نماد آخرین خبر

بازگشت کاروان اهل بیت به کربلا

منبع
بروزرسانی
بازگشت کاروان اهل بیت به کربلا

اسلام پژوه/ اهل بيت عليهم السلام به سفر خود ادامه دادند تا به دو راهى جاده عراق و مدينه رسيدند، چون به اين مکان رسيدند، از امير کاروان خواستند تا آنان را به کربلا ببرد، و او آنان را به سوى کربلا حرکت داد، چون به کربلا رسيدند، جابر بن عبد الله انصارى (1) را ديدند که با تنى چند از بنى هاشم و خاندان پيامبر براى زيارت حسين عليه السلام آمده بودند، همزمان با آنان به کربلا وارد شدند و سخت گريستند و ناله و زارى کردند و بر صورت خود سيلى زده و ناله‏هاى جانسوز سر دادند و زنان روستاهاى مجاور نيز به آنان پيوستند، (2)  زينب عليها السلام در ميان جمع زنان آمد و گريبان چاک زد و با صوتى حزين که ‏دلها را جريحه ‏دار مى ‏کرد مى‏گفت: «وا  اخاه! وا حسيناه! وا حبيب رسول الله و ابن مکة و منا! و ابن فاطمة الزهراء! و ابن علي المرتضى! آه ثم آه!» پس بيهوش گرديد.
آنگاه ام کلثوم لطمه به صورت زد و با صدايى بلند مى‏ گفت: امروز محمد مصطفى و على مرتضى و فاطمه زهرا از دنيا رفته‏اند؛ و ديگر زنان نيز سيلى به صورت زده و گريه و شيون مى‏کردند.
سکينه چون چنين ديد، فرياد زد: وا  محمداه! وا جداه! چه سخت است بر تو تحمل آنچه با اهل بيت تو کرده‏اند، آنان را از دم تيغ گذراندند و بعد عريانشان نمودند! (3)
عطيه عوفى(4) مى ‏گويد: با جابر بن عبد الله به عزم زيارت قبر حسين عليه السلام بيرون آمدم و چون به کربلا رسيديم جابر نزديک شط فرات رفته و غسل کرد و ردائى همانند شخص محرم بر تن نمود و هميانى را گشود که در آن بوى خوش بود و خود را معطر کرد و هر گامى که بر مى‏داشت ذکر خدا مى‏گفت تا نزديک قبر مقدس رسيد و به من گفت: دستم را بر روى قبر بگذار! چون چنين کردم، بر روى قبر از هوش رفت.
من آب بر روى جابر پاشيدم تا به هوش آمد، آنگاه سه مرتبه گفت: يا حسين! سپس گفت: «حبيب لا يجيب حبيبه!» ، و بعد اضافه کرد: چه تمناى جواب دارى که حسين در خون خود آغشته و بين سر و بدنش جدائى افتاده است! ! و گفت:
من گواهى مى‏دهم که تو فرزند بهترين پيامبران و فرزند بزرگ مؤمنين مى‏باشى، تو فرزند سلاله هدايت و تقوايى و پنجمين نفر از اصحاب کساء و عبايى، تو فرزند بزرگ نقيبان و فرزند فاطمه سيده بانوانى، و چرا چنين نباشد که دست سيدالمرسلين تو را غذا داد و در دامن پرهيزگاران پرورش يافتى و از پستان ايمان شير خوردى و پاک زيستى و پاک از دنيا رفتى و دلهاى مؤمنان را از فراق خود اندوهگين کردى پس سلام و رضوان خدا بر تو باد، تو بر همان طريقه رفتى که برادرت يحيى بن زکريا شهيد گشت.


آنگاه چشمش را به اطراف قبر گردانيد و گفت:
سلام بر شما اى ارواحى که در کنار حسين نزول کرده و آرميديد، گواهى مى‏دهم که شما نماز را بپا داشته و زکوة را ادا نموده و به معروف امر و از منکر نهى کرديد، و با ملحدين و کفار مبارزه و جهاد کرده، و خدا را تا هنگام مردن عبادت نموديد.
و اضافه نمود: به آن خدائى که پيامبر را به حق مبعوث کرد ما در آنچه شما شهدا در آن وارد شده‏ايد شريک هستيم.
عطيه مى‏گويد: به جابر گفتم: ما کارى نکرديم! اينان شهيد شده‏اند. گفت: اى عطيه! از حبيبم رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم که مى‏فرمود: «من احب قوما حشر معهم و من احب عمل قوم اشرک في عملهم» (5)؛ هر که گروهى را دوست داشته باشد با همانان محشور گردد، و هر که عمل جماعتى را دوست داشته باشد در عمل آنها شريک خواهد بود.

پانويس
1- او جابر بن عبدالله بن عمرو بن حرام انصارى است، مادرش نسيبه دختر عقبه مى‏باشد، در بيعت عقبه ثانيه در مکه با پدرش حضور داشته ولى کودک بوده است؛ بعضى او را از شرکت کنندگان در جنگ بدر ذکر کرده‏اند؛ او با پيامبر صلى الله عليه و آله در 18 غزوه شرکت نمود، و بعد از رسول خدا در صفين در خدمت على عليه السلام بوده و از کسانى است که سنت پيامبر بسيار از او نقل شده است؛ او در آخر عمر نابينا گرديد؛ در سال 74 يا 78 و يا 79 در سن 94 سالگى در مدينه رحلت نمود. (الاستيعاب،ج 1،ص219) .
2- اللهوف،ص 82.
3- الدمعة الساکبة،ج 5،ص 162.
4- عطيه عوفى را شيخ طوسى از اصحاب اميرالمؤمنين در رجال خود ذکر کرده و او معروف به بکالى است که قبيله‏اى از حمدان مى‏باشد، و او داراى تفسير قرآنى بوده است در پنج  قسمت و خود او مى‏گويد: قرآن را با تفسيرش سه بار بر ابن عباس عرضه کردم و اما قرائت قرآن را هفتاد مرتبه نزد او قرائت نمودم. (تنقيح المقال 2/253)
5- بحارالانوار 65/ 130.



Copyright © 2015 r-shirzad.blog.ir - All rights reserved.

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar