يک پزشک/ نام کامل او ابو بکر محمد بن زکريا الرازي بوده است.
سال تولد-پيرامون تاريخ ميلاد اين دانشمند بزرگ اختلافنظر بسيار است و اين مطلبي نيست که مختص رازي باشد زيرا پيش از اينها عنوان و مشاغل مردمان باعث ميشد که نامشان ذکر و ثبت شود ليکن تاريخ دقيق تولدشان اهميتي نداشت و زکرياي رازي و ابن سينا و ديگر بزرگان آنچنان دنيا ميآمدند که ديگران، وجه امتيازشان بعدها موجبات تحقيق و تتبع تذکرهنويسها را فراهم ميکرد ولي قدرمسلم آنستکه رازي در اوايل قرن سوم هجري قمري که مطابق با نيمهٔ اول قرن نهم ميلادي بود بدنيا آمده است و تحتتاثير شرايط و محيط قرن و زمان خود رشد کرده است. در قرني که از لحاظ تاريخي عصري مشخص است با اينحال تاريخ غره شعبان ۲۵۱ هجري مطابق با ۸۶۵ مسيحي دقيقترين تاريخي است که ذکر ميشود.
محل تولد-همچنانکه از نام آن دانشمند برميآيد محل تولد او شهر ري بوده است زيرا بهمان دليل دستوري زبان فارسي که اهل کاشان”کاشاني» ميشود و اهل تبريز”تبريزي» کسيکه در مرو بدنيا آمده باشد”مروي» و کسيکه در ري بدنيا آمده باشد”ريزي» يا رازي نام ميگيرد.
شهر ري که در اوستا”راگا» بوده است يکي از شهرستانهاي باستاني ايران است و تاريخي بس اعجابانگيز دارد. ري در آن روزگار مرکز علم و آموزشگاها و مجالس بسيار بوده است و بقول مورخين از آن شهر دانشمندان زبردست و متبحري برخاستهاند که موجب سرافرازي ايران و جهان شدهاند.
شهر ري اکنون بخاطر بقاع متبرکه چون آرامگاه شاهزاده عبد العظيم و شيخ صدوق و…و…شهرت بسيار دارد و زيارتگاه مسلمين است اما تاريخ عظيم و باستاني آن آنقدر باارزش و خواندني است که کتابي قطور و مستند ميشود دربارهٔ آن نوشت.
دوران کودکي-از دوران کودکي نيز مانند تاريخ تولد اطلاعي دقيق در دست نيست زيرا روزگاري بود که کودکان اهميتي نداشتند آنها بازيچههاي ناقابلي بودند که براساس سنتهاي صحيح يا غلط اجتماعي از نخستين سال ازدواجها لازم بود که يکي پس از ديگري بدنيا آيند تا نام کوچک پدر بدنبال نامشان بيايد و همه بدانند که يحيي چند پسر دارد و حسين پسر کيست و همين و همين اما دربارهٔ تربيت او، رشد او چگونه ميانديشيدهاند اين نيز خود بحثي دگر دارد.
بنابراين هريک از مورخين در اين زمينه نوعي اظهارنظر کردهاند. بيهقي ميگويد:
“در کتاب دره الاخبار و لمعه الانوار-ص ۱۲-(وي در عنفوان شباب به زرگري اشتغال داشت…). ابن ابي اصيبعه در کتاب عيون الابناء-ص ۳۵۰-مينويسد که وي در آغاز امر صراف بوده است حتي نسخهاي از آثار او را جسته که در آغازش نام مولف بدين صورت بوده است. محمد بن زکرياء الرازي الصيرفي. صلاح الدين صفدي مينويسد”وي در زمان کودکي عود مينواخت وقتي بريش آمد گفت آهنگي که از ميان ريش و سبلت برآيد طرب نفزايد (نکهت الهميان في نکت العميان)-ص ۲۴۹-ابو ريحان بيروني نوشته است: (رساله البيروني ص ۵) او نخست به کيميا اشتغال ورزيد و چشم خود را در معرض عوارض و آفات نهاد. نزديکي آتش و بويهاي تند چشم او را معيوب ساخت و او را بسوي معالجه و مداوا و سپس بعلم پزشکي کشانيد»
بيهقي نيز همين نکته را مشروحتر بيان کرده و ميگويد:”روزي کحالي براي معالجت وي پانصد دينار از او گرفت و گفت علم کيميا علم طب است نه آنکه تو بدان مشغولي: از کيميا اعراض نمود و در تحصيل علم طب بغايتي رسيد که تصانيف او در آن علم ناسخ تاليف متقدمان گشت.»
