داستانک/ قمقمه دخترک برای امام حسین(ع)

راسخون/ دخترک از ميان جمعيتي که گريهکنان شاهد اجراي تعزيهاند رد ميشود. عروسک و قمقمهاش را محکم زير بغل ميگيرد. شمر با هيبتي خشن، همانطور که دور امام حسين(عليه السلام) ميچرخد و نعره ميزند، از گوشهي چشم دخترک را ميپايد. او با قدمهاي کوچکش از پلههاي سکوي تعزيه بالا ميرود. از مقابل شمر ميگذرد، مقابل امام حسين(عليه السلام) ميايستد و به لبهاي سفيد شدهاش زل ميزند. قمقمه را که آب تويش قلپ قلپ صدا ميدهد، مقابل او ميگيرد. شمشير از دست شمر ميافتد و رجز خوانياش قطع ميشود.
دخترک ميگويد: «بخور، مالِ تو آوردم» و بر ميگردد. رو به روي شمر که حالا بر زمين زانو زده، ميايستد. مردمکهاي دخترک زير لايهي براق اشک ميلرزد. توي چشمهاي شمر نگاه ميکند و با بغض ميگويد: «باباي بد!»
نگاه شمر از چانهي لرزان دخترک ميگذرد، و روي زمين ميماند. او نميبيند که دخترک چگونه با غيظ از پلههاي سکو پايين ميرود
نوشته ي: حمزه علي پور