نقش آقازادهها در حوادث کربلا
ميزان/ يکي از موضوعات مهم صدر اسلام چگونگي به انحراف رفتن جامعهاي است که توسط تلاشهاي شبانه روزي «رسول خدا (ص)» بنا شده بود، انحرافي که سبب شد بعد از حدود نيم قرن از وفات «پيامبر اکرم (ص)» فردي شرابخوار به مسند حکومت جامعه اسلامي تکيه زده و خويشتن را خليفه و جانشين «پيامبر اکرم (ص)» نامگذاري کند، اين انحراف و دگرگوني به حدي بود که نهايتا زينت دوش رسول به همراه يارانش که براي اصلاح آن اقدام کرده بودند به زير سم اسبها برده شدند.
درباره دلايل به وقوع پيوستن حادثه کربلا قلمها زده شده و سياههها پر شده است، ولي آنچه که نبايد از آن غفلت کرد، نقش آقازادههايي است که به خاطر جايگاهِ پدرانشان در صدر اسلام ميتوانستند جامعه را از انحراف نجات داده و با حمايت خويش از وقوع حادثه کربلا جلوگيري کنند، ولي متأسفانه در آن برهه مهم تاريخي سخني از ايشان به ميان نيامده است، در کتاب «جمهرة انساب العرب» آمده است افرادي مانند ابراهيم بن مالک اشتر، که در قوم مذحج و خاندان نخع که از طائفههاي مهم يمن به شمار ميآمده بزرگ شده بود قبيله وي در فتوحات شام و عراق و قادسيه نقش بسزايي داشته و پدرش مالک اشتر سرور طائفه خويش به شمار ميرفته، که به خاطر نقشهايي که در صدر اسلام، مخصوصاً مقابله با انحرافات موجود در زمان برخي از خلفاء و همراهي با مولاي متقيان «امام علي (ع)» در جنگهاي صفين و جمل داشته است، مورد احترام ديگر مسلمانان بوده است.
اما پدرِ ابراهيم از خواص اصحاب «اميرالمؤمنين (ع)» به شمار ميآمده به گونهاي که «امام علي (ع)» پس از شنيدن خبر شهادت وي ميفرمايد: «خدا رحمت کند مالک را، او برايم چنان بود که من براي «رسول خدا (ص)»بودم»، ولي فرزندش ابراهيم هيچ نقشي در همراهي با امامان شيعه نداشته است، اين فرد گرچه بعدها در قيام مختار ثقفي شرکت کرد و انتقام خون شهداء کربلا را گرفت، ولي در واقعه کربلا نامي از وي به ميان نيامده است با وجود آنکه از چنان جايگاه مهم و شخصيت نيرومندي برخوردار بود که شيعيان کوفه پيوستن وي را به قيام مختار سبب قدرت گرفتن آن ميدانستند و از سوي محمد بن حنفيه براي اين کار نامهاي به سوي وي ارسال شده بود.
فرد ديگري که ميتوانست به خاطر نقش و جايگاه پدرش در صدر اسلام از «امام حسين (ع)» حمايت کند، ولي متأسفانه از اين کار سر باز زد عبدالله بن زبير است، پدر وي، زبير از اولين افرادي است که به «پيامبر اکرم (ص)» ايمان آورد و جزء اولين مهاجرين به سوي حبشه به شمار ميآمد. زبير در زمان حمله سقيفه نشينان به خانه وحي تنها فردي است که براي دفاع از حريم ولايت دست به شمشير ميبرد و تا زمان برپايي حکومت مولاي متقيان «امام علي (ع)» از افرادي است که از ايشان حمايت ميکند و حتي جزء افرادي است که مردم را براي بيعت با آن حضرت ترغيب ميکند، ولي بعدها زماني که از سوي «اميرالمؤمنين علي (ع)» به وي منصبي داده نشد دست به توطئه زده فتنه جمل را برپا ميکند، فرزند وي، عبدالله نيز در اين کش و قوسهاي زندگي پدر همراه وي بوده و بنا بر برخي از احاديث وي يکي از دلايل انحراف و گمراهي پدر خويش به شمار آمده است.
عبدالله بن زبير بعد از مرگ پدر خويش، نيز در سطح جامعه از قدرت و مقبوليت بالايي برخوردار بوده است به همين خاطر معاويه، به فرزند خويش توصيه ميکند که بعد از رسيدن به خلافت جزء اولين کارهايش برخورد با وي باشد، به همين خاطر يزيد در اولين اقدام خويش با نوشتن نامه به حاکم مدينه از وي ميخواهد که از عبدالله بن زبير بيعت بگيرد، که وي از اين کار سرباز ميزند و به مکه مهاجرت ميکند.
عبدالله که در برههاي از تاريخ تلاش ميکند که با حمايت از «امام حسين (ع)» خويشتن را طرفدار خاندان رسالت جلوه دهد و مقبوليت از دست رفته خاندان زبير را در ميان طرفداران «اهل بيت (ع)» باز جويد، براي گرفتن حق «امام حسين (ع)» دست به شمشير برده و در مقابل حاکمِ معاويه ميايستد آنچنان که نقل کردهاند، ميان حضرت «سيد الشهدا (ع)» و وليد بن عتبه که از طرف عمويش معاويه در مدينه حکومت داشت درباره مالي که آن حضرت بود نزاعي روي داد و وليد بن عتبه ميخواهد از قدرت خود عليه آن حضرت استفاده کند و حق او را پايمال سازد.
«امام حسين (ع)» در مقابل با وي ايستاده و ميفرمايد: حق مرا به من باز گردان و گرنه شمشير به دست خواهم گرفت و در مسجد «رسول خدا (ص)» به پاي ايستاده مردم را به حلف الفضول دعوت ميکنم. عبدالله بن زبير که در همان ساعت در مجلس وليد حضور دارد در همراهي با حضرت «اباعبدالله الحسين (ع)» ميگويد: به خدا سوگند اگر او چنين دعوتي کند من نيز شمشيرم را به دست خواهم گرفت و به دفاع از او قيام خواهم نمود تا حق او را از تو بگيرم وليد بن عتبه که کار را بدين منوال ميبيند حق آن حضرت را به ايشان باز ميگرداند».
اما همين عبدالله بن زبير زماني که پي به مرگ معاويه بن ابوسفيان ميبرد، به طمع، به دست گرفتن قدرت، از همراهي با حضرت «اباعبدالله الحسين (ع)» خودداري ميکند، در حالي که پس از واقعه عاشورا با در دست گرفتن پرچم خونخواهي شهداء کربلا تلاش ميکند مردم را براي مقابله با بنياميه ترغيب کند، در حالي که اگر در آن دوران با «امام حسين (ع)» همراهي ميکرد و خاندان زبير را که بعدها به وسيله ايشان پايههاي حکومت خويش را مستحکم کرد به حمايت از ايشان تشويق ميکرد، شايد واقعه کربلا اتفاق نميافتاد.
در جريان حادثه کربلا افراد ديگري نيز حضور دارند که پدرانشان از افراد تأثيرگذار صدر اسلام بودهاند و در رکاب «رسول خدا (ص)» شمشير زدهاند، ولي به خاطر خوي اشرافي گري و دنيا طلبي خويش، در مقابل حضرت «اباعبدالله الحسين (ع)» ايستاده و ايشان را به شهادت رساندند در اين زمينه ميتوان از عمر بن سعد ياد کرد، عمر در خانوادهاي رشد نمود که پدرش سَعد بن ابيوَقّاص از اولين افرادي است که به «رسول خدا (ص)» ايمان آورد، و قبل از ايشان به مدينه مهاجرت کرد.
وي به خاطر مهاجرتي که به مدينه داشت از تمکن مالي زيادي برخوردار نبود، ولي بعد از آنکه خليفه دوم سهم بيشتري (تبعيضي) در بيت المال براي همراهان «پيامبر اکرم (ص)» در جنگها قرار داد، سعد نيز به خاطر حضور در جنگ بدر و احد از ثروت زيادي بهرهمند شد، به گونهاي که بعد از مدتي به کاخ نشيني روي آورد. اين خلق و خوي اشرافيگري سعد به فرزندش عمر نيز سرايت کرد به گونهاي که بعدها وي به طمع مُلک ري حاضر شد فرزند اشرف مخلوقات را به شهادت برساند.
حوادث صدر اسلام حکايت کننده از اين واقعيت است که خواص و افراد تأثير گذار که معمولاً به خاطر جايگاه پدرانشان ميتوانستند جامعه را از انحرافات مختلف آگاه کرده و از وقوعِ واقعه کربلا جلوگيري کنند، متأسفانه به خاطر عدم بصيرت و همچنين مطامع دنيايي اقدام به چنين عملي نکردند، در نتيجه پنجاه سال بعد از وفات «پيامبر اکرم (ص)»، «اهل بيت (ع)» ايشان به اسارت رفته و عزيزترين افرادشان به شهادت رسيدند.
نويسنده: محمدعلي کمالي نسب