاوه‌ي ۳۰ کنيد. ۱۰۰۰تاي ديگر نيز به آن اضافه کنيد، و سپس به علاوه‌ي ۲۰ کنيد. اکنون ۱۰۰۰تاي ديگر نيز اضافه کنيد، و به علاوه‌ي ۱۰ کنيد. حاصل چه عددي مي‌شود؟‌ ۱۷. آن چيست که از شهرها و سرزمين‌ها عبور مي‌کند، ولي هرگز حرکت نمي‌کند؟ ۱۸. مجموع سن پدر و پسر ۶۶ سال است. عدد سن پدر برعکس سن پسر است. هر کدام چند سال دارند؟ ۱۹. هر پنج خواهر سرگرم انجام کاري است. زهره در حال خواندن کتاب است، يگانه در حال آشپزي است، مريم در حال شطرنج ‌بازي کردن است، زهرا نيز در حال شستن لباس‌ها است. پنجمين خواهر در حال انجام چه کاري است؟ ۲۰: در وسط “تهران‌”‌ قطعا چه چيزي پيدا مي‌شود؟ ۲۱. کسي که آن را مي‌سازند، نيازي به آن ندارند. کسي که آن را مي‌خرد، از آن استفاده‌اي نمي‌کند. کسي که از آن استفاده مي‌کند، نمي‌تواند آن را ببيند يا حتي احساس کند. آن چيست؟ ۲۲. جادوگري بر روي يک سطح بتوني ايستاده، دست‌‌اش را باز کرده، و يک تخم مرغ خام در دست‌اش گرفته است. وي بدون هيچ وسيله‌اي مي‌تواند تخم مرغ را بدون آن‌ که پوسته‌اش را بشکند، ۶۰ سانتي‌متر به سمت پايين رها کند. چگونه اين کار را انجام مي‌دهد؟ ۲۳. مردي واردي يک گالري هنري مي‌شود و بر روي يک نقاشي خاص تمرکز مي‌کند. متصدي موزه متوجه‌ي اين مسئله مي‌شود، و از مرد مي‌پرسد، چرا اين‌ چنين به اين نقاشي علاقه‌مند شده است. مرد پاسخ مي‌دهد: “‌من برادر و خواهري ندارم، ولي پدر مرد داخل نقاشي، پسر پدر من است.‌‌”‌ تصوير چه کسي داخل نقاشي است؟ ۲۴. از پدري مي‌پرسند، دخترهاي‌ات چه شکلي هستند؟‌ وي پاسخ مي‌دهد، “‌آن‌ها همگي موي بور دارند، به غير از دو تاي‌شان که همگي موي قهوه‌اي دارند، به غير از دو تاي‌شان که همگي موي قرمز دارند.‌”‌ اين مرد چند دختر دارد؟ ۲۵. شما يک راننده اتوبوس هستيد. در نخستين ايستگاه، ۴ نفر سوار مي‌شوند. در دومين ايستگاه، ۸ نفر سوار مي‌شوند. در سومين ايستگاه، ۲ نفر پياده مي‌شوند. و در آخرين ايستگاه، همه پياده مي‌شوند. پرسش اين است که چشم‌هاي راننده اتوبوس چه رنگي هستند؟ ۲۶: کلمه‌اي که حاوي تمام حروف است؟ ۲۷. وارد اتاق تاريکي مي‌شويد. داخل اتاق، يک اجاق گاز، يک چراغ گردسوز، و يک شمع است. کدام‌يک را زودتر روشن مي‌کنيد؟ ۲۸. مرد تاجري اسبي را به قيمت ۱۰ دلار مي‌خرد، و ۲۰ دلار مي‌فروشد. وي سپس همان اسب را به قيمت ۳۰ دلار مي‌خرد و ۴۰ دلار مي‌فروشد. مجموع سود اين مرد از اين دو معامله چه‌قدر بوده است؟ ۲۹. آن چيست که هنگام طلوع روي چهار پا راه مي‌رود، در اواسط وقت روي دو پا، و نزديکي‌هاي غروب روي سه پا؟ ۳۰. يک خرگوش صحرايي داخل جنگل است. اين خرگوش شروع به دويدن مي‌کند. اين خرگوش زير کدام درخت پنهان مي‌شود؟ ۳۱. دو نفر به سمت يکديگر حرکت مي‌کنند. هر دو کاملا شبيه يکديگر هستند. کدام‌يک زودتر سلام مي‌کند؟ ۳۲. يک بالون هواي گرم با جريان مداوم هوا در حال حرکت به سمت جنوب است. پرچم روي سبد اين بالون به کدام سمت تکان مي‌خورد؟ ۳۳. رازداري که تا سرش را نبريد، رازش را نمي‌گويد؟ ۳۴. آن چه کلمه‌اي است که در لغتنامه اشتباه است؟ ۳۵. آن چيست که چشم دارد، ولي نمي‌تواند ببيند؟ ۳۶: آن کدام اختراع بشر است که به ما امکان مي‌دهد آن طرف ديوار را ببينيم؟ ۳۷. من را از جاي‌ام خارج مي‌کنند و سرم را خراش مي‌دهند؛ آن‌چه قبلا قرمز بود، سياه مي‌شود. من چه هستم؟ ۳۸. اگر به صورت‌ام نگاه کني، هيچ کجا ۱۳ نخواهي يافت. من چه هستم؟ ۳۹. هر هشت‌تاي‌مان به جلو مي‌رويم، و به عقب بر نمي‌گرديم، تا از پادشاه‌مان در برابر دشمن محافظت کنيم. ما چه هستيم؟ ۴۰. آن چيست که ۱۳ قلب دارد و هيچ اندام ديگري ندارد؟ ۴۱: آن چيست که هرگز سوال نمي‌پرسد، ولي معمولا به آن جواب مي‌دهيم؟‌ ۴۲. سفيد است ولي قند نيست، ريشه دارد ولي درخت نيست. آن چيست؟ ۴۳. آن چيست که راديو و دريا هر دو دارند؟ ۴۴. من فقط وقتي به درد مي‌خورم که پر باشم؛ با اين حال، پر از سوراخ‌ام. من چه هستم؟ ۴۵. چه چيز خاصي در عدد ۵۴۲،۳۶۹،۸۷۱ وجود دارد؟ ۴۶. تو با هر قدم مي‌روي و آن با هر قدم مي‌ماند. آن چيست؟ ۴۷: سفرهاي زيادي رفته‌ام، و فقيرها و غني‌ها ديده‌ام؛ ولي هيچ کس نمي‌داند به کجا خواهم رفت. هيچ کس من را نمي‌بيند، ولي کارم را مي‌بيند. من چه هستم؟ ۴۸. آن چيست که اگر از آسمان بيفتد نمي‌شکند، ولي با دندان مي‌شکند؟ ۴۹. آن چيست که بالا و پايين مي‌رود، ولي حرکت نمي‌کند؟ ۵۰. آن چيست که در طول شبانه‌روز دست به کمر ايستاده؟ ۵۱. شيرين است، ولي طعم ندارد؛ سنگين است، ولي وزن ندارد. آن چيست؟ ۵۲. شاه فرديناند هيچ فرزند و جانشيني نداشت؛ از اين رو، تصميم گرفت مسابقه‌اي ترتيب دهد و شايسته‌ترين فرد را انتخاب کند، تا پس از مرگ‌اش جانشين وي شود. شاه فرديناند به همه‌ي داوطلبان يک دانه داد، و به آن‌ها گفت هر فردي که زيباترين و سالم‌ترين گياه را پرورش دهد، برنده‌ي تاج و تخت خواهد شد. در روز مقرر، همه‌ي حريفان در يک جا جمع شدند؛ پادشاه صدها گياه با اندازه‌‌ها و شکل‌هاي مختلف را در مقابل‌اش ديد. با اين حال، وي همه را ناديده گرفت و دختري را برنده اعلام کرد که گلداني را به همراه آورده بود که فقط مقداري خاک مرطوب در آن بود. چرا اين دختر برنده اعلام شد؟ ۵۳. براندون در يک شهربازي در حال قدم زدن بود. مردي از داخل يکي از غرفه‌ها براندون را صدا زد و به وي گفت، “‌اگر من بتوانم وزن دقيق‌ تو را روي تکه‌اي کاغذ بنويسم، بايد ۵۰ دلار به من بدهي. ولي اگر نتوانم اين کار را بکنم، ۵۰ دلار به تو خواهم داد.‌”‌ براندون نگاهي به داخل غرفه انداخت و ترازويي پيدا نکرد، و سپس، پيشنهاد مرد را پذيرفت. از آن‌جا که وزن انسان ممکن است چند صد گرمي نوسان داشته باشد، تصميم گرفت هر عددي را که مرد روي کاغذ بنويسد، نپذيرد و بگويد وزن‌اش کم‌تر با بيش‌تر است. در پايان، مرد داخل غرفه ۵۰ دلار را برد. وي چگونه توانست اين کار را انجام دهد؟ ۵۴. قبلا صداي من را شنيدي، با اين حال، يک بار ديگر صداي من را مي‌شنوي. سپس من مي‌ميرم، تا اين‌که دوباره من را صدا کني. ۵۵. با صداي من، مردان روياپردازي مي‌کنند يا پا به زمين مي‌کوبند؛ با صداي من، زنان مي‌خندند يا گاهي گريه مي‌کنند. ۵۶: آن چيست که مردان بيش از زندگي دوست دارند، و از آن بيش از مرگ يا درگيري مرگبار مي‌هراسند؟ آن چيست که فقير دارد، غني مي‌خواهد، و هوس مردان را ارضا مي‌کند؟ آن چيست که خسيس مي‌دهد و ولخرج نگه مي‌دارد، و همه‌ي آدم‌ها با خود به گور مي‌برند؟‌ ۵۷. يک دانه در کنج، يک دانه در خانه، هيچ در اتاق، و دو تا در دندان. آن چيست؟ ۵۸. ديده نمي‌شود، وزني ندارد، ولي وقتي داخل يک بشکه مي‌رود، آن را سبک‌تر مي‌کند. آن چيست؟ ۵۹: آن چه حيوان درنده‌اي است که سرش را مي‌خوريم؟ ۶۰. هر آن‌که مي‌سازدش، نامي از آن نمي‌برد؛ هر آن‌که مي‌گيردش، نمي‌شناسدش؛ هر آن‌که مي‌شناسدش، نمي‌خواهدش. ۶۱. من را جايي ديدي که هرگز نبودم و نمي‌توانم باشم. و با اين حال، دقيقا در همان جا، دائما من را مي‌بيني. ۶۲. نام من را بگويي، ناپديد مي‌شوم. من چيست‌ام؟‌ ۶۳. مي‌توانم دراز باشم يا کوتاه، طبيعي باشم يا مصنوعي، رنگارنگ باشم يا سفيد، گرد باشم يا مستطيل. من چه هستم؟ ۶۴. آن چيست که هر چه بيش‌تر مي‌کشيم، کوتاه‌تر مي‌شود؟ ۶۵. آن چيست که وقتي خشک مي‌کند، خيس مي‌شود؟‌ ۶۶. آن چيست که من يکي دارم، تو دو تا داري، و او هيچ ندارد؟ ۶۷. رودخانه‌هايي دارد بدون آب، شهرهايي بدون ساختمان، و جنگل‌هايي بدون درخت. آن چيست؟ ۶۸. آن چيست که در بچگي رايگان است ولي در پيري بسيار گران؟ ۶۹. آن چيست که يک چشم دارد، ولي باز هم نمي‌تواند ببيند؟ ۷۰. سي اسب سفيد روي يک صخره‌ي قرمز رنگ ايستاده‌اند، ابتدا نشخوار مي‌کنند، سپس قدم مي‌زنند، و در آخر سر جاي خود مي‌مانند. آن‌ها چه هستند؟ ۷۱. سي مرد و فقط دو زن – که البته از همه قوي‌ترند، لباس‌هاي سياه و سفيد پوشيده‌اند، و مي‌توانند ساعت‌ها با هم مبارزه کنند. آن‌ها چه هستند؟ ۷۲. نورهاي مختلف من را به عکس‌العمل وا مي‌دارند، زيرا هر يک مي‌توانند اندازه‌ام را تغيير دهند. من چه هستم؟ ۷۳. وقتي نمي‌داني چه هستم، چيزي هستم؛ وقتي مي‌داني چه هستم، چيزي نيستم. من چه هستم؟ ۷۴. من را از نوک سر تا نوک پاي‌تان استفاده مي‌کنيد؛ هر چه کار مي‌کنم، لاغرتر مي‌شوم. من چيست‌ام؟ ۷۵. همه دنبال‌ام مي‌گردند، ولي از رو به رو شدن با من تنفر دارند. براي برخي عذاب، و براي برخي تسکين‌ام. من چه هستم؟‌ ۷۶. اگر به من غذا بدهي زنده مي‌مانم، و اگر به من آب بدهي مي‌ميرم. من چه هستم؟ ۷۷. مردي در ماشين نشسته است. اين مرد سه در را در مقابل خود مي‌بيند؛ يکي در طلايي، ديگري در نقره‌اي، و سومي دري که از الماس ساخته شده است. وي از کدام در پياده مي‌شود؟ ۷۸. آن چيست که يک لحظه مي‌خوري، و روزها مي‌خوابي؟ ۷۹. هنگام صبحانه، ساعت مرد داخل فنجاني پر از قهوه افتاد، ولي خشک ماند. چگونه؟ ۸۰. زنان زيادي را به عقد در آورده، ولي هرگز با زني عقد نکرده. او کيست؟ ۸۱. اگر من را با چاقو ببري، من گريه نخواهم کرد، ولي تو بسيار گريه خواهي کرد. من چه هستم؟ ۸۲. با وجودي که چهارپا است، ولي حرکت نمي‌کند. آن چيست؟ ۸۳. وارد آن مي‌شوي، ولي داخل آن نيستي؛ فضاي زيادي دارد، ولي اتاق ندارد. کليدهاي زيادي دارد، ولي دري را نمي‌تواند باز کند. آن چيست؟ ۸۴: ديويد چند روز در بيمارستان بستري بود؛ با اين حال، نه بيمار بود و نه آسيبي ديده بود. و با اين‌که از هر لحاظ کاملا سالم بود، وي را خوابيده از بيمارستان مرخص کردند. چرا؟ ۸۵. آن چيست که هر چه پيش مي‌روي، بيش‌تر بر جاي‌اش مي‌گذاري. ۸۶. آيا مي‌توانيد سه روز پشت سر هم را نام ببريد، بدون آن‌که از کلمه‌هاي شنبه، يک‌شنبه، دوشنبه، سه‌شنبه، چهارشنبه، پنج‌شنبه، و جمعه استفاده کنيد؟ ۸۷. خانم و آقاي ماسترد ۶ دختر دارند، و هر دختر يک برادر. تعداد اعضاي خانواده‌ي ماسترد چند نفر است؟ ۸۸. يک پزشک و يک راننده‌ي اتوبوس، هر دو، عاشق زن زيبا و جذابي به نام سارا هستند. راننده‌ي اتوبوس بايد به يک سفر طولاني برود که يک هفته طول خواهد کشيد. وي پيش از رفتن به سفر، هفت سيب را به سارا مي‌دهد. چرا؟ ۸۹. پدر پوريا سه پسر دارد: سياوش، پرويز و …………… ؟ ۹۰. اتاق نشيمني که حرکت مي‌کند؟ ۹۱. کليدهاي زيادي دارد، ولي حتي يک در را هم نمي‌تواند باز کند. آن چيست؟ ۹۲. قبل از آن‌که قله‌ي اورست کشف شود، بلندترين قله‌ي روي زمين چه قله‌اي بود؟ ۹۳. در خانه‌ي يک طبقه‌اي زندگي مي‌کنيد که تماما از چوب درخت سرخ‌چوب يا همان ردوود ساخته شده است. پله‌هاي اين خانه چه رنگي است؟ ۹۴. آن چيست که فقط متعلق به شما است، ولي ساير آدم‌ها بيش‌تر از شما از آن استفاده مي‌کنند؟ ۹۵. نه گوشت دارند، و نه پر؛ نه پولک دارند، و نه استخوان. با اين حال، به طور کامل، انگشت و شست دارند. آن‌ها چه هستند؟ ۹۶. آن چيست که شکسته‌اش بيش‌تر به درد مي‌خورد؟ ۹۷: چگونه مي‌تواند مردي زير دوش باشد، ولي حتي يک تار از موهاي‌اش هم خيس نشود؟ ۹۸. آن چيست که در روسيه اول است و در فرانسه دوم؟ ۹۹. آن چيست که بسيار آسان مي‌تواني بلندش کني، ولي به سختي مي‌تواني پرتاب‌اش کني؟ ۱۰۰. مرد کفاشي به رهگذران مي‌گويد، کفش‌شان را به طور رايگان واکس مي‌زند. ولي در نهايت، رهگذران بدون هيچ زور و اجباري از جانب مرد کفاش، مجبور هستند به وي پول بدهند. چرا؟ ۱۰۱. براي بيدار شدن‌ات فرياد مي‌زنم و براي خوابيدن‌ات لالايي مي‌خوانم. من با تو صحبت مي‌کنم، ولي اگر با من صحبت کني، بقيه فکر مي‌کنند ديوانه شده‌اي. من چه هستم؟ ۱۰۲. مردي از برج ايفل متنفر بود، ولي هر روز در رستوران طبقه‌ي اول اين برج غذا مي‌خورد. چرا؟ ۱۰۳. بازاري است تو در تو؛ اول چرم ‌فروشان، سپس پرده ‌فروشان، و در دل بازار، ياقوت فروشان قرار دارند. آن چيست؟ ۱۰۴. آن کدام جنگ است که اسب‌ها در آسمان‌اش پرواز مي‌کنند؟‌ ۱۰۵. آن کيست که حتي همه‌ي رئيس جمهورهاي دنيا هم کلاه‌شان را براي‌اش بر مي‌دارند؟‌ ۱۰۶. نام برادر شهردار شهر ‌”‌جان‌”‌ است. ولي جان مي‌گويد، هيچ برادري ندارد. چه‌طور ممکن است؟ ۱۰۷. بخشي از يک ظرف که هيچ وقت داخل‌اش جا نمي‌شود. آن چيست؟ ۱۰۸. آن چيست که ذات‌اش آب است و دشمن‌اش هم آب؟ ۱۰۹: دو دختر با يکديگر شام خوردند. سپس هر دو نوشيدني‌هاي سرد پر از يخ سفارش دادند. يکي از دخترها پنج ليوان نوشيدني را پشت سر هم خورد، در حالي که در طول اين مدت، دختر ديگر فقط يک ليوان نوشيد. دختري که فقط يک ليوان نوشيده بود، در دم جان سپرد، ولي دختر ديگر زنده ماند. همه‌ي اين نوشيدني‌ها مسموم بودند. چه‌طور دختري که نوشيدني بيش‌تري خورده بود، زنده ماند؟ ۱۱۰. دو برادر در دو طرف يک کوه زندگي مي‌کنند، ولي هيچ‌ وقت موفق نشده‌اند هم‌ديگر را ببينند. آنها چه هستند؟ ۱۱۱. جسد مردي در حالي داخل خانه‌اش پيدا شد که در يک دست‌اش دستگاه ضبط صوت نوار کاست بود و در دست ديگرش يک تفنگ. پليس وارد خانه شد، و فورا دستگاه ضبط صوت را روشن کرد: “‌من ديگر انگيزه‌اي براي زندگي ندارد، و نمي‌توانم ادامه دهم‌”‌ و سپس صداي شليک گلوله به گوش رسيد. پليس پس از شنيدن اين صداي ضبط شده، فورا متوجه شد که هيچ گونه خودکشي رخ نداده، بلکه جنايتي اتفاق افتاده است. پليس چگونه به چنين مسئله‌اي پي برد؟ ۱۱۲. يک بازرس پليس که فقط چند روز تا شناسايي حلقه قاچاقچيان بين‌المللي نفت فاصله داشت، ناگهان ناپديد شد. ماموران پليس پس از آن‌که آخرين محل اقامت وي را شناسايي کردند، يادداشتي را در آن‌جا يافتند که بر روي آن نوشته شده بود: 710 57735 34 5508 51 7718 در حال حاضر، آن‌ها سه مظنون دارند به نام‌هاي بيل، جان، و تاد. آيا مي‌توانيد زبان رمزنويسي شده‌ي بازرس را تشخيص دهيد و رئيس قاچاقچيان را شناسايي کنيد؟ ۱۱۳. جسد مردي که در صبح روز يکشنبه به قتل رسيده بود، در خانه‌اش پيدا شد. همسر مقتول با پليس تماس گرفت. پليس از همسر مقتول و کارکنان خانه بازجويي کرد، و هر کدام دلايل و بهانه‌هاي زير را آوردند: همسر مقتول ادعا کرد در لحظه‌ي قتل خوابيده بود؛ پيشخدمت گفت در حال تميز کردن کمدها بود، باغبان نيز گفت در حال چيدن سبزي بود، خدمتکار نيز ادعا کرد در حال برداشتن نامه‌ها از صندوق پست بود، و آشپز نيز گفت در حال آماده کردن صبحانه بود. پليس بلافاصله قاتل را شناسايي و دستگير کرد. قاتل چه کسي بود و پليس چگونه وي را شناسايي کرد؟