صوت/ حکایت عاشقی از زبان استاد معاونیان

راسخون/ حضرت رقيه در واقعه عاشورا حدود سه يا چهار سال سن داشت که بعد از شهادت امام حسين(عليهالسلام) و يارانش در عصر عاشورا به همراه ديگر زنان بنيهاشم توسط سپاه يزيد به اسيري رفت. ايشان همراه با کاروان اسرا، ابتدا به کوفه برده شدند و پس از آن به سمت شام حرکت نمودند و معروف است که ايشان همراه با ديگر اسرا، اسارت را در خرابههاي شام سپري ميکردند.
بعد از اينکه حضرت رقيه بيقرار پدرش حضرت امام حسين(عليهالسلام) شد، يزيد دستور داد رأس مطهر سيد الشهدا را در ميان طَبَق جاي داده، وارد خرابه کردند و مقابل اين دختر قرار دادند.
سرپوش طبق را کنار زد، سر مطهر سيد الشهدا را ديد، سر را برداشت و در آغوش کشيد. بر پيشاني و لبهاي پدر بوسه زد و آه و ناله اش بلند تر شد،
دختر خردسال حسين(عليهالسلام) آن قدر شيرين زباني کرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد. همه خيال کردند به خواب رفته. وقتي به سراغ او آمدند، از دنيا رفته بود. شبانه غساله آوردند، او را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند. -