بررسی زندگی بانویی که در کنار کعبه دفن شد

تسنيم/ يکي از زنان بزرگ و مؤمن در تاريخ که به عنوان الگويي براي زنان و مردان مؤمن، صبور و پرهيزکار شناخته ميشود حضرت هاجر سلامالله عليها است. بانويي که به عنوان همسر حضرت ابراهيم عليه السلام و مادر حضرت اسماعيل عليه السلام شناخته ميشود. اين بانوي گرانقدر و عظيمالشأن داراي ايماني است که شناخت درجات و مراحل آن نيازمند انس عميقي با سيره و سبک زندگي اوست تا بدانيم چگونه يک زن به همراه کودک خردسالش به تنهايي وارد سرزمين بي آب و گياهي ميشود، بدون اينکه در برابر امر و اراده خداي متعال بهانهاي بگيرد و عذري بياورد. ايماني که زمينه پرورش فرزندي شد که به عنوان ذبيحالله شناخته ميشود و البته بايد بدانيم که پيغمبر اسلام صليالله عليه و آله نيز از نسل آن بانوي گرانقدر است.
در گفتوگويي که با دکتر معصومه فرهمند، استاد حوزه و دانشگاه و محقق تاريخ ديني، انجام شده به بررسي بخشهايي از زندگي حضرت هاجر سلامالله عليها پرداخته شده است. آن طور که اين کارشناس تاريخي توضيح ميدهد، روايتي وجود دارد که نشان ميدهد حضرت هاجر دختر پادشان مصر بود. اما ظاهراً در دوران حکومت پدر او شورشي در مصر اتفاق افتاد که عامل آن مردم عين الشمس بودند. درنهايت اين شورش، پادشاه جديدي بر مصر حکومت کرد و حضرت هاجر را که دختر پادشاه قبلي بود، به عنوان برده و کنيز به خدمت خودش درآورد. حتي روايتي از رسول اکرم صليالله عليه و آله وجود دارد که آن حضرت از ياران و اصحاب خود خواستهاند تا با مردم مصر به نرمي رفتار کنند، چراکه حضرت هاجر از آنها بوده است. در عين حال حضرت ابراهيم عليه السلام سالها با حضرت ساره عليها سلام زندگي کرده بود ولي آنها صاحب فرزندي نميشدند. به همين دليل حضرت ساره عليها سلام، کنيز خودش يعني حضرت هاجر سلامالله عليها را به حضرت ابراهيم عليه السلام بخشيد تا آن پيامبر خدا بتواند صاحب فرزند شود. بعد از مدتي حضرت هاجر سلامالله عليها صاحب پسري شد که نامش را اسماعيل گذاشتند. اما حضرت ساره عليها سلام از اين تولد ناراحت بود، چون خودش فرزندي نداشت. به همين علت به حضرت ابراهيم عليه السلام گفت که آنها را از او دور کند. همان موقع پيام خداوند رسيد که حضرت هاجر سلامالله عليها و فرزندش را به سوي سرزمين مکه ببرد.
خانواده حضرت هاجر
در مورد زندگي و سيره حضرت هاجر سلامالله عليها چه اطلاعاتي در تاريخ وجود دارد؟
حضرت هاجر سلامالله عليها، همسر حضرت ابراهيم عليه السلام و مادر حضرت اسماعيل عليه السلام است. درواقع آن بانوي مؤمن و پاکدامن جزو اجداد پيغمبر اسلام صليالله عليه و آله به حساب ميآيد.
پدر و مادر اين بانوي گرامي چه کساني بودند؟
روايتي وجود دارد که نشان ميدهد حضرت هاجر دختر پادشان مصر بود. اما ظاهراً در دوران حکومت پدر او شورشي در مصر اتفاق افتاد که عامل آن مردم عين الشمس بودند. درنهايت اين شورش، پادشاه جديدي بر مصر حکومت کرد و حضرت هاجر را که دختر پادشاه قبلي بود، به عنوان برده و کنيز به خدمت خودش درآورد.
حتي روايتي از رسول اکرم صليالله عليه و آله وجود دارد که آن حضرت از ياران و اصحاب خود خواستهاند تا با مردم مصر به نرمي رفتار کنند، چراکه حضرت هاجر از آنها بوده است.
