يوتاب/ در زمانهاي بسيار دور مردم کشور ايران مراسم و جشنهاي مختلفي برگزار ميکردند. يکي از اين جشنها به اين صورت بود که فردي لباس دلقکها را بر تن ميکرد و در همه جاي لباسش پنبه قرار ميداد تا قد و هيکلش به صورت پهلوانان جلوه داده شود. به اين شخص پهلوان پنبه مي گفتند.
بعد مرد حلاجي که همراه خود کماني داشت، در مقابل آن دلقک قرار ميگرفت و هر دو به شادي و رقص ميپرداختند. سپس حلاج در حين رقصيدن اين پهلوان قلابي را با کمانش آن قدر حلاجي ميکرد که تمام پنبههايش نقش بر زمين شود و اندام ضعيف و غير پهلواني وي براي همگان نمايان شود.
پهلوان دروغين در اصل هيچ اطلاعي از رسم و فرهنگ پهلواني و جوانمردي نداشت و تنها با پنبههايي که داخل لباسش قرار داده بود، سينه و بازوهاي باد کرده براي خود درست ميکرد و اندام به ظاهر پهلواني نشان حاضران در مجلس ميداد. هنگامي که مرد حلاج پنبهاش را ميزد و او را عريان ميکرد، ديگر او هيکل پهلواني نداشت و مردم هم با ديدن اين صحنه بلند بلند ميخنديدند و او از خجالت مجبور ميشد جمع حاضران را ترک کند و ميدان را براي پهلوان واقعي خالي کند.
اين داستان به تدريج به صورت ضربالمثل بر سر زبان مردم افتاد و در واقع اشاره به کسي دارد که راز و سرش را فاش ميکنند و دروغش براي مردم آشکار ميشود.
بازار