دانشاندوزي-غالب تاريخنويسان معتقدند که او تحصيلات خود را در رشتههاي طب و فلسفه در زمان بزرگي انجام داده حتي برخي بصراحت نوشتهاند که پس از چهل سالگي بر ممارست و مطالعه علم پزشکي و فلسفه رو کرده و شايد بهمين دليل است که پيش از حد توانائي خود در راه تحصيل علم رنج و زحمت کشيده و محمد بن حسن الرزاق و قول يکي از اهالي شهر ري نقل ميکند که رازي هيچگاه از کاغذ و قلم جدا نميشد و هروقت بر او وارد شدم او به نوشتن اشتغال داشت.
ابو ريحان مينويسد:”او پيوسته بدرس و بحث مشغول بود و از فرط دوستي بعلم چراغ خود را در چراغداني بر روي ديوار مينهاد و کتابش را بر ديوار تکيه ميداد و بخواندن ميپرداخت تا اگر خواب او را در ربايد کتاب از دستش بيفتد و بيدار شود و بدين ترتيب بمطالعه ادامه دهد.
صادقانهترين بيان از آن خود اوست وي در کتاب السيره الفلسفيه (که ترجمهٔ آن در تابستان ۱۳۴۳ بکوشش دکتر مهدي محقق در تهران و از طرف کميسيون ملي يونسکو منتشر شده است) درباره حرص و علاقهٔ خود بعلم ميگويد:”آنان که معاشر من بودهاند ميدانند و ديدهاند که چگونه از ايام جواني تاکنون عمر خود را وقف آن کردهام تا آنجا که اگر کتابي را نخوانده و يا دانشمندي را ملاقات نکرده بودم تا از اين کار فراغت نمييافتم بامري ديگر نمي پرداختم و اگر هم در اين مرحله ضرري عظيم درپيش بود تا آن کتاب را نميخواندم و از آن دانشمند استفاده نميکردم از پاي نمينشستم و حوصله و جهد در طلب دانش دانش تا آن حد بود که در يک فن بخصوص بيش از بيست هزار ورقه چيز نوشته و پانزده سال عمر خود را شب و روز در تاليف کتاب جامع کبير صرف کردهام و بر اثر همين کار قوهٔ بينائيم را ضعف روي داده و عضلهٔ دستم گرفتار سستي شده و از خواندن و نوشتن محروم ساخته است با اينحال از طلب باز نماندهام پيوسته بياري اين و آن ميخوانم و بر دست ايشان مينويسم»
ابن النديم در شرح خصوصيات رازي مينويسد:”رازي مردي کريم و بزرگوار بود با بيماران و فقرا مهرباني و رافت رفتار مينمود او کوشش بياندازه در تحصيل علم و کسب معارف ديگر ميبرد. هنگاميکه از تدريس يا معالجه فراغت ميجست بنوشتن و خواندن مشغول ميگشت و همين امر موجب شد که چشمان او رو بضعف رود و سرانجام منجر به بيماري آب گردد و به نابينائي او منتهي شود. ميگويند باو پيشنهاد شد که چشم خود را معالجه کند او نپذيرفت و در جواب گفت:”آنقدر دنيا نگريستهام که خسته شدهام».
دربارهٔ نابينائي چشم او ابو ريحان نيز مينويسد:”يکي از شاگردان او از طبرستان براي معالجه او آمد و از او رخصت خواست. رازي گفت:”اين امر بر رنج و درد من ميافزايد شايد عمر من بپايان رسيده و مرگ من نزديک باشد روا نيست براي بازجستن بينائي خود را دچار رنج و درد سازم» و اتفاقا ديري نگذشت که شمع وجودش بخاموشي گرائيد.
رازي در خارج از ايران-رازي مقدار زيادي از عمر خود را در بغداد و چند شهر عربي ديگر در زمان خليفه المکتفي گذرانده و پس از وفات مکتفي به ري بازگشته و به ادارهٔ بيمارستانها و معالجهٔ بيماران و تدريس و تاليف ادامه داد. آثار طبي رازي زودتر از ساير آثار او مورد توجه قرار گرفت زيرا وي در تاليفات پزشکي خود علم و عمل را جمع کرده و روش خاصي را ارائه داده است که آنرا مشاهده و تجربه بايد گفت. رازي به روش قياس بياعتنا بود و ديد علمي و گزارش باليني براي او اهميت داشت.
جورج سارتن ميگويد: مهمترين عملي که بقراط انجام داد اين بود که طرز نگرش علمي و روش عملي را در معالجه بيماريها وارد ساخت. پس از او روش ثبت برداشتن و جمعآوري کردن گزارشهاي باليني ادامه نيافت و بعد از جالينوس ديگر تا زمان رازي چنين گزارشهائي ديده نميشود.
همين خواص کمنظير بود که باعث محبوبيت آثار آن دانشمند در جهان گرديده. کشف الکل يکي از اهم علل شهرت اوست. در قرون وسطي آثار پزشکي رازي نهتنها نزد مسلمانان بلکه نزد يهوديان و مسيحيان داراي ارزش فراواني بود و بسياري از آثار وي بزبان لاتيني ترجمه شد و تا قرن هفدهم ميلادي در نزد دانشمندان فن حجت بلا معارضش بود. کتاب الحاوي در سال ۱۲۷۹ ميلادي بوسيله فرج بن سليم يهودي سيسيلي به لاتين ترجمه شد و اين اثر معظم که تعدد مجلدات آنرا تا سي جلد گفتهاند در ميان سالهاي ۱۴۸۸ و ۱۵۴۲ يعني در عرض ۳۴ سال بطور کامل پنج بار تجديد چاپ شد. همچنين کتاب المنصوري و کتاب الملوکي او در اروپا بزبان لاتين ترجمه شد و در نزد اطباي قرون وسطي از گرانبهاترين مراجع تحقيق بشمار ميرفت.
کتاب المنصوري در سال ۱۴۸۱ مسيحي براي اولين بار در ميلان بچاپ رسيد. تاليف ديگرش کتاب الحصبه و الجدري که عنوان”کتاب طاعوني رازي» يافته بود در سال ۱۴۹۸ براي اولين بار در ونيز بلاتيني ترجمه و چاپ شد و سپس در ۱۵۴۸ ترجمهٔ يوناني آن در پاريس منتشر گشت.
قابلتوجه است که اين اثر در ميان سالهاي ۱۴۹۸ تا ۱۸۶۶ در اروپا چهل بار منتشر شده است و هنوز نيز نزد اطباي باليني مورد تمجيد است.
شهرت رازي در اروپا بحدي بود که”چاسر» شاعر بزرگ انگليسي در قطعه شعر”دکتر طب» نام او را در ميان شخصيتهاي بارز و ارزنده علمي جهان آورد.
تاليف کتاب الحاوي که بزرگترين اثر محمد بن زکرياي رازي است بنا بقول خودش طي پانزده سال زحمات شبانروزي انجام شد اما نابينائي و مرگ زودرس او را امان نداد که اين کتب عظيم را پاکنويس کند. لذا بعد از وفاتش بدستور ابن العميد وزير دانشپرور رکن الدوله ديلمي توسط شاگردان رازي اين کتاب تنظيم گرديد. مجلدات کتاب الحاوي بنا بگفتههاي گوناگون از ۱۸ جلد ذکر شده است تا سي جلد و بهمين دليل است که کمتر مورد استفاده عموم قرار ميگرفته. ادوارد براون مستشرق انگليسي در همين زمينه ميگويد:
“کتاب حاوي بواسطه حجم بسيار و مطالب مفصل غالب نسخهبرداران پرکار نيز بوحشت ميانداخت و کسي جز ثروتمندان و دوستداران حقيقي کتاب نميتوانست نسخهٔ کاملي از آن تهيه کند.
پس از حاوي دومين اثر مهم رازي در پزشکي کتاب المنصوري اوست که طي آن مباحث طبي را در ده مقاله مختصر نموده است ولي اين کتاب باوجود اهميت برخلاف الحاوي نهايت مختصر نوشته شده.
پول کراوس، محقق اروپائي در مقدمه بر کتاب سيرت فلسفي ضمن اظهارات دقيقي پيرامون آثار و تاليفات بااحترام و شوکت تمام از او نام ميبرد. همچنين ساير محققين و مترجمان بزرگ بهنگام ذکر نام رازي از او بعنوان يک دانشمند عاليمقدار نام بردهاند.
تاليفات و آثار-در سال ۱۳۳۹ آقاي دکتر محمود نجمآبادي کتابي زير عنوان مولفات و مصنفات ابو بکر محمد بن زکرياي رازي تاليف نمودند که از طرف دانشگاه تهران چاپ و منتشر گرديد ايشان کتاب فوق را با استفاده از يکصد و هشتاد و دو ماخذ چاپي و ۵۷ کتاب خطي تنظيم نمودهاند که همت خاصشان موجب مباهات است. در اين کتاب تاليفات و تصنيفات رازي بچند دسته تقسيم شده.
۱-نخست آنها که خود شخصا باسم کتاب مينامد و در آن از يک فن بخصوص مانند معالجات و امثال آن سخن ميراند. و بخصوص آنها که که جنبهٔ تحقيقي و فني بدانها داده است اين دسته از کتب مخصوصا در رشتهٔ طب باکمال دقت و تحقيق از طرف آن دانشمند برشتهٔ تحرير درآمده و اصولا بسياري از آنها نتيجهٔ تجربيات و عمليات وي در بيمارستانها ميباشد مانند کتاب الحاوي و منصوري و امثال آنها کتاب حاوي که دايره المعارف طبي است محققا ثمرهٔ آزمايشهاي شخصي وي در بيمارستانها است.
۲-دستهٔ دوم آنهائي که رازي باسم رساله نام ميبرد که بيشتر از يک موضوع بسيار مختصر صحبت ميکند. مانند رساله اطعمه المرضي يا رسالهٔ فصد (خون گرفتن)
۳-دستهٔ سوم”مقالات» که در آنها از بعضي از مسائل گفتگو کرده که از دستهٔ پيشين مختصرتر است. مانند مقالهٔ قولنج.
۴-دستهٔ چهارم-کتبي است که براي ردّ قول ديگران نوشته است و تعداد آنها بسيار است.
۵-دستهٔ پنجم-تاليفاتي است که آن حکيم براي ايراد بر آرا و گفتار گذشتگان تحرير کرده است.
۶-ششمين قسمت از آثارش خلاصه تاليفات ديگران است مانند تلخيصات وي بر کتاب نبض و حيله البرء تاليف جالينوس حکيم.
آخرين دسته آثاري در فلسفه و کيميا و نجوم و هيئت و امثال آن است. خوشبختانه تاليفات و مصنفات وي را مورخين بيغرض بطور تفصيل در کتب خود ذکر کردهاند اما غالب آنها فهرست کامل و مرتبي که اطمينانبخش باشد نيست حتي گاهي برخي کتب ديگر را نيز بوي انتساب دادهاند. بغير از خود حکيم از ميان مورخان بسياري که آثار رازي ثبت نمودهاند قول چهار تن بيش از ديگران معتبر و معروف است.
۱-ابو الفرج محمد بن اسحق ابن النديم است که بين سالهاي ۳۸۵ تا ۲۹۷ ميزيسته و کتاب مشهورش بنام الفهرست است اين کتاب براي مراجعهکنندگان و تذکرهنويسان سندي استوار است.
۲-ابن ابي اصيبعه که خود از پزشکان قرن هفتم بوده و در فلسفه و حکمت و تاريخ تبحر داشته و کتاب مشهورش عيون الانباء في طبقات الاطباء است که سرگذشت همهٔ پزشکان و حکما از زمان پيدا شدن علم طب تا قرن هفتم هجري است (وفات ۶۶۸).
۳-ابو ريحان بيروني فيلسوف و منجم و رياضيدان معروف ايراني متولد سال ۳۶۲ و متوفي در سال ۴۴۰ هجري وي بغير از آثار و تاليفات بسيار معتبر رسالهٔ مخصوصي در باب کتب و رسالات محمد بن زکرياي رازي تاليف کرده است که در سال ۱۹۳۶ ميلادي در پاريس از طرف پاول کراوس ترجمه شده و بچاپ رسيده است.
۴-ابن القفطي که کتاب مشهورش اخبار الحکماء است. ابو ريحان بيروني آثار رازي را به يازده قسمت کرده و هر قسمت را با ذکر تعداد تاليفات و عنوان آنها ضبط کرده است.
فهرست تاليفات-رازي در علم طب ۵۶ تاليف، در طبيعيات ۳۳، در منطق ۷، در رياضيات و نجوم ۱۰ در تفسير و تلخيص کتب فلسفي يا طبي ديگران ۷، در فلسفه ۱۷، در متافيزيک ۶، در الهيات ۱۴، در کيميا ۲۲، در کفريات ۲، و در فنون مختلفه ۱۰ اثر تاليف کرده است که مجموع يکصد و هشتاد و چهار مجلد بوده است. ابن ابي اصيبعه کتابهاي رازي را تا ۲۳۶ جلد شمرده.