ورود به خانه حضرت ابراهيم عليه السلام
چه شد که حضرت هاجر وارد خانه حضرت ابراهيم عليه السلام شد؟
ايشان در آن دوران در قصر سنان بن علوان که حاکم مصر بود، خدمت ميکرد. اما بعد از مدتي حضرت ابراهيم و حضرت ساره سلامالله عليها سفري به مصر داشتند و حاکم مصر، حضرت هاجر سلامالله عليها را به حضرت ساره سلامالله عليها بخشيد. به اين ترتيب ايشان در خدمت همسر ابراهيم عليه السلام درآمد و با آنها از مصر بيرون رفت.
مادر پيامبران
گفته شده که ازدواج حضرت هاجر سلامالله عليها با حضرت ابراهيم عليه السلام به اين دليل بوده که ايشان صاحب فرزند شوند. آيا اين مطلب صحيح است؟
حضرت ابراهيم عليه السلام سالها با حضرت ساره عليها سلام زندگي کرده بود ولي آنها صاحب فرزندي نميشدند. به همين دليل حضرت ساره عليها سلام، کنيز خودش يعني حضرت هاجر سلامالله عليها را به حضرت ابراهيم عليه السلام بخشيد تا آن پيامبر خدا بتواند صاحب فرزند شود.
بعد از مدتي حضرت هاجر سلامالله عليها صاحب پسري شد که نامش را اسماعيل گذاشتند. اما حضرت ساره عليها سلام از اين تولد ناراحت بود، چون خودش فرزندي نداشت. به همين علت به حضرت ابراهيم عليه السلام گفت که آنها را از او دور کند. همان موقع پيام خداوند رسيد که حضرت هاجر سلامالله عليها و فرزندش را به سوي سرزمين مکه ببرد.
در راه مکه
در تفاسير اين طور نوشته شده که راهنماي حضرت ابراهيم عليه السلام و خانوادهاش در اين سفر الهي، حضرت جبرئيل عليه السلام بود که به امر خدا آنها را به سوي مکه راهنمايي ميکرد. آنها از هيچ سرزمين خوش آب و هوا و سرسبزي عبور نميکردند، مگر اينکه حضرت ابراهيم عليه السلام از حضرت جبرئيل سؤال ميکرد: آيا اينجا بايد پياده شويم و اينجاست آن محل موعود؟
حضرت جبرئيل جواب منفي ميداد و ميگفت جلوتر برو. همين طور ميرفتند تا به سرزمين مکه رسيدند. حضرت هاجر و حضرت اسماعيل عليهماالسلام را در همين محلي که امروزه خانه کعبه قرار دارد، پياده کرد.
سعي ميان صفا و مروه، يادگاري از تلاش مادرانه و مؤمنانه حضرت هاجر
امام صادق عليه السلام روايتي را عنوان کردهاند که نشان ميدهد سعي حاجيان ميان صفا و مروه از تلاش حضرت هاجر سلامالله عليها نشاءت گرفته است. زماني که حضرت ابراهيم عليه السلام، همسر و فرزند خود را در سرزمين مکه گذاشت و برگشت، حضرت اسماعيل عليه السلام که آن زمان کودک بود تشنه شد. مادرش حضرت هاجر، براي پيدا کردن آب، هفت بار فاصله ميان دو کوه صفا و مروه را دويد و هروله کرد تا شايد آب پيدا کند. اما وقتي بعد از تلاشهايش به سوي فرزندش برگشت مشاهده کرد که از زير پاهاي او که از فرط تشنگي بر روي زمين کشيده بود، چشمه آبي جوشيده است. اين قسمت را چاهي حفر کردند و نام آن زمزم است.
دليل واجب بودن سعي ميان صفا و مروه هم از همين تلاش مؤمنانه و مادرانه حضرت هاجر سلامالله عليها ناشي شده است.
دعاي حضرت ابراهيم عليه السلام در حق حضرت هاجر و فرزندش
در اينجا اين سؤال مطرح ميشود که چطور حضرت ابراهيم عليه السلام همسر و فرزند خود را در بيابان بي آب و خشکي رها کردند؟
اين امر خداي يکتا بود و حضرت ابراهيم عليه السلام به قدري مؤمن و تابع امر الهي بود که چون و چرا نميکرد. البته اين موضوع با لطف و رأفت و مهرباني ايشان نسبت به همسر و فرزندشان منافاتي ندارد. چراکه دعاهاي آن حضرت نشان ميدهد که چقدر نسبت به خانواده خود مهربان بودند.
