نماد آخرین خبر

آدم سالم خودش را گم نمی‌کند!

منبع
جوان آنلاين
بروزرسانی
آدم سالم خودش را گم نمی‌کند!

جوان آنلاين/ همسرم از روزي که شاغل شد، ورق برگشت. از آن روز ديگر نه خواب داشتم و نه خوراک. او نمي‌دانست با آن رفتار‌هاي مغرورانه‌اش با زندگي‌مان چه مي‌کند. هرچه اصرار کردم که بماند در خانه و به تنها فرزندمان رسيدگي کند به حرفم گوش نداد. مي‌خواستم شيرازه زندگي‌ام از هم نپاشد، براي همين هر روز از صبح تا غروب بيرون از خانه نباشد و فرزندمان هم اسير مهدکودک‌ها و پرستار‌هاي کودک نشود. حتي پيشنهاد دادم براي اينکه فعاليت اجتماعي داشته باشد و خانه نشين نشود، دورکاري کند و درسش را ادامه دهد يا در کلاس‌هاي آموزشي که علاقه دارد ثبت نام کند، ولي او نظرش اين بود که خرج زندگي بالاست و بايد زن و مرد با هم کار کنند. از روزي که سرکار رفت، رفتارش مانند طلبکار‌ها شد. انگار طلبي از من دارد، جوري برخورد مي‌کند که انگار زيردستش شده‌ام؛ بگذريم از اينکه درآمدش تنها براي کرايه راه و مخارج حاشيه‌اي خودش هزينه مي‌شود. انگار همين که در محل کار با آب و تاب نام مهندس را پيش از اسمش مي‌گويند انتظار اين را پيدا کرده است که من نيز يک جور ديگري به او احترام بگذارم. درست است که هميشه احترام او را به عنوان همسرم داشته‌ام، اما توقع احترامي که او از من پيدا کرده است، براي يک زندگي مشترک زيبا نيست. او خودش را پاک گم کرده است.
 
خودمان را گم مي‌کنيم و از سلامت فاصله مي‌گيريم

فلاني خودش را گم کرده است، اين را بار‌ها شنيده يا گفته‌ايم. اين ضرب‌المثل گوياي يکي از مهارت‌هاي مهمي است که براي سبک زندگي درست به آن نيازمنديم؛ رفتار مناسب هنگام توانگري. اين توانگري تعابير و مصاديق گوناگوني دارد. توانگري در مال، در محبوبيت، در شهرت، در بزرگ‌تر فاميل يا خانواده بودن و... است. آيا ما هم خودمان را گم کرده‌ايم؟ چه وقت مي‌توانيم بگوييم خودمان را گم کرده‌ايم؟ خودمان چقدر متوجه تغيير حالت‌هايمان در تغييرات زندگي هستيم؟ برخي از ما ممکن است با کوچک‌ترين ترفيع شغلي، بالا رفتن سطح اجتماعي، پيداکردن شريک زندگي يا بسياري از موارد زندگي دچار حالتي شبيه به غرور شده و رفتارمان تغيير کند. برخي مي‌گويند، معني اين حالت اين است که خودمان را گم کرده‌ايم. مينوخان‌بابايي روانشناس و مشاور در اين باره مي‌گويد: آدلر، نظريه‌پرداز شخصيت در علم روانشناسي معتقد است، مهم‌ترين معيار سلامت روان در آدم‌ها علاقه اجتماعي است. منظور آدلر از اين نظريه، تلاش براي رسيدن همه آدم‌ها به موفقيت است. به اعتقاد آدلر ما ذاتاً موجودات اجتماعي هستيم و در تلاش هستيم براي رسيدن همه آدم‌ها به موفقيت.

اين پژوهشگر و کارشناس ارشد روانشناسي ادامه مي‌دهد: ما هر چقدر که از اين معيار فاصله بگيريم مي‌توانيم بگوييم که د رواقع از سلامت روان فاصله گرفته‌ايم. در مقابل علاقه اجتماعي، برتري شخصي وجود دارد. وقتي برتري شخصي را دنبال مي‌کنيم، در واقع طبق نظريه آدلر از سلامت روان فاصله گرفته‌ايم و درواقع خود را گم کرده‌ايم.

وقتي موفق مي‌شويم خودمان را گم مي‌کنيم

شايد لازم باشد پيش از رسيدن به هر چيزي از زندگي، چه کوچک، چه بزرگ ابتدا خودمان را در آن موقعيت تصور کنيم و کمي هم براي رفتارهايمان پس از آن فکر کنيم. به اين ترتيب شايد جلوي بسياري از مشکلات که احتمال پيش آمدنشان مي‌رود، گرفته شود. خان‌بابايي تغيير اهداف را يکي از دلايل تغيير رفتار افراد در حيطه‌اي که در اين نوشته مدنظر است مي‌داند و توضيح مي‌دهد: بايد اين را در نظر گرفت کساني که به اصطلاح خودشان را گم کرده‌اند، يک روز هدفشان طبق نظريه آدلر علاقه اجتماعي بوده که رفته رفته به سوي برتري شخصي گرايش پيدا کرده و در واقع از سلامت روان فاصله گرفته است. اين تغيير رفتار ممکن است به توقف در موفقيت فرد منجر شود. به اين منظور لازم نيست که فرد در کار يا موقعيتي که قرار دارد دچار خسران و شکست شود، هر چند که امکان اين نوع شکست نيز وجود دارد، اما ممکن است به دليل دوري از سلامت روان، دچار حال بد شود. اين حال بد، نوعي شکست محسوب مي‌شود که سختي‌هاي فراواني را مي‌تواند براي فرد ايجاد کند. روانشناس و مشاور در اين‌باره ادامه مي‌دهد: گاهي ما با رسيدن به موفقيتي فراموش مي‌کنيم که عوامل مختلفي در رسيدن ما به آن موفقيت دخيل بوده است. مثلاً شايد فراموش کنيم که يک روز تربيت درست پدر و مادر، تشويق دوستان و خواهر و برادر و بسياري از عوامل ديگر دست به دست هم داده است تا آن پيشرفت در زندگي ما حاصل شود، از اين رو تنها عامل موفقيت را خودمان و تلاش‌هاي خودمان ببينيم. در اين صورت ممکن است رفتارمان نيز تغيير کند و مغرورانه به نظر برسد و براي ديگران نيز آزار دهنده باشد.

نگاه منصفانه به رفتار خود داشته باشيم

به نظر مي‌رسد برخي ناآگاهي‌ها از خود و از سبک زندگي خود، مشکلاتي را براي ما ايجاد مي‌کند. اين مشکلات گاه با کمي تأمل و دقت و کمي تعمق قابل مرتفع شدن خواهد بود، البته در صورتي که بخواهيم. بسياري از ما فکر مي‌کنيم همه چيز را مي‌دانيم و رفتارمان نيز درست‌ترين و بي‌نقص‌ترين است و هر آن چه وجود دارد، مشکلاتي را براي ما پديد آورده است مربوط مي‌شود به هر کسي و هر چيزي به جز خود ما. شايد تغيير در اين نگرش مشکلات بسياري را از ارتباطات ما بکاهد. شايد بالابردن مطالعه و توجه به تجربيات مشابه و کارشناسي‌ها درباره آنها، کمک خوبي براي بررسي رفتار خودمان باشد. با اين مطالعه و توجه مي‌توانيم با نگاه درست‌تر و بازتري به رفتار و ارتباطات خود نگاه کنيم و منصفانه عملکردمان را ببينيم.

خودم را گم و دوباره پيدا کردم

هستي عليدوستي که از دو سال گذشته در يک شرکت بازرگاني استخدام شده است، روايتي از ارتباطاتش با همکارانش را بازگو مي‌کند که تأمل برانگيز است. اين بانوي جوان که به دليل نوع کارش، با تمام کارمندان شرکت تعامل دارد، مي‌گويد: ابتدا که به شرکت وارد شدم، همه چيز يک جور ديگر بود. مجبور بودم براي پرکردن فرم‌ها و برخي پرونده‌ها به اتاق‌هاي متعدد شرکت سرکشي کنم و پرسش‌هايي را از کارمندان داشته باشم. ابتدا رفتار همه خوب بود و همکاري‌هاي لازم را با من داشتند، اما مدتي که گذشت، متوجه شدم برخي از آنان با زيرکي کاري مي‌کنند که نه تنها کار خوب پيش نرود که در کارم مشکلاتي نيز درست شود. يک روز با چشم ديدم که يکي از آنان سر ميزم آمده و در حال تغيير اعداد و ارقام يکي از فرم‌ها بود. وقتي وارد اتاق شدم و آن صحنه را ديدم جا خوردم. او هم يکه خورد. انگار فکر نمي‌کرد به آن زودي به اتاق برگردم، غافلگير شده بود. وقتي من را ديد براي توجيه کارش گفت: مي‌خواسته خودکارش را که روي ميز افتاده بوده بردارد، در حالي که خودکار در دستش بود و ديدم که با آن چيزي مي‌نوشت. نمي‌توانستم چيزي را اثبات کنم، اما برايم عامل خوبي شد تا به آنچه در شرکت مي‌گذشت فکر کنم. مدتي بود به دليل مشغله و نادرست بودن برخي پرونده‌ها دچار آشفتگي شده بودم و ديگر حوصله قبل را نداشتم، براي همين حتي سلام همکاران را سرسري و با بي‌ميلي پاسخ مي‌گفتم.

نمي‌دانم چه شد که به يکباره رفتار‌هاي خودم با آنان جلوي نظرم آمد. آن روز با آن همکارم بحث نکردم، اما با خودم به گفتگو نشستم. با خودم گفتم شايد رفتار‌هاي خودم باعث شده است تا همکارم دست به اين کار بزند. هر چه باشد مدت‌ها بود رفتار خوبي با آنان نداشتم. درست است که رفتار همکارم درست نيست و جاي توجيحي ندارد، اما مهم اين است که رفتار‌هاي مغرورانه من در قبال کارمندان کار را به اينجا کشانده است. کم کم مي‌توانستم درک کنم که اگر رفتار کارمندان پس از مدتي تغيير کرده بود، در اثر تغيير رفتار خود من حاصل شده بود و اين مشکل کاملاً به رفتار خودم بازمي‌گشت. حتي فرداي آن روز به شرکت نرفتم تا بتوانم يک روز کامل با تأمل و تمرکز به دو سال آخري که سپري کرده بودم فکر کنم. به اين رسيدم که حتي مادر و پدرم هم از تغيير رفتارم در اين مدت گلايه داشتند. حتي يک بار مادرم گفت: چقدر خودت را گم کرده‌اي دختر! و من فقط در دلم از او ناراحت شدم و خودم را بي‌تقصير مي‌دانستم. پس وقتش بود تا رفتار خودم را تغيير دهم. نتوانستم تغيير زيادي به رفتارم بدهم و در واقع نمي‌دانستم دقيقاً چه کار بايد بکنم. فقط با خودم گفتم، مي‌خواهم با همکاران و پدر و مادرم جوري رفتار کنم که مي‌خواهم آنان با من رفتار کنند. از آن روز با انرژي بيشتري به شرکت مي‌رفتم و با انرژي بيشتري هم با ديگران حرف مي‌زدم. چند وقتي طول کشيد تا احترام پيشين را در خانه و شرکت به دست بياورم، ولي امروز خوشحالم که آن روز به جاي دعوا و مچ‌گيري از همکارم، با خودم به گفتگو نشستم.

از نگاه حق به جانب بپرهيزيم

شايد نگاه حق به جانب به خود و اينکه من ديگر مهم‌ترين هستم، يکي از نکات ظريف موضوع اين نوشته باشد. با کمي تأمل در اين‌باره مي‌توانيم به راه‌حل‌ها و نکاتي دست پيدا کنيم که شايد براي خودمان هم جالب باشد؛ و نکته مهم‌اينکه، چه بسا مکاشفاتمان در اين زمينه، همان‌هايي باشد که در وجود خودمان نياز به اصلاح دارد و ما با تعمقي که داشته‌ايم، خود به آن دست پيدا کرده باشيم. پس به جاي مقاومت‌هاي دروني، بنشينيم و خوب در خود بررسي‌شان کنيم.

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره