حوزه/ هنگامي که عبدالله بن عباس نابينا شد ، از مدينه به شام رفت و غلامي به نام خشم همراه او بود .
روزي در اثناي راه باران گرفت . عبدالله گفت : اي غلام ! ببين در اين نزديکي پناهگاهي هست و خيمه اي مي بيني !
غلام گفت : خيمه اي مي بينم ، و عبدالله را بدان سو برد . پيرزني از خانه بيرون آمد و عبدالله را در گوشه اي جاي داد . وي بزکي در خيمه داشت . در اين اثنا شوهرش رسيد و بر عبدالله سلام کرد .
شوهر به زن گفت : زود اين بز را بياور تا براي مهمان ذبح کنيم .
زن گفت : اين بز سبب معاش ما است . اگر براي مهمان بکشيم ، خواهيم مرد .
پيرمرد جواب داد : مرگ نزد من از زندگاني ناجوانمردانه بهتر است ، که مهمان گرسنه در خانه من بماند . کارد را از زن گرفت و بز را ذبح کرد و بريان نمود و نزد عبدالله آورد .
بامداد روز ديگر که ابن عباس اراده رفتن نمود ، به غلام گفت : آن زرهاي نقد را که داري ، به اين پيرمرد بده !
غلام گفت : اگر بهاي ده گوسفند به او بدهي ، کافي است .
عبدالله جواب داد : زرها را به او بده ، که هنوز از ما سخي تر است ، زيرا ما غير از اين ، اسباب و اموال ديگري داريم ، ولي او به جز آن بز که براي ما
کشت ، چيز ديگري ندارد .
امام جعفر صادق عليه السلام مي فرمايد : وقتي برادر مؤمنت بر تو وارد شد ، غذا نزد او بياور . اگر نخورد ، به او آب بده و اگر ننوشيد ، به او بگو [با آن آب] وضو بگيرد .
کسي که برادر مؤمنش را دعوت مي کند ، بايد خود را براي پذيرايي ازچند نفر ديگر هم آماده کند ، چون ممکن است آن شخص ، فرزند ، برادر و يا رفيق خود را نيز به همراه بياورد ، مخصوصا اگر مهمان فردي صاحب منصب باشد که در اين صورت چند نفر دوست و آشنا هم به همراه خواهد آورد وميزبان بايد خود را براي پذيرايي از همه آنها آماده کند .
1 ) زينة المجالس ، ص 519 ، با کمي تصرف .
2 ) ميزان الحکمه ، ج 2 ، ص 1721 ، ح 11129
بازار