نماد آخرین خبر

 ضرب المثل؛ زور من وقت غربیل کردن معلوم می شود

منبع
بيتوته
بروزرسانی
 ضرب المثل؛ زور من وقت غربیل کردن معلوم می شود
بيتوته/ داستان ضرب المثل زور من وقت غربيل کردن معلوم مي شود کاربرد ضرب المثل: اگر کسي بخواهد زورگويي را نصيحت کند و به او بفهماند که نتيجه کارهاي بد هرکس به خودش بر مي گردد ، ضرب المثل زور من وقت غربيل کردن معلوم مي شود را برايش بکار مي برد. داستان ضرب المثل: آورده اند که در روزگاران قديم مرد قلدر و پر قدرتي بود که به همه زور مي گفت و هر چه مي خواست از راه زورگويي به دست مي آورد . يک روز ، همسر او داد و بيداد راه انداخت و گفت:" همين طوري بيکار و بي عار ننشين. ديگر يک چارک آرد هم توي خانه نداريم . بلند شو يک گوني گندم بردار و برو به آسيابان بده تا گندمها را آرد کند. اگر امروز آرد به من نرساني نمي توانم نان بپزم و شب توي سفره مان نان پيدا نمي شود. " مرد قلدر گفت:" حالا کو تا شب. عصر که شد، گندم را به آسياب مي برم. " زن گفت :" اين روزها سر آسيابان شلوغ است. همه گندمهايشان را براي آسياب کردن پيش او مي برند. بايد مدتي انتظار بکشي تا نوبت آرد کردن گندم ما بشود. بلند شو بهانه نيار . اگر همين الان حرکت کني ، شايد بتواني تا عصر آرد به من برساني ." مرد گفت :" من توي صف بايستم و انتظار بکشم؟ مثل اينکه مرا نشناخته اي؟ من بدون نوبت کارم را مي کنم و هيچ کس هم جرآت ندارد ، حرفي بزند." زن گفت :" ببينيم و تعريف کنيم." مرد قلدر که مي خواست هرچه زودتر زور و قلدري اش را به همسرش نشان بدهد، از جا بلند شد. گوني گندم را به کول گرفت و به آسياب رفت. در آنجا عده اي از مردم با گوني هاي گندم منتظر بودند تا نوبت آرد کردن گندمشان بشود. مرد قلدر بدون رعايت نوبت ، گندمش را به آسيابان داد و گفت :" هر چه زودتر گندم مرا آسياب کن که بايد بروم خانه . زود باش! کار دارم." آسيابان که پيرمرد دنيا ديده اي بود ، با زبان خوش گفت :" مگر نمي بيني ؟ اين همه آدم منتظر نشسته اند که نوبتشان شود و گندمشان را آرد کنم . صبر کن تا نوبتت بشود. " شاگردش هم گفت:" آقا جان از قديم گفته اند آسياب به نوبت" مرد قلدر با صداي بلند گفت:" بي خود کرده اند که چنين حرفهايي زده اند . من نوبت و انتظار سرم نمي شود. همين الان بايد گندمم را آرد کني و اجرت هم نگيري ." آسيابان که حوصله دردسر نداشت، گفت :" فکر نکن که فقط تو زور داري هر کس به اندازه خودش زور دارد. حتي من پيرمرد هم زور دارم ". مرد قلدر که فکر مي کرد ، پيرمرد قصد زورآزمايي دارد، سينه سپر کرد و براي دعوا آماده شد. اما پيرمرد گفت :" هر کس زورش را يک جوري نشان مي دهد. من با تو قصد دعوا ندارم . زور من وقت غربيل کردن معلوم مي شود. " مرد قلدر نفهميد که پيرمرد چه مي گويد. آسيابان وقتي گندم مرد قلدر را آرد کرد، کمي از آرد را به عنوان اجرتش برداشت و به جاي آن مقداري سنگريزه توي گوني آرد مرد قلدر ريخت و گوني آرد را به او داد و گفت:" اين هم آرد تو . برو بگذار باد بيايد." مرد قلدر که فکر مي کرد با قلدري کارش را پيش برده ، گوني آرد را بر دوش کشيد و به خانه رفت. به خانه که رسيد به زنش گفت :" اين هم آرد ديدي که نه انتظار کشيدم نوبتم شود و نه اجرتي به آسيابان دادم."زن در کيسه آرد را باز کرد ، کمي آرد برداشت خمير درست کرد و با آن نان پخت ، اما از کار شوهرش خيلي عصباني بود. چند روز گذشت . يک روز زن مثل هميشه سر گوني آرد رفت تا کمي خمير درست کند و نان بپزد. آرد را که از گوني برداشت ديد توي آن سنگريزه وجود دارد. دستش را توي کيسه آرد کرد و متوجه شد آردي که توي کيسه مانده پر از سنگريزه است. شوهرش را صدا کرد و گفت :" با اين آرد نمي توانم خمير درست کنم . برو غربيل را بياور تا آردمان را غربيل کنيم و سنگريزه هايش را جدا کنيم. مرد قلدر رفت و از زيرزمين خانه شان غربيل آورد . زن کيسه آرد را جلوي همسرش گذاشت و گفت :" به جاي بيکار نشستن اين آردها را غربيل کن ". مرد مشغول غربيل کردن آرد شد. هر چه بيشتر غربيل مي کرد ، سنگريزه هاي بيشتري پيدا مي شد و در پايان مقدار زيادي سنگريزه يک جا جمع شد. زنش با تعجب پرسيد :" اين همه سنگ ريزه از کجا رفته توي آرد ما؟" مرد نگاهي به سنگريزه ها کرد و ياد حرف پيرمرد آسيابان افتاد و فهميد که چه بلايي سرش آمده است. ابتدا با عصبانيت بلند شد که به سراغ او برود و با او دعوا کند ، اما ياد حرف بعدي آسيابان افتاد و با خود گفت :" آسيابان راست مي گفت . هرکس مي تواند زورش را يک جوري نشان بدهد. من نبايد اشتباهم را با اشتباه ديگري جبران کنم." از آن روز به بعد اگر کسي بخواهد زورگويي را نصيحت کند و به او بفهماند که نتيجه کارهاي بد هرکس به خودش بر مي گردد ، اين ضرب المثل را برايش بکار مي برد و مي گويد :" زور من وقت غربيل کردن معلوم مي شود. "
ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد
اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره