7 گام برای غلبه بر ترسهایی که شما را از موفقیت باز میدارند

يوکن/ بردلي سالسيو ميگويد من آن روز را کاملا به ياد ميآورم. من ميخواستم براي آخر هفته به نامزدم در آريزونا سر بزنم. او تصميم گرفته بود که ما به دوستانش ملحق شويم و به پرش از صخره بپردازيم. ما در اوايل دوران نامزديمان بوديم و او نميدانست که من از ارتفاع خوشم نميآيد، بنابراين پرش از صخره براي من آنچنان جذاب نبود. در ادامه با يوکن همراه باشيد.
من ناگزير خود را در لبه يک صخره 12متري يافتم و به آبي بيانتهاي آب نگاه ميکردم. من متوجه شدم که اگر نپرم، بايد با شرم تمام اين راه را پياده به پايين صخره بروم و اين يک وضعيت باخت-باخت براي من بود.
ترس من را فرا گرفته بود. من نميخواستم بپرم و همچنين نميخواستم در مقابل دوستان نامزدم بد به نظر برسم. بنابراين من پريدم و در آن لحظه من، مغز و هورمونهاي خود را ناديده گرفتم.
مغز ما تنظيم شده است تا از ما محافظت کند، نه اينکه ما را به سمت اهدافمان هل دهد. مغز ما تنظيم شده است تا به دنبال چيزهايي که به طور احتمالي براي ما خطرناک و يا تهديد آميز بوده بگردد و تا جايي که ميتواند ما را از اين خطرات احتمالي با استفاده از ترس دور نگهدارد. مشکل اين است که ترس در همه شرايط تضمينشده نيست.
در علم عصبشناسي يک جمله معروف وجود دارد که ميگويد "مغز به شکلي تنظيم ميشود که عمل ميکند"، اين به اين معنا است که هرچه بيشتر شما يک فعاليت خاص را انجام ميدهيد، تنظيمات مغز به طوري انجام ميشود که آن عمل و يا فعاليت آسانتر شود.
"ترس به ما آموخته ميشود و ما اگر بخواهيم، ميتوانيم آن ترس را از خود خارج کنيم." -کارل آگوستوس منينگر
هنگامي که ما به ترس اجازه ميدهيم که ما را بدون حرکت نگهدارد و باعث ميشود تا ما به انجام کارهايي که هميشه انجام ميداديم (کارهايي که با آنها راحت هستيم) ادامه دهيم، مغز ما به سختي تنظيم ميشود تا در حالت راحتي و آرامش باقي بماند و به اين صورت ما بيحرکت و راکد ميشويم. اين ميتواند براي بعضي از ما ناتوان کننده باشد و مانع از مواجه شدن با تجربههايي که ما براي رشد و موفقيت به آنها نياز داريم، شود.
هنگامي که ما، عليرغم ترسمان، کارهايي چالش برانگيزي که خارج از دايره راحتيمان هستند را انجام ميدهيم، ما با اين کار آغاز به تغيير تنظيمات سخت مغزمان ميکنيم و سازگاري، خلاقيت ، رشد، چشمانداز و خوشبختي را به خودمان تحميل ميکنيم؛ زيرا با انجام کارهاي چالش برانگيز ما مرز تواناييهاي مغزمان را گسترش ميدهيم و مغز خود را مجبور ميکنيم تا به جاي ماندن در منطقه امن، سازگارتر باشد.
يک ورزشکار حرفه و زبده بدون خارج شدن از دايره راحتي و انجام تمرينهاي سخت به جايي که در حال حاضر است نميرسيد. آنها به طور مداوم محدوديتهاي خود را کنار زدند و بدن و ذهنشان را مجبور کردند تا رشد کرده و به ورزشکاران حرفهاي تبديل شوند. همان اصل در مغز ما نيز صدق ميکند. اگر ما اجازه دهيم ترس اعمال ما را در هر نقطه از زندگي به ما تحميل کند، اين اجازه دادن رشد شما در آن نقطه را خنثي خواهد کرد.
بنابراين قدم اول چيست؟ چگونه ميتوانيم بر ترسهاي خود غلبه کنيم؟ چه اين ترس از حرف زدن در اجتماع، شروع يک کسب و کار و يا راهاندازي محصول يا خدمات باشد.
1. ترسهاي خود را يادداشت کنيد
تمامي ترسهاي خود از کوچک تا بزرگ را يادداشت کنيد. اولين کاري که بايد انجام دهيد اين است که ترسهاي خود را بشناسيد، آنها را مشخص کنيد و تا حد ممکن دقيق باشيد.
2. ترسهاي خود را اولويتبندي کنيد
من سپس ترسهاي خود را از بيشترين به کمترين از لحاظ اينکه چه مقدار به اين ترس فکر ميکنم و يا اينکه چه مقدار اين ترس زندگي من را مختل ميسازد، اولويتبندي ميکنم. شما ممکن است برخي از ترسها را ترکيبي از چند ترس مختلف بيابيد و اين کاملا طبيعي است و بعدا به آن اشاره ميکنيم. بنابراين در حال حاضر بزرگترين ترس خود را شناسايي کنيد.
3. اعتماد داشتن به خودتان را حمايت کنيد
منظور من فقط اين نيست که به خودتان اعتماد باشيد. "منظور من ساخت يک سيستم پشتيباني است که از اعتماد داشتن به خودتان پشتيباني کند، تا هنگامي که شروع به عمل ميکنيد، سيستمهاي پشتيباني شما اين تجربيات جديد را تقويت کنند و اعتمادي عميقتر با معناتر و ماندگارتر را در شما تشکيل دهند.
اين ممکن است شبيه ساخت يک فهرست تصديقاتي باشد که شما هرروز به خود ميگوييد يا ميتواند شبيه مديتيشن باشد. هر آنچه که هست، بايد دلگرمکننده بوده و شما را براي رسيدن به اهدافتان نيرومند سازد.
4. عمل کنيد و با گامهاي کوچک شروع کنيد
به فهرست خود نگاه کنيد و بزرگترين ترس خود را شناسايي کنيد. اين ترس همان هيولايي است که بايد در دراز مدت بر آن غلبه کنيم، اين ممکن است براي برخي سخت به نظر برسد. بنابراين ببينيد که پنجمين ترس بزرگ شما چيست و از آنجا شروع کنيد.
کاري که ما پس از آن انجام ميدهيم اين است که خود را آرام آرام قويتر ميسازيم. شروع با ترسهاي کم اهميتتر مغز شما را قويتر ميکند و باعث ميشود تا شجاعت و انگيزه براي مقابله با بزرگترين ترس فهرست خود را پيدا کنيد.
"دوري کردن از خطر در دراز مدت امنتر از قرار گرفتن در معرض مستقيم خطر نيست. افراد ترسو اغلب به اندازه افراد جسور گرفتار ميشوند." –هلن کلر
5. محدوديت زماني وجود ندارد، فقط استقامت به خرج دهيد
بيشتر اهداف بايد به يک دامنه زماني محدود شوند، اما براي غلبه بر ترس، زمان ميتواند يک عامل چالش برانگيز باشد. برخي از اين ترسها ممکن است بدون اطلاع شما به مدت ده سال درون شما ساخته شده باشند. بنابراين من زمانبندي را براي غلبه کردن بر ترستان توصيه نميکنم.
در عوض، زمانهايي را در نظر بگيريد و ترسهاي خود را مشاهده کنيد، آنها را بررسي کنيد و با آنها روبرو شويد. اگر ترس شما صحبت در اجتماع است، هفتهاي يکبار به محل سخنرانيهاي عمومي برويد. هرچه اين کار را به طور مداوم انجام دهيد بهتر است.
6. شکلدهي مجدد و تقويت
همانطور که اين ترسها را مشاهده کرده و با آنها مواجه شديد، اطمينان حاصل کنيد که شما تجاربي با چشمانداز مثبت را تقويت ميکنيد. به عنوان مثال اگر شما ميخواهيد که ترس کمتري از صحبت در ميان مردم داشته باشيد و تصميم گرفتهايد که به سخنرانيهاي عمومي برويد، اولين صحبت شما با گروه ممکن است بسيار سخت باشد، اما هنگامي که شما پس از سخنراني خود به وضعيت نگاه کنيد، ميتوانيد اين را تاييد کنيد که در واقع شما ترس خود را کنار زدهايد و هدف خود را به انجام رساندهايد.
7. دوباره تکرار کنيد
اين کار يک راهحل سريع نيست، بنابراين ممکن است زمان ببرد. هميشه يک ترس و يا چالش جديد در انتظار ما است. کليد ماجرا اين است که سيستمهايي همانند اين سيستم را داشته باشيد تا چالشهاي خود را به طور مناسب مورد خطاب قرار دهيد و با آنها روبرو شويد و نبايد اجازه دهيم که تسليم ترس شده و خود را از تواناييهايمان محروم کنيم.