‌ ۱۱۴. در خيابان فريمونت يک جنايت رخ داده است. مظنون اصلي اين جنايت مردي است به نام شان بيکر. گفته مي‌شود مردي در حال راه رفتن در امتداد پياده‌رو بود که ناگهان از ناحيه‌ي شکم مورد اصابت يک گلوله قرار مي‌گيرد. فرد مظنون داراي موهاي قهوه‌اي و چشم‌هاي آبي است و کت گشادي با برند آرماني به تن کرده است – درست مثل مشخصات شان بيکر. شان بيکر در اين مورد مي‌گويد، “‌در اطراف پارک در حال قدم‌زني بودم که مردي را ديدم در پياده‌رو راه مي‌رود. ناگهان، فردي از پشت به وي شليک کرد! من تا آن‌جايي که مي‌توانستم با سرعت به سمت خانه دويدم.‌”‌ پليس از شان بيکر مي‌خواد مشخصات آن فرد را بازگو کند. وي مي‌گويد، “‌اين فرد سبيل و موي قرمز داشت، و يک کت گشاد با برند آرماني به تن کرده بود.‌‌”‌ يکي از افسران پليس معتقد است، شان بيکر دروغ مي‌گويد. چرا؟ ۱۱۵. يک قاتل به مرگ محکوم شده است. وي بايد از ميان سه اتاق، يکي را انتخاب کند: اتاقي پر از زبانه‌هاي آتش، اتاقي پر از جنايتکاراني که داراي اسلحه‌هاي آماده‌ي شليک هستند، يا اتاقي که در آن شيرهايي زندگي مي‌کنند که سال‌ها است غذا نخورده‌اند. کدام اتاق امن‌تر است؟ ۱۱۶. مردي همسر خود را به وسيله‌ي يک چاقو در خودرو به قتل مي‌رساند. هيچ‌کس اطراف‌شان نيست که اين شاهد اين جنايت باشد. مرد جسد همسرش را از خودرو بيرون مي‌اندازد، و بسيار دقت مي‌کند تا هيچ اثر انگشتي از خود بر روي بدن مقتول به جاي نگذارد. سپس، وي چاقو را از بالاي صخره به داخل دره‌اي مي‌اندازد که هيچ فردي نتواند آن را پيدا کند؛ و در نهايت، به خانه مي‌رود. يک ساعت بعد، پليس با مرد تماس مي‌گيرد و به وي مي‌گويد، همسرش به قتل رسيده است و بايد فورا در محل وقوع جرم حاضر شود. به محض آن‌که اين مرد به محل مورد نظر مي‌رسد، پليس وي را دستگير مي‌کند. چگونه پليس قاتل را تشخيص داد؟ ۱۱۷. جسدي در پايين يک ساختمان چند طبقه پيدا شد. وضعيت جسد به طور واضح نشان مي‌داد که اين فرد با نيت خودکشي از يکي از طبقات ساختمان به پايين پريده است. يک بازرس جنايي مامور رسيدگي به پرونده شد. وي به طبقه‌ي اول ساختمان رفت، و وارد اتاقي شد که جسد در جهت همان اتاق در پايين ساختمان پيدا شده بود. وي پنجره‌‌اي را که جسد دقيقا در پايين آن افتاده بود، باز کرد و سکه‌اي را به زمين انداخت. سپس به طبقه‌ي دوم رفت و دقيقا همين کارها را تکرار کرد. وي به همين ترتيب تا آخرين طبقه‌ي ساختمان رفت. در نهايت، به پايين برگشت و به همکاران‌اش گفت که اين اتفاق يک جنايت بوده و خودکشي نبوده است. بازرس چگونه متوجه شد که اين اتفاق يک جنايت بوده است؟‌ ۱۱۸. دختري در مراسم خاکسپاري مادرش حضور يافت، و در آن‌جا با مردي ملاقات کرد. دختر به شدت در مورد اين مرد کنجکاو شد، و تصميم گرفت اطلاعات بيش‌تري درباره‌ي وي به دست بياورد. همين‌طور که دختر در اطراف مي‌چرخيد، به يادش آمد که نام يا شماره‌ي مرد را نپرسيده است. سپس، هنگامي که مي‌خواست مرد را پيدا کند، متوجه شد که وي آن‌جا را ترک کرده است. يک هفته بعد، اين دختر براي پيدا کردن آن مرد، برادر بزرگ‌تر خود را به قتل رساند. چرا؟ ۱۱۹. مرد ثروتمندي داخل کلبه‌ي کوچکي به تنهايي زندگي مي‌کرد. اين مرد که تقريبا معلول بود، همه چيز را سفارش مي‌داد تا براي‌اش به کلبه بياورند. يک روز پنج‌شنبه، هنگامي که پستچي نامه‌اي را براي مرد آورده بود، متوجه شد در کلبه نيمه باز است. پستچي از ميان در کلبه، بدن مرد را ديد که روي زمين افتاده و اطراف‌اش پر از خون خشکيده است. هنگامي که ماموران پليس به محل رسيدند، شروع به بررسي صحنه کردند. در ايوان خانه دو بطري شير گرم، روزنامه‌ي دوشنبه، يک کاتالوگ، يک آگهي، و نامه‌اي باز نشده وجود داشت. ماموران پليس متوجه‌ي يک فريب‌کاري شدند. آن‌ها به چه کسي مظنون شدند، و چرا؟ ۱۲۰. آن چيست که وقتي باران مي‌بارد، اشک آن نيز روان مي‌شود؟‌ جواب چيستان ۱. آرايشگر ۲. لغتنامه ۳. موج ۴. زمان ۵. انگور ۶. زيپ ۷. کليد ۸. پوست ۹. حرف “‌الف‌”‌ ۱۰. لبخند ۱۱. هيچ کس؛ زيرا آرايشگر شهر سويا يک زن است. ۱۲. قول ۱۳. هيچ کدام دروغ نمي‌گويند؛ رابرت سه خواهر دارد که هر سه پزشک هستند. ۱۴. هم‌چنان ۱۰ ماهي داخل تانکر هستند. ۱۵. هر يک با حريفان مختلفي بازي کرده‌اند. ۱۶. اگر پاسخ‌تان ۵۰۰۰ است، اشتباه کرده‌ايد؛ پاسخ صحيح ۴۱۰۰ است. ۱۷. جاده از شهرها و سرزمين‌ها عبور مي‌کند، ولي حرکت نمي‌کند. ۱۸. سه پاسخ صحيح وجود دارد؛ ۵۱ و ۱۵، ۴۲ و ۲۴، ۶۰ و ۰۶. ۱۹. پنجمين خواهر نيز با مريم شطرنج بازي مي‌کند. ۲۰. حرف “‌ر‌”‌ ۲۱. تابوت ۲۲. فاصله‌ي دست جادوگر تا زمين بيش‌تر از ۶۰ سانتي‌متر است؛ يعني تخم مرغ دست‌کم تا ۶۰ سانتي‌متر سالم مي‌ماند. ۲۳. تصوير پسر اين مرد. ۲۴. سه دختر. يکي مو بور، ديگري مو قهوه‌اي، و ديگري مو قرمز. ۲۵. اين معما با اين جمله آغاز مي‌شود: شما يک راننده اتوبوس هستيد. پاسخ اين پرسش مي‌تواند رنگ چشم‌هاي شما باشد. ۲۶. کيبورد ۲۷. قبل از هر کدام، بايد کبريت را روشن کرد. ۲۸. بيست دلار ۲۹. انسان؛ در دوران نوزادي چهار دست و پا راه مي‌رود، در دوران بزرگسالي روي دو پا، و هنگام پيري با عصا. ۳۰. زير يک درخت مرطوب ۳۱. فرد مودب‌تر ۳۲. بالون هواي گرم هم‌سو با جهت جريان هواي اطراف‌اش حرکت مي‌کند؛ بنابراين، پرچم روي سبد اين بالون در هيچ جهتي تکان نمي‌خورد. ۳۳. نامه ۳۴. غلط ۳۵. در (چشمي در) ۳۶. پنجره ۳۷. کبريت ۳۸. ساعت ۳۹. مهره‌هاي سرباز شطرنج ۴۰. کارت‌هاي بازي ۴۱. زنگ در ۴۲. دندان ۴۳. موج ۴۴. الک ۴۵. اين عدد از اعداد ۱ الي ۹، به ترتيب حروف الفبا، تشکيل شده است. ۴۶. رد پا ۴۷. باد ۴۸. تخمه ۴۹. پله ۵۰. آفتابه ۵۱. خواب ۵۲. شاه فرديناند انساني مهربان و با تدبير بود و مي‌خواستم فردي جانشين‌اش شود که يقينا قابل اعتماد باشد. وي به جاي دانه‌هاي واقعي، به همه‌ي داوطلبان سنگريزه‌هاي کوچکي داده بود؛ از اين رو، همه‌ي آن‌هايي که به طور کلي گياهي پرورش داده بودند، قطعا آن سنگريزه‌ها