لانگله دوفرنوا ۲۲۶ ليکن مطابق فهرست کامل و منظمي که از طرف دانشگاه منتشر گشته تعداد آثار و تاليفات و تصنيفات آن حکيم ارجمند ۲۷۱ جلد است که آنها غالبا در بغداد تهيه و تدوين گشته ولي متاسفانه بعلت نبودن چاپ و وقوع حوادث گوناگون بيشتر آثار وي از ميان رفته و فعلا بيش از چهل جلد آن در کتابخانههاي جهان موجود نيست. خود وي در کتاب سيرت فلسفي ميگويد:
“اجمالا تا اين تاريخ که کتاب حاضر (سيرت فلسفي) نوشته ميشود و قريب به دويست کتاب و مقاله و رساله در فنون مختلفه فلسفه از علوم الهي و حکمتي از زير دست من بيرون آمده است اما در رياضيات اعتراف دارم که مطالعه من در اين رشته فقط تا حد احتياج بوده است و عمدا ولي نه از راه عجز نخواستهام که عمر خود را در مهارت يافتن در اين رشته بر باد دهم و اگر کسي انصاف داشته باشد عذر مرا موجه خواهد شمرد چه راه صواب همان است که من رفتهام نه آنکه جمعي فيلسوفمآب ميروند و عمر خود را نابود ميسازند».
افکار و عقايد-رازي در اخلاق طريق اعتدال داشته و از اسراف و افراط در زهد و عبادت دوري ميجسته. وي معتقد است که افراط در لذت و شهوات آدمي را از لذت باز ميدارد آنان که مدام به شهوتهاي خود تمکين ميکنند به مرحلهاي ميرسند که ديگر از آنها لذتي نميبرند و با اين وصف از ترک آنها عاجز هستند.
رازي به عقل اهميت ميدهد و آنرا بهترين راهنما ميداند و ميگويد:
“آفريدگار که نامش بزرگ باد خرد از آن به ما ارزاني داشت که بمددش بتوانيم در اين دنيا و آن ديگر از همه بهرههائي که حصولش در طبع چون مايي بوديعت نهاده شده است برخوردار گرديم. خرد بزرگترين مواهب خداوند است با خرد آنچه ما را برتر ميسازد و زندگاني ما را شيرين و گوارا ميکند دست مييابيم و بخواستها و آرزوهاي خود ميرسيم.
به وساطت خرد است که ساختن و بکار بردن کشتيها را دريافتهايم چنانکه بسرزمينهاي دورماندهاي که بوسيله درياها از يکديگر جدا شدهاند واصل گشتهايم. پزشکي با همه سودهائي که بر تن دارد و تمام فنون ديگر که بما فايده ميرساند در پرتو خرد ما را حاصل آمده است. با خرد به امور غامض و چيزهائي که از ما نهان و پوشيده بوده است پي به شناخت آفريدگار بزرگ نايل آمدهايم و اين از تمام آنچه براي حصولش کوشيدهايم والاتر است و از آنچه بدان رسيدهايم سودبخشتر. بررويهم خرد چيزي است که بيآن وضع ما همانا وضع چارپايان و ديوانگان خواهد بود. خرد است که بوسيلهٔ آن افعال عقلي را پيش از آنکه بر حواس آشکار شوند تصور ميکنيم و از اين رهگذر آنها را چنان درمييابيم که گوئي احساسشان کردهايم. چون خرد را چنين پايه و شکوهي است سزاوار است که مقامش را به پستي نکاشنيم. سرور را بنده و فرادست نسازيم. همواره بر آن تکيه زنيم. هيچگاه شهوت را بر آن چيرگي ندهيم زيرا شهوت آفت خرد است و آنرا از راه و راستروي خود بدور ميراند و خردمند را از رشد و آنچه صلاح حال اوست بازميدارد. برعکس بايد شهوت را رياضت دهيم، خوارش کنيم و مجبورش سازيم که از امر و نهي خردمان برد.
اگر چنين کنيم خرد بر ما هويدا ميشود و با تمام روشنائي خود ما را نور باران ميکند و به نيل آنچه خواستار آنيم ميکشاند.” رازي برخلاف بعضي حکماي گذشته آزار رساندن بحيوانات و قتل را در موارد ضرورت و مطابق طريقهاي عقلي با رعايت عدالت و انصاف جايز ميشمارد و ميگويد که اين نوع درد را جائي که اميد دفع درد عظميتر از آن در پيش باشد ميتوان روا داشت. مثلا اسب را در موقعي که خطر جان در ميان است ميتوان بضرب رکاب بر تاختن برانگيخت يا بر عضوي متعفن داغ نهاد و در صورت ترس از امراض دردناک دوائي تلخ نوشيد يا ترک طعام لذيد کرد.
رازي در کتاب سيرت فلسفي خلاصه افکار و عقايد و روشهاي خود را چنين بيان ميکند:
۱-هرکس را پس از مرگ حالي است خوش يا ناگوار نظير حالي که او قبل از تفرقه ميان جسم و جان داشته.
۲-کمال مطلوبي که در پي آن موجود شده و بطرف آن رهسپاريم لذات جسماني بلکه طلب علم و بکار داشتن عدل است تا بدين ترتيب از اين عالم رهائي يابيم و بعالمي ديگر که مرگ و درد را در ساحت آن راهي نيست هدايت شويم.
۳-خواهش نفس سرکش و طبع حريص ما را بدنبال لذات آني ميکشد ليکن عقل برخلاف غالبا ما را از طي اين طريق نهي ميکند و با موريي شريفتر ميخواند.
۴-پروردگار ما که از او چشم ثواب داريم و بيم عقاب بر ما نگران است، از راه رحمت آزار بر ما نميپسندد، ستم و ناداني را از ما زشت ميدارد و از ما خواستار عدل و علم است بنابراين کسي که به آزار پردازد و سزاوار آزار شود بقدر استحقاق گرفتار عقوبت او خواهد شد.
۵-هيچکس نبايد در پي لذتي رود که دردهاي حاصل از آن چه از لحاظ کيفيت و چه از حيث کميت بر لذت آن بچربد.
۶-قوام عالم و بناي زندگاني مردمان بر روي اموري جزئي است از قبيل زراعت و بافندگي و نظاير آنها، ايزد تعالي راه بردن آنها را براي رفع حوائج زندگاني در عهده ما گذاشته و سپس ميگويد: آنکه لذت باقي نامتناهي را بلذتي محدود و ناپايدار بفروشد مغبون است.
و باز در کتاب سيرت فاسفي در دفاع از خود و توضيح خصوصيات خويش ميگويد:
“اما در قسمت عملي بعون و توفيق الهي هيچوقت از دو حد معين تجاوز نکردهام، و راهي که کسي تواند گفت که سيرت من سيرت فلسفي نبوده است، مثلا هيچگاه بعنوان مردي لشگري يا عاملي کشوري بخدمت سلطاني نهپيوستهام و اگر در صحبت او بودهام از وظيفه طبابت و مناديت قدمي فراتر ننهادهام.هنگام ناخوشي به پرستاري و اصلاح امر جسمي او مشغول بوده و در وقت تندرستي بموآنست و مشاورت او ساختهام و خدا آگاه است که در اين طريقه نيز جز صلاح او رغبت قصدي ديگر نداشتهام.در جمع مال دستخوش حرص و آز نبوده و مالي را که بکف آوردهام بيهوده بر باد ندادهام.با مردم هيچوقت به منازعه و مخاصمه برنخاسته و ستم در حق کسي روا نداشتهام بلکه آنچه از من سرزده است خلاف اين بوده حتي غالب اوقات از استيفاي بسياري از حقوق خود نيز گذشتهام.
در باب خوردن و آشاميدن و اشتغال به ملاهي، کساني که مرا در اين حالات ديدهاند دانستهاند که هيچگاه بطرف افراط متمايل نبودهام و در پوشاک و مرکوب و نوکر و کنيز در همين حد ميرفته…..”
رازي در پايان سيرت فلسفي خود درباره کساني که به روش عملي و زندگاني او اعتراض دارند با بزرگواري تمام ميگويد:
“آرزو چنان است که از دانشم بهرهبرگيرند و بسيرت من نظري نداشته باشند و بگفته شاعر عمل کنند که گويد:
اعمل بعلمي فان قصرت في عملي بنفعک علمي و لا يضرک تقصيري
و اين همان مضمون لطيف حافظ است که ميگويد:
کمال سرّ محبت ببين نه نقص گناه – که هرکه بيهنر افتد نظر به عيب کند
نشريه کاوه مونيخ – خرداد ۱۳۴۷
بازار