فارس/ ويروس ناشناخته کرونا پس از ورودش به کشور، شهر و روستاهاي ما در حالي که به جان افراد مختلفي افتاد و با سلامتيشان بازي کرد، ولي آثار عجيب و غريبي به همراه داشت.
مردانگيها و ايستادگيهاي بسياري از افراد را ثابت کرد همدليها را نشان داد اتفاقاتي که شايد قبل از آمدنش هيچ کدام از ما درک نکرده بوديم را به نمايش گذاشت.
مدافعان سلامت و غسالان از افرادي بودند که بهطور مستقيم با بيماران کرونايي در ارتباط بودند، در روزهاي بحراني که حتي اعضاي يک خانواده در اثر ابتلاي يک عضو در قرنطينه بودند اين افراد از نزديک حال روحي و جسمي کروناييها را درک ميکردند.

اگر بگوييم که ويروس کرونا بيش از ساير افراد حال دل والدين را تحت تأثير قرار داد و بيشترين نگراني را متوجه آنان کرد، اغراق نکرديم، اين روزها دعاي هر پدر و مادري سلامتي فرزندش است و بس!
ولي هستند پدر و مادراني که از سلامت فرزندانشان در راه کمک به همنوعان خود گذشتند و با دعا و مناجات با خداي متعال صبر و تحمل اين کار را بهدست آوردند.
حال برايتان از مادري ميگوييم که نه تنها خودش در جبهه مدافعان سلامت قرار دارد بلکه به همراه دو فرزندش در يک بيمارستان آن هم بيمارستاني که مختص رسيدگي به کرونايي است، از روزهاي آغازين شيوع کرونا با تشويق در اين جبهه حفظ کرده است.

حوريه مهدوي ملکشاه اين مادر بابلي ۴۶ ساله در گفتگو با اشاره به روايتي کوتاه از چگونگي روند زندگي و رسيدن به پرستاري و راهنمايي دو فرزندش براي حضور در اين حرفه ميگويد و به بيان خاطرات و دلگويههايش در دوران شيوع کرونا ميپردازد.
خانم مهدوي کارشناس اداري بيمارستان شهيد يحيينژاد بابل با حدود ۱۳ سال سابقه مشغول فعاليت است، در اين باره ميگويد؛ از دوران کودکي علاقه خاصي به انجام کارهاي درماني و باليني بيماران داشتم همين انگيزه باعث شد تا به اين شغل روي آورده و دخترانم را نيز براي انجام اين کار تشويق کنم.
*دو فرزند پرستار ثمره زندگي مادر مشغول فعاليت در بيمارستان
ثمره ازدواج وي با پسرخالهاش دو فرزند دختر به نامهاي رزيتا خليلي ملکشاه "پرستار بخش آيسييو" بيمارستان يحيينژاد و رومينا خليلي "پرستار بخش اورژانس " بيمارستان يحيينژاد است.

اين مادر پرستار ادامه ميدهد: پس از اشتغالم در بيمارستان، چون از کارم لذت ميبردم در خانه براي بچهها از جذابيتهاي شغلي و حال خوبم با ترخيص بيماران ميگفتم، علاقه معنوي، زيادي به اين شغل داشتم و هدفم اين بود که دخترها پرستار شوند.
*بيمارستان خانه دوم ما است
در هنگام انتخاب رشته رزيتا پس از تحصيل در مقطع کارداني رشته حسابداري تغيير رشته داد و پرستاري پذيرفته شد، رومينا هم که رشته تحصيلياش رياضي بود کنور تجربي را امتحان داد و پرستاري قبول شد، اين همان چيزي بود که من ميخواستم از اين رو همه تلاشم را براي اتمام تحصيل فرزندانم کردم.
خانم مهدوي بيان ميکند: دو فرزندم بهطور همزمان، پنج سال پيش وارد بيمارستاني که خودم مشغول فعاليت بودم، شدند و شروع بهکار کردند، در اين مدت گاهي شيفتهايمان با هم و گاهي مختلف است کلي به جرأت ميگويم بيش از هر جاي ديگري در بيمارستان ارتباط داريم، گويي خانه دوم ما همينجا است.

وي ميگويد؛ از دوران شيوع کرونا برايتان بگويم، که اين ويروس ناشناخته مهمان ناخوانده هم بود که چرا بدون هيچ آمادگي قبلي، يک روز همه بيماران سرپايي را مرخص کرده و مان روز بيمارستان يحيي نژاد تبديل به بيمارستان ويژه کروناييها شد، همه مضطرب بودند هيچ شناختي نبود...
*به من گفتند مانع کار دخترها در بيمارستان شو، اما نشدم!
وقتي خطر مرگبار بودنش منتشر شد اطرافيان به من ميگفتند مانع از کار دخترهايت شو! آنها هنوز جوان هستند، بگو به سر کار نروند، ولي من با اينکه در دل نگرانيهاي مادرانه را حس ميکردم، اما مقاومت کردم!
اين مادر فداکار ابراز ميکند: با خودم گفتم امروز همان زماني است که بايد مثمر ثمر باشيم با هم ميتوانيم، دخترانم افتخار من خواهند شد، از آنها خواستم قوي بمانند و هر روز طي تماس تلفني کارم شده بود روحيه دادن به بچهها و هديه کردن قوت قلب!
*نگرانيهاي مادرانه و قوت قلب مردانه
شبها تا صبح از نگراني خوابم نميبرد، ولي به روي خودم نميآوردم، از ته دلم از بچههايم راضي هستم خدا را شاکرم که کمکمان کرد، خودم با اينکه بيماري زمينهاي داشتم مبتلا نشدم دخترها هم مبتلا نشدند چرا که تعهد کاري در اولويت بود، خدا هم کمک کرد حضورمان لازم بود، چون مراجعه کننده زياد بود همه بيقرار بودند!
خانم مهدوي يادآوري ميکند: دلم براي تنها نوهام پسر دختر اولم تنگ ميشد، ولي در قرنطينه بوديم با صداي ناله بيماران اشک ميريختم و خودم را جايشان قرار ميدادم، همسرم هم در روستا در قرنطينه بود فاصله داشتيم، بچهها برايم انرژي مثبت بودند، ولي شيريني کار هم حال بيماران بهبود يافته بود.
چندين بار دامادهايم گفتند اگر شما راضي باشيد دخترها از کار بيرون بيايند، ولي من نپذيرفتم و ايستادگي کردم با دعا و مناجات و خواندن نماز قلبم را جلا ميدادم، دعاي بيماران و همراهان هم قطعا مؤثر بود.
وي در پايان کلامش ميگويد؛ کمک و حمايت مردم بيماران و مسؤولان ان هم بدون چشمداشت تعجب مرا به همراه داشت در طول عمرم همدلي اين چنيني نديده بودم، روا نبود خودم ميدان را خالي کنم دخترهايم پاره تن من بودند، ولي من براي همين روزها پرورششان دادم.
سپس به سراغ دختر بزرگتر اين مادر مدافع سلامت ميرويم، رزيتا خليلي ملکشاه متولد ۱۳۷۰ پرستار بخش آيسيوي بيمارستان يحيينژاد بابل به بيان احساساتش از همکاري با مادر و خواهرش ميپردازد.
حس خوب يعني مادر و خواهرم همکارم هم باشند، که به لطف خدا اين حس شامل حال من شد.
*تلاشهاي مضاعف مادرم مرا به اينجا رساند
در خانواده چهار نفره به جز پدرم که شغلش آزاد است، چون هر سه کارمنديم، بازديدها در بيمارستان اتفاق ميافتد، هر سه ما براي رسيدن به اين جايگاه شغلي تلاش کرديم، مادرم تلاشي مضاعف براي هر دوي ما داشت، در دوران دانشجويي نگهداري از فرزندم را بر عهده داشت، حتي در داخل ماشين مراقب بود تا من سر کلاس حاضر شوم.
وي ميگويد؛ مادرم بهترين مشوق دنياست، روحيه و باور قلبيم به اين شغل را مديون مادرم هستم، مادر بدون وقفه همه جا همراهيم کرد، مسير زندگي من به لطف مادرم تغيير کرد اگر او را نداشتم هيچ کاري را درست انجام نميدادم.
از دوران شيوع کرونا بگويم که ما در بيمارستان در قرنطينه قرار گرفتيم از همسر و پسرم دور ماندم، ولي حضور مادر و خواهرم قوت قلب بود، دلم براي فرزندم تنگ ميشد و با شنيدن صداي پسرم بغض گلويم را ميگرفت، در بيمارستان هم نگران مادر و خواهرم بودم و پيگير حالشان!
*خانواده خط قرمز من است/ نگران حال خواهر کوچکم بودم
رزيتا ادامه ميدهد: خط قرمز من خانواده است ادامه راه مادرم و تشويق خواهرم خواسته قلبي من بوده و هست، در دوران بحران کرونايي نگران خواهر کوچکترم بودم که بهتازگي ازدواج کرد که بچه هم ندارد، از او خواستم مراقب سلامتياش باشد.
*مرگ ناباورانه جوان در اثر ابتلا به کرونا در ذهنم نقش بست
اين پرستار به خاطره بد دوران کرونايي اشاره ميکند که جواني با ويلچر به بيمارستان با مشکل تنفسي پذيرش شد، مدت دو ماه در بيمارستان بستري بود همسرش که فرزند کوچکي داشت و نميتوانست به ملاقات شوهرش بيايد بارها در تماس تلفني با من جوياي حالش ميشد همه ما اميدوار بوديم که اين جوان سلامت خود را بهدست بياورد، ولي متأسفانه فوت کرد و اين خاطره بد در ذهنم نقش بست.
رومينا خليليملکشاه دختر کوچک خانم مهدوي که در کشيک کاري بهسر ميبرد هم برقرار شد، وي هم در ابتدا به توصيه مادرش براي پرستار شدن اشاره ميکند و ميگويد: حضورم در اين شغل را وابسته به مادرم ميدانم پشيمان هم نيستم.
*خدمت در بيمارستان براي خانواده ما ادامه دارد
در دوران شيوع کرونا بسياري از همکاران انصراف دادند، من به همراه مادر و خواهرم با اين باور که با ورود در اين شغل قرار شد پاي همه چير بايستيم، وظيفه خود دانستيم که به وعده خود عمل کنيم البته که دوره سختي بود، ولي خدمت ادامه داشت.
*همه از يک خانوادهايم!
رومينا ابراز ميکند؛ در مقابل چشمانمان بيماراني با شرايط حاد را ميديدم، همکارانمان آلوده ميشدند، گويي همه آنها از خانواده خودم بودند، نگران مادرم و خواهرم هم بودم و هر روز توصيه ميکردم رعايت موارد پيشگيرانه را فراموش نکنند، خودم هم محتاطتر عمل ميکردم.
* ترخيص بيماران به ما روحيه ميداد
بيمارستان در روزهاي ابتدايي بسيار شلوغ بود بهطوري که فضايي براي پذيرش نداشتيم، حجم کاري زباد بود تختها پر بود حال بيماران بد بود با جان و دل کار ميکرديم، ولي گاهي نتيجه نميگرفتيم که ناراحت نميشديم برخي از بيماران بدحال هم ترخيص ميشدند و ما روحيه ميگرفتيم.
اين پرستار ادامه ميدهد؛ در خاطرم است بيماري که پيرزن بود و سابقه سکته داشت حس ميکرد با کرونا حتما به زودي ميميرد قرآن ميخواند و حلاليت ميطلبيد، ولي شکر خدا به سلامت ترخيص شد.
در پايان ميگويم؛ کرونا هنوز تمام نشده فقط اوضاع بهتر است، همه دغدغه ما سلامتي مردم است، آرزويمان توفيق خدمت در اين مسير است، مردم با رعايت موارد پيشگيرانه کم زيادي به کاهش دغدغههاي ذهني ما ميکنند.
در حالي که همه مادران فرزندان خود را در مقابله با هر آسيبي محافظت ميکنند در کشور اسلامي ما در ديار علويان مادراني پرورش يافتند که فرزندانشان را در راه خدمت و تأمين سلامت مردم تربيت کرده و در سختترين شرايط پا پس نميکشند؟!
بازار