را با دانه‌هاي واقعي عوض کرده بودند، تا فقط بتوانند در اين رقابت برنده شوند. يعني همه‌ي آن‌ها به جز آن دختر صداقت نداشتند. ۵۳. مرد داخل غرفه بر روي کاغذ نوشت، “‌وزن دقيق تو‌”‌. ۵۴. اکو يا انعکاس صدا ۵۵. موسيقي ۵۶. هيچ ۵۷. حرف “‌ن‌”‌ ۵۸. سوراخ ۵۹. شير ۶۰. پول تقلبي ۶۱. انعکاس تصوير ۶۲. سکوت ۶۳. ناخن ۶۴ . سيگار ۶۵. حوله ۶۶. نقطه ۶۷. نقشه جغرافيايي ۶۸. دندان ۶۹. سوزن ۷۰. دندان‌هاي انسان ۷۱. مهره‌هاي شطرنج ۷۲. مردمک چشم ۷۳. معما (چيستان) ۷۴. يک قالب صابون ۷۵. حقيقت ۷۶. آتش ۷۷. وي از در ماشين پياده مي‌شود. ۷۸. سرما ۷۹. داخل فنجان فقط پودر قهوه بود. ۸۰. کشيش ۸۱. پياز ۸۲. ميز ۸۳. کامپيوتر ۸۴. ديويد تازه به دنيا آمده بود. ۸۵. رد پا ۸۶. ديروز، امروز، فردا ۸۷. تعداد اعضاي خانواده‌ي ماسترد ۹ نفر است. هر دختر يک برادر دارد، يعني يک برادر براي تمام دخترها؛ به اين ترتيب، ۶ به علاوه‌ي ۱، به علاوه‌ي ۲ مي‌شود ۹. ۸۸. زيرا از قديم مي‌گويند، روزي يک سيب ميل کنيد و پزشک را از خود دور کنيد. ۸۹. پوريا ۹۰. اتاق ماشين ۹۱. پيانو ۹۲. قله‌ي اورست ۹۳. اين خانه يک طبقه است و پله‌اي ندارد. ۹۴. نام ۹۵. دستکش ۹۶. تخم مرغ ۹۷. شير آب باز نباشد. ۹۸. حرف “‌ر‌”‌ ۹۹. پر ۱۰۰. مرد کفاش يک لنگه از کفش‌هاي رهگذران را به طور رايگان واکس مي‌زند؛ به اين ترتيب، بيش‌تر رهگذران براي واکس زدن لنگه‌ي ديگر کفش به وي پول مي‌دهند. ۱۰۱. راديو ۱۰۲. زيرا آن‌جا تنها جايي بود که برج ايفل ديده نمي‌شد. ۱۰۳. انار ۱۰۴. شطرنج ۱۰۵. سلماني ۱۰۶. شهردار شهر يک زن است. ۱۰۷. درب ظرف ۱۰۸. يخ ۱۰۹. يخ‌هاي داخل نوشيدني‌ها حاوي سم بوده‌اند. ۱۱۰. دو چشم که هيچ وقت نمي‌توانند مستقيما همديگر را ببينند. ۱۱۱. اگر خودکشي اتفاق افتاده بود، دستگاه نوار کاست را از اول پخش نمي‌کرد. ۱۱۲. اگر اين اعداد را وارونه کنيد، دو جمله‌ي انگليسي را مي‌توانيد تشخيص دهيد: BILL IS BOSS HE SELLS OIL به اين معني که “‌بيل رئيس است. او نفت مي‌فروشد.‌”‌ ۱۱۳. خدمتکار قاتل بود، زيرا در بسياري از کشورهاي جهان، صبح روز يکشنبه هيچ نامه‌اي به صندوق پست وارد نمي‌شود. ۱۱۴. شان بيکر قطعا نمي‌توانست صورت قاتل را ببيند تا بتواند سبيل وي را تشخيص دهد. ۱۱۵. گزينه‌ي سوم. احتمالا اين شيرها مرده باشند. ۱۱۶. مرد بدون آن‌که پليس آدرس محل وقوع جنايت را بگويد، به آن‌جا رفته بود. ۱۱۷. تمام پنجره‌ها بسته شده بودند. ۱۱۸. آن مرد براي شرکت کفن و دفن کار مي‌کرد. دختر ديوانه بود. ۱۱۹. پليس به فردي مظنون شد که براي مقتول روزنامه مي‌آورد. با اين‌که شير و ساير اقلام، به موقع، در روزهاي سه‌شنبه و چهارشنبه آورده شده بودند، روزنامه از روز دوشنبه به بعد آورده نشده بود. ۱۲۰. ناودان
ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد
اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره