نماد آخرین خبر
  1. جذاب ترین ها
دیدنی-خواندنی

شهادت حضرت علی اکبر(ع) به روایت مقاتل معتبر

منبع
برنا
بروزرسانی
شهادت حضرت علی اکبر(ع) به روایت مقاتل معتبر

برنا/ کنيه آن حضرت « ابوالحسن » و لقبش علي اکبر است. بنابر صحيح ترين اقوال درباره سن آن حضرت، وي بزرگترين فرزند امام حسين عليه السلام است. برخي سن مبارک ايشان در هنگام شهادت را بيست و پنج سال نوشته اند. از بني هاشم علي اکبر اولين کسي است که در کربلا به شهادت رسيده است.

در توقفگاه قصر بني مقاتل، امام حسين عليه السلام به جوانان خاندان خود دستور داد آب بردارند و سپس در آخر شب به کاروان دستور حرکت داد. امام همچنان که بر روي اسب بود، اندک خوابي او را فرا گرفت و پس از اين که بيدار شد، چند بار گفت:« انالله و انا اليه راجعون و الحمدلله رب العالمين »
فرزندش علي اکبر پيش آمد و گفت:« اي پدر، چرا حمد خدا به جا آوردي و « انا لله و انا اليه راجعون » گفتي؟ »فرمود:« پسرم. لحظه‌اي به خواب رفتم و در خواب، اسب سواري را ديدم که مي‌گفت:« اين گروه مي‌روند و مرگ نيز به سوي آنها مي رود.»دانستم که او همان جان ماست که خبر مرگ ما را مي‌دهد.»

علي اکبر گفت:« پدر جان! خداوند براي ما بدي پيش نياورد. مگر ما بر حق نيستيم؟»

فرمود:« چرا، سوگند به آن خدايي که بازگشت بندگان به سوي اوست، ما بر حق هستيم.»
علي اکبر گفت:« پس باکي نداريم از اين که بر حق بميريم.»
امام حسين عليه السلام به او فرمود:« خدايت بهترين پاداشي که فرزند از پدر خود مي برد به تو عنايت کند.»
مرگ اگر مرد است گو نزد من آي *** تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ
من از او عمري ستانم جاودان *** او زمن دلقي ستاند رنگ رنگ

علي اکبر در روز عاشورا پس از آن که از پدرش اجازه مبارزه گرفت، به سپاه کوفه حمله کرد، و چنين رجز خواند:« من علي، پسر حسين فرزند علي هستم. به خدا سوگند که ما به رسول خدا از همه کس نزديک تريم. آن قدر با نيزه با شما بجنگم که نيزه ام خم شود.از پدرم حمايت مي کنم و با شمشير بر شما ضربتي فرود مي آورم که زيبنده جوان هاشمي علوي است. پسر زياد کجا و حکم‌کردن درباره ما کجا.»

وي چندين بار بر سپاه دشمن تاخت و بسياري از سپاهيان کوفه را کشت.روايت شده است که آن بزرگوار با اين که تشنه بود، 120 نفر را کشت. آن گاه نزد پدر آمد و در حالي که زخم هاي زيادي برداشته بود، گفت:« اي پدر، عطش مرا کشت و سنگيني سلاح مرا به زحمت انداخت. آيا جرعه آبي هست که توان ادامه رزميدن با دشمنان را پيدا کنم؟»

امام عليه السلام گريست و فرمود:«آه، پسرم! اندکي ديگر به مبارزه خود ادامه بده. ديري نمي گذرد که جد بزرگوارت، رسول خدا، را زيارت کني، و او تو را از آبي سيراب کند که هرگز احساس تشنگي نکني.»
برخي از مورخان نوشته اند امام عليه السلام به او فرمود:« پسرم! زبان خود را نزديک بيار!» و سپس زبان او را در دهان گرفت و مکيد، آن‌گاه انگشتري خود را به او داد و فرمود:« آن را در دهان بگذار و به سوي دشمن بازگرد. اميدوارم که هنوز روز به پايان نرسيده، جدّت رسول خدا جامي به تو بنوشاند که هر گز تشنه نگردي.»

علي اکبر به ميدان بازگشت و اين رجز را خواند:« جنگ است که جوهر مردان را آشکار مي سازد. درستي ادعاها پس از جنگ ظاهر مي‌شود. به خداي عرش سوگند، که از شما جدا نگردم مگر آن که تيغ‌هاي شما غلاف شود.»و همچنان رزميد تا آن که تعداد افرادي که به دست او به هلاکت رسيدند به 200 نفر رسيد.
پس از حملات پي در پي علي اکبر به سپاه دشمن و کشته شدن بسياري از آنان، دشمن از کثرت کشته شدگان به خروش آمده بود.لشگريان عمر بن سعد از کشتن علي بن الحسين پرهيز مي کردند، ولي « مرة بن منقذ عبدي » که از دلاوري هاي او به تنگ آمده بود، گفت: گناه همه عرب بر گردن من اگر اين جوان بر من بگذرد و من داغ او را بر دل پدرش ننشانم!

پس علي اکبر به او رسيد در حالي که بر آن سپاه حمله ور بود. مرة بن منقذ راه را بر او گرفت و با نيزه اي او رااز اسب بر زمين انداخت، آن گروه در اطراف او جمع شدند و با شمشير پاره اش کردند!
بعضي نقل کرده اند که مرة بن منقذ ابتدا با نيزه به پشت او زد و بعد با شمشير ضربتي به فرق آن بزرگوار وارد کرد که فرق مبارکش شکافت و او دست به گردن اسب خود انداخت، ولي اسب که ظاهراً خون روي چشمانش را گرفته بود او را در ميان سپاه دشمن برد و دشمن از هر طرف بر او تاخت و بدن مبارکش را پاره پاره کرد.

در اين هنگام بود که فرياد زد: السلام عليک يا ابتاه! اين جدم رسول خداست که مرا سيراب کرد و او امشب در انتظار توست.تو را سلام مي رساند و مي گويد: در آمدنت به نزد ما شتاب کن. و آن گاه فرياد زد و به شهادت رسيد.
روز عاشورا پس از شهادت علي اکبر، امام حسين عليه السلام بر بالين فرزندش آمد، صورت به صورتش نهاد و گفت:« خدا بکشد گروهي را که تو را کشتند، گستاخي را از حد گذراندند و حرمت رسول خدا را شکستند. پس از تو خاک بر سر دنيا باد!» صداي گريه امام بلند شد، به گونه اي که کسي تا آن زمان نشنيده بود.

آن گاه سر علي را بر دامان گرفت و در حالي که خون از دندان‌هايش پاک مي‌کرد، بر صورتش بوسه زد و گفت:« فرزندم! تو از محنت دنيا آسوده شدي و به سوي رحمت جاودانه حق رهسپار گشتي. پدرت پس از تو تنها مانده است، ولي به زودي به تو ملحق خواهد شد.»
در اين هنگام زينب کبري با شتاب از خيمه بيرون آمد، در حالي که فرياد مي زد:« اي برادرم، و اي پسر برادرم!» و خود را بر روي علي اکبر افکند.

امام حسين عليه السلام او را بلند کرد و به خيمه بازگرداند، و به جوانان دستور داد جسد علي را از ميدان بيرون ببرند. آنان پيکر علي اکبر را در برابر خيمه اي که در مقابل آن مبارزه مي کردند بر زمين نهادند.
امام حسين عليه السلام محزون و دلشکسته به خيمه بازگشت. سکينه پيشش آمد و سراغ برادرش را گرفت. امام خبر شهادت او را به دخترش داد. سکينه در حالي که فرياد مي‌زد، خواست از خيمه خارج شود. امام حسين عليه السلام اجازه نداد و فرمود:« اي سکينه! تقواي خدا پيشه کن و شکيبا باش!»
سکينه گفت:« اي پدر! کسي که برادرش را کشته اند چگونه صبر کند؟!»

----------------------------
منابع:
قصه کربلا، ص 332
مقتل الحسين خوارزمي، ج 2، ص 31
نفس المهموم، ص 308
ابصار العين، ص 21
لهوف، ص 48
ذريعه النجاة، ص 128
ارشاد مفيد، ج 2، ص 107
الدمعه الساکبه، ج 4، ص 332

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره