گفتگوی خواندنی با یک تازه مسلمان سوئدی درباره تشرف به اسلام

باشگاه خبرنگاران/ مالين هانسن، بانوي تازه مسلمان سوئدي مي گويد: هنگامي که شروع به مطالعه قرآن کردم، احساسم اين بود که حقيقت را مطالعه ميکنم. معتقد هستم خداوند مرا مورد رحمت خود قرار داد که محجبه شدم.
من در اسلام، احساس امنيت، شادماني، و عشق را پيدا کردم؛ عشق به وجود خودم و اينکه خدا را هميشه همراه خود احساس ميکنم.
مصاحبه اختصاصي با مالين هانسن، بانوي تازه مسلمان سوئدي را مي خوانيد.
سلام بر شما. لطفا خودتان را معرفي بفرماييد.
من مالين هانسن، بيست و چهار سال دارم و در يکي از جزيرههاي سوئد بزرگ شده ام. اعضاي خانواده من، آتئيست (خداناباور) هستند. من هم سالهاي زيادي از عمرم، يک آتئيست بودم. مفهوم دين در خانواده ما دستمايه تمسخر قرار ميگرفت و به مثابه چيزي ترسناک بود که ما نميخواستيم نزديک آن شويم. در نوجواني دچار تروما شدم و اعتمادم را نسبت به مردم از دست دادم. در آن دوره، به لحاظ عاطفي، کاملا به هم ريخته بودم، ديگر خودم را دوست نداشتم. گذر از اين مرحله دشوار، ده سال طول کشيد تا اينکه با اسلام آشنا شدم و به آرامش دروني رسيدم. خدا را شکر
از نحوه آشنايي تان با اسلام برايمان بگوييد
در مدرسه شروع به مطالعه درباره اسلام کردم. هنگام تماشاي اخبار تلويزيوني نيز اطلاعاتي درباره اسلام ميشنيدم، اما متاسفانه تنها اطلاعات غلط به دستم ميرسيد. در دبيرستان، وسعت مطالعاتم را بيشتر و براي اولين بار قرآن را مطالعه کردم و با ديدگاه اسلام درمورد پوشش حجاب و نقاب آشنا شدم. اين اولين ارتباط من با اسلام بود، اما هرگز تصور نميکردم که هشت سال بعد، من هم مسلمان شوم.
چه انگيزهاي شما را به سمت اسلام سوق داد؟
فکر نميکنم موضوعي باعث گرايش من به اسلام شده باشد. من در ابتدا خداباور شدم، سپس شروع به مطالعه قرآن کردم تا از محتواي آن مطلع شوم و آن زمان بود که حقيقت را در قرآن يافتم. معتقد هستم که خواست و اجازه خداوند بود تا من اسلام را پيدا کنم. او مرا به نور اسلام راهنمايي کرد. خداراشکر…علت اينکه تصميم به مسلمان شدن گرفتم خيلي ساده است، بعد از مدتها چيزي را پيدا کردم که به آن ايمان داشتم و آرامش و وجودم را در آن پيدا کردم. بنابراين، بديهي بود که نياز به مطالعه عميق تري داشتم که در نهايت مسلمان شوم.
– خانواده نسبت به مسلمان شدنتان چه واکنشي نشان دادند؟ آيا مشکلي در روابط با دوستان و آشنايان رخ داد؟
زماني که خانواده ام متوجه اين موضوع شدند، کاملا به هم ريختند… آنها نگران، عصباني، سردرگم و ترسيده بودند. آنها اصلا درک نميکردند که چرا ديني را انتخاب کرده ام که در سوئد، مظهر ظلم عليه حقوق زنان، تروريسم و افراط گرايي است. البته برخي از دوستان هم علت اين تصميمم را ميپرسيدند، اما از من حمايت ميکردند. من با عشق زندگي ام و بهترين دوستم ازدواج کردم.
گسترش اسلام در سوئد را چطور ارزيابي ميکنيد؟
در سوئد افراد از مليتهاي مختلف مانند ايران، عراق، افغانستان، سوريه، سومالي و ... زندگي ميکنند. در واقع، مهاجران، دين و باورشان را نيز همراه با خود وارد کشور ميکنند. از زماني که مسلمان شده ام، با سوئديهاي ديگري که آنها هم اسلام را پذيرفته اند. آشنا شده ام اين موضوع من را واقعا آرام ميکند، چون آنوقت ميدانم افراد ديگري هم وجود دارند که من را درک ميکنند
از ديد شما، زيباترين آيه قران کدام است و چرا؟
همه آيههاي قرآن زيباست اما، آيه بيست و سوم سوره زمر، جزو آيههايي است که براي اولين بار خواندم و هميشه در خاطر دارم. ترجمه آن به انگليسي کمي دشوار است، اما بخش پاياني آن را ترجمه کرده ام. در اين آيه خداوند ميفرمايد: اين است هدايت خداوند که هر که را بخواهد به آن هدايت مى کند و هر که را خداوند (به خاطر فسق و فسادش) گمراه نمايد، پس هيچ هدايت کننده اى براى او نيست.
نظر شما درباره حجاب چيست؟ آيا حجاب تاثيري بر زندگي شخصي شما داشته؟ آيا فکر ميکنيد اين موضوع تنها مختص زنان است؟
معتقد هستم خداوند مرا مورد رحمت خود قرار داد که محجبه شدم. زماني که حجاب بر سر ميکنم احساس امنيت فوق العادهاي دارم. اولين بار که در يک محيط عمومي، با حجاب ظاهر شدم، آرامش خاصي را در خود احساس کردم. پيش از اين، چندين سال مشغول تحقيق بودم. من در اسلام، احساس امنيت، شادماني، و عشق را پيدا کردم؛ عشق به وجود خودم و اينکه خدا را هميشه همراه خود احساس ميکنم.
محجبه شدن من، خانواده ام رابه شدت عصباني کرد. ما راجع به اينکه چرا اسلام را انتخاب کردم، بحثهاي طولاني داشتيم. خيلي دشوار بود که در برقراري ارتباط با خانواده ام، حتي يک احوالپرسي ساده با هم مشکل داشتيم. گرچه ديگر الان اين مشکلات برطرف شده، اما آنها همچنان من را درک نميکنند و تصور ميکنند که اين مسلهاي موقتي است. با اينحال، من، آنها را درک ميکنم و اميدوارم وضعيت درآينده بهتر شود
در محيط کار، همکارانم از تصميمم بسيار حمايت کردند. در فرهنگ بسياري از آنها، محجبه بودن بخشي از زندگي روزمره به حساب ميآيد. من با افراد زيادي روبرو شدم که ميپرسيدند اگر من واقعا يک دختر سوئدي هستم پس چرا ححاب را انتخاب کرده ام. اما به عنوان يک تازه مسلمان، بايد صبوري کنم و براي افزايش آگاهي و درک مردم، به سوالاتشان پاسخ بدهم.
نهاد خانواده بر اساس آموزههاي مسيحيت و اسلام را چطور ارزيابي ميکنيد؟
صادقانه بخواهم بگويم، هيچ اطلاعاتي درباره نهاد خانواده در مسيحيت ندارم. اما به نظرم اينکه در اسلام ميبينيم پيشرفت انسان در نهاد خانواده صورت ميگيرد بسيار فوق العاده است. اينکه مسلمانان پيش از ازدواج بايد به جنبههايي فراتر از جذبههاي فيزيکي يکديگر توجه داشته باشند و تمرکزشان بر روي وجود تقاهم فکري و امکان زندگي مشترک باشد را بسيار ميپسندم. براي فردي مثل من که در سوئد پرورش يافته، معطوف بودن توجه به شخصيت و نه فقط به ظواهر، حس بسيار آرامش بخش ايجاد ميکرد. در اسلام، زن و مرد برابرند؛ زن و مرد مکمل يکديگرند. زن و شوهر به شکلي متوازن در ايجاد خانوادهاي آرام و امن که در واقع بنيان يک جامعه کارآمد است، نقش دارند.
چه چيزي بهطور ويژه شمارا به اسلام جذب کرد؟
هنگامي که شروع به خواندن قرآن کردم، احساسم اين بود که حقيقت را مطالعه ميکنم. هر آيه از قرآن، راهنما بود و هيچگونه تناقضي در آن ديده نميشد. تمام آيات با يکديگر همخواني و هماهنگي داشتند و راه و رسم يک زندگي زيبا را به روشني به نمايش گذاشتند. بيش از ده سال، وجودم را گم کرده بودم. با مطالعه قرآن و صحبت با همسرم در مورد سوالاتي که برايم به وجود آمده بود، احساس کردم که تکههاي وجودم را يکي، يکي پيدا ميکنم. اين سفري است که هنوز ادامه دارد و کارهاي زيادي براي انجام دادن باقي مانده. خدا را شاکرم که اسلام را شناختم. اميدوارم هر روز قويتر به راهم ادامه دهم.
پيش از اسلام، پيرو چه مذهبي بوديد؟
پيش از اسلام، به هيچ ديني معتقد نبودم. من خدا باور بودم، اما پيرو هيچ مذهبي نبودم.
احساس شما به هنگام خواندن اولين نمازتان چه بود؟
من پيشتر، هم نماز ميخواندم، البته نه به شيوه درست آن. زماني که به شکل صحيح وضو گرفتم، لباسي ساده به تن کردم و با حجاب، شروع به نماز خواندن کردم، احساس سبکي و آرامش به من دست داد. در آن هنگام، احساس کردم که براي اولين بار در زندگي، خدا دعايم را شنيد و من به شيوهاي صحيح به خداوند اداي احترام کردم. برخي از روزها به جا آوردن پنج نوبت نماز دشوار است، اما من هر روز را فرصتي براي پيشرفت ميبينم. من يک انسانم و بعضي روزها آنچنان که بايد، موفق نيستم. اما فکر ميکنم اين مساله تا زماني که تمام تلاشم را براي بهتر شدن به کار بگيرم، قابل قبول است. خداوند بخشنده و مهربان است و ميدانم که او ناظر بر سعي و تلاشهاي من است.
-اگر بخواهيد چند کلمهاي راجع به زيبايي، صلح و آرامشي که در اسلام به دست آوردي صحبت کنيد، چه ميگوييد؟
وقتي با اسلام آشنا شدم، انگار خانه ام را پيدا کردم. بعد از سالها، دوباره احساس امنيت و آرامش را تجربه کردم. برخي از مردم فکر ميکنند که اسلام، قواعد و احکام زيادي دارد. اما به نظر من، اسلام، ديني است با رهنمودهايي اعجاب انگيز براي دستيافتن به يک زندگي آرامتر و دوست داشتني تر….. هر گاه احساس کنم راهم را گم کرده ام، قرآن ميخوانم و آن من را راهنمايي ميکند. به سجده ميروم و از خداوند طلب کمک ميکنم. بيش از هر چيز، اسلام من را متوجه اين مطلب کرد که بيش از حد به زندگي در اين دنيا دل نبندم؛ اينکه دنيا محل امتحان است و دنيايي بزرگتر و عظيمتر در انتظار ماست. وقتي زندگي را امتحان الهي ميبينم، آنوقت در سختيها و مشکلات شکرگذار هستم. اما مهمترين چيزي که باب آن خوشحال و قدردان هستم، نعمتهايي است که در اختيار دارم و اينکه تلاش زيادي براي ماديات و شبيه ديگران شدن، ندارم.
ارزيابي شما از مساله حقوق زنان در اسلام در مقايسه با تبليغ غرب در اين خصوص چيست؟
در غرب که سوئد نيز جرئي از آن است، اسلام را ديني زن ستيز معرفي ميکنند و زنان مسلمان را به گونهاي نشان ميدهند که صدايشان به گوش نميرسد و آنها مجبورند مانند يک برده، فقط گوش به فرمان شوهر و در خدمتشان باشند. حجاب نماد گرانبها بودن زنان نسبت به مردان است، اما غربيها اين را نميدانند. آنها درکي از اين ندارند که ازدواج در اسلام، بر اساس برابري زن و مرد شکل ميگيرد و هريک ديگري را تکميل ميکند. تولد يک فرزند دختر، دروازه بهشت را به روي پدرش باز ميکند؛ با ازدواج، نيمي از دين همسرش را کامل ميکند و با مادر شدن، بهشت در زير پايش جاي ميگيرد.
کدام يک از ويژگيهاي اسلام شما را به سوي آن جذب کرد؟
عشق به خدا، تسليم خدا بودن و پيام صريح و صلح آميز اسلام.
چه کسي يا چه چيزي در مسلمان شدن شما موثر بود؟
من با همسرم که مسلمان هستند آشنا شدم و شروع به صحبت کرديم. برايم بسيار مهم بود که کسي که قرار است شريک زندگي ام شود، خداباور باشد. او شروع به صحبت درباره اسلام کرد و من از او خواستم تا فرصتي به من دهد تا شخصا درباره اسلام مطالعه کنم. من شروع کردم به ترجمه قرآن. بعد از گذشت مدت زمان کوتاهي، سوالات زيادي درباره موضوعات مختلف برايم پيش آمد. ما درباره اين موضوعات با يکديگر بحث ميکرديم. خيلي زود به اين نتيجه رسيدم که حقيقت را پيدا کرده ام و مطمئن بودم که من مدتي مسلمان بوده ام، اما خودم نميدانستم. اسلام همان هدايتي بود که سالها به دنبالش بودم
به عنوان يک تازه مسلمان، چه روشي را در دعوت غير مسلمانان به اسلام، موثرتر ميدانيد؟
به عقيده من، تنها راه، دعوت مردم به مطالعه است؛ مطالعه قرآن و آشنا شدن با اسلام ناب. عدم اعتماد به رسانهها و توجه نداشتن به حرف مردم. حتي اگر مسلمان هستند، شخصا قرآن را مطالعه کنند و حقيقت را از منبع اصلي آن دريافت کنند.
من داستان مسلمان شدنم را براي ديگران تعريف ميکنم، اما از ديگران ميخواهم که صحبتهاي من را به راحتي قبول نکنند. خودشان هم تحقيق وبررسي کنند و تنها آن زمان است که ايماني قويتر و خالصانهتر خواهند داشت.