به عنوان مثال وقتي حضرت هاجر سلامالله عليها و حضرت اسماعيل عليه السلام را وارد سرزمين مکه ميکنند که آن زمان کسي در آنجا ساکن نبود، دعايي کردند که در قرآن کريم هم ذکر شده است: «رَّبَّنَا إِنِّي أَسْکنتُ مِن ذُرِّيتِي بِوَادٍ غَيرِ ذِي زَرْعٍ عِندَ بَيتِک الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيقِيمُواْ الصَّلاَةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيهِمْ وَارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يشْکرُونَ؛ پروردگارا! من بعضى از فرزندانم را در سرزمين بىآب و علفى، در کنار خانهاى که حرم توست، ساکن ساختم تا نماز را برپا دارند. تو دلهاي گروهى از مردم را متوجّه آنها ساز و از ثمرات به آنها روزى بده؛ باشد که آنان شکر تو را بجاى آورند.»
البته اين موضوع را هم بايد بدانيم که حضرت ابراهيم عليه السلام آنها را رها نکردند. بلکه هرازگاهي به آنها سر ميزدند و به امورشان رسيدگي ميکردند. به عنوان مثال در قضيه سکونت قبيله جرهم در نزديکي آنها، اين اتفاق با اجازه حضرت ابراهيم عليه السلام افتاد.
ماجراي ورود قبيله جرهم در سرزمين مکه
چطور اين اتفاق افتاد؟
قبيله جرهم قبلاً در نزديکي سرزمين عرفات ساکن بودند. امام به مرور متوجه رفت و آمد پرندگان به سمت ديگري شدند. آنها مسير پرندهها را پيگيري کردند و متوجه شدند در آن محل مادر و فرزندي در سايه يک درخت ساکن شدهاند. چاه آبي هم براي آنها از زمين جوشيده است.
مردم جرهم از حضرت هاجر سؤال کردند که چرا در اين محل سکونت کردهايد؟ او جواب داد که من کنيز حضرت ابراهيم خليل الرحمان هستم و اين فرزند ماست که به امر خدا در اين سرزمين ساکن شدهايم. آنها اجازه خواستند تا در نزديکي آنها ساکن شوند. ايشان جواب داد که بايد از همسرم اجازه بگيريم.
سه روز بعد حضرت ابراهيم عليه السلام براي رسيدگي به احوال همسر و فرزند خود به سرزمين مکه آمد و حضرت هاجر ماجراي قبيله جرهم را به ايشان گفت. حضرت ابراهيم عليه السلام هم اجازه دادند. به اين ترتيب بود که مردم جرهم در نزديکي آنها ساکن شدند و از آب زمزم استفاده کردند.
سرانجام حضرت هاجر
با اين وجود حضرت هاجر سلامالله عليها در کنار فرزندش زندگي کرد.
همين طور است. حضرت هاجر در سرزمين مکه و در کنار فرزندش حضرت اسماعيل عليه السلام زندگي کرد. بعد از مدتي قبيلهاي به نام جرهم که يکتاپرست بودند از نزديکي مکه ميگذشتند که متوجه چاه زمزم شدند. آنها در همان مکه اتراق کردند و ساکن شدند و حضرت هاجر و حضرت اسماعيل عليه السلام را مورد احترام قرار ميدادند.
دفن شده در کنار کعبه
حضرت هاجر سلامالله عليها حدود 90 سال عمر کرد. بر اساس حديثي از امام جعفر صادق عليه السلام، حضرت اسماعيل عليه السلام مادر خود را در محل حجر اسماعيل دفن کرد و مزار او را مرتفع و بلند کرد تا کسي بر آن پا نگذارد.
بعضي از روايتها هم بر اين موضوع دلالت دارند که به حرمت مزار حضرت هاجر سلامالله عليها است که مسلمانان در زمان طواف کعبه، دور حجر ميگردند و نبايد داخل آن شوند تا مبادا بر روي مزار حضرت هاجر سلامالله عليها پا بگذارند.