ماجرای برادر افراطی امام رضا (ع)
![ماجرای برادر افراطی امام رضا (ع)](https://app.akharinkhabar.ir/images/2020/10/19/0cca9f77-0fa1-42a8-be44-3e796595e7ac.jpeg)
کيهان/ روزنامه «کيهان» در ادامه انتشار سلسله گفتارهاي رهبر معظم انقلاب در تحليل مبارزات سياسي امامان معصوم (ع)، به نقل از حضرت آيتالله خامنهاي نوشت: امام هشتم (صلواتاللهعليه) يک برادري داشت به نام زيد. يادتان باشد که اين زيدي که ميگويم برادر امام هشتم است و چند ده سال بعد از زيد معروف - زيدبن علي (عليهالسّلام) - به دنيا آمده. اين غير از آن زيد است. ما دو تا زيد داريم. تکرار ميکنم که در ذهنتان با هم مخلوط نشود. يک زيد فرزند امام سجّاد (عليهالسّلام) است که بنده اسم اين بزرگوار را که ميآورم حتماً با «عليهالسّلام» توأم ميکنم و از شهداي بزرگ اسلام محسوب ميشود و در دوره بنياميّه و زمان امام باقر و امام صادق (عليهماالسّلام) است و فرزند امام سجّاد (عليهالسّلام) است؛ اينجا منظور او نيست. اين زيدي که حالا دارم ميگويم، اين برادر امام هشتم است و چندين سال بعد از آن زيد بوده و اوايل خيلي هم افراطي و داغ بود، در يکي از نهضتهاي شيعه عضو حسّاسي بود و در نهضت ابنطباطبا و ابوالسّرايا (۱) افراطي بودنش به جايي رسيد که رفت بصره را فتح کرد. وقتيکه بصره را فتح کرد، خانههاي مردم - يعني کساني را که مخالف يا سنّي فرض ميکرد يا ميدانست - را آتش زد. مثلاً، يک مرتبه دستور داد تمام خانههاي اينها را آتش زدند که بعد اسمش را گذاشتند «زيدالنّار»؛ زيد آتش. (۲) خب اين عمل يک عمل چپروانه غلطي است. يعني چه خانه مردم را آتش بزني؟ منطق ائمّه (عليهمالسّلام) که اين نيست. منطق اميرالمؤمنين (عليهالسّلام) اين بوده است که وقتي يک جايي را گرفتيد، زنها و بچّهها را نترسانيد، نلرزانيد، ناراحتشان نکنيد. (۳) اين مرد پيداست که از منطق دين هم چندان اطّلاعي نداشته، خودش هم آدم جاهطلبي بوده و ميخواسته که اينجا يک عملي انجام داده باشد و يک حدّتي (۴) به خرج داده باشد و رفت و يکمرتبه آتش زد خانهها را و بعد خيلي مورد توبيخ و ملامت قرار گرفت؛ بعد هم دستگير شد.
اتّفاقاً در اَواني (۵) که دستگير شد امام هشتم (صلواتاللهعليه) - برادر همين زيد - در خراسان بودند. مأمون براي اينکه يک منّتي بر سر امام هشتم گذاشته باشد، يک روزي در اثناي صحبت به امام هشتم گفت که: «بنياميّه عموي شما زيد - يعني زيدبن علي (عليهالسّلام) - را وقتي که گرفتند، کشتند و جسد او را به دار کشيدند و جسد او مدّتها بر سر دار ماند، بعد هم جسدش را آتش زدند، امّا من که از بنيعبّاس هستم، زيد ديگر شما را که برادر شماست گرفتم، امّا او را نميکُشم.» (۶) او ميخواست سر امام هشتم يک منّتي گذاشته باشد که بله، ميبينيد که ما زيد را نميکشيم و مثلاً با شما موافقيم، همراهيم و گمان من اين است - اين البتّه احتمال است و در متن روايت نيست - که تشکيلات بنيعبّاس زيد برادر امام هشتم را در همين دستگيري، خريداري و او را از خود کرده بود و مأمون به اين وسيله ميخواست که او را آزاد کند و ذهن امام (عليهالسّلام) را هم يکطوري صاف کند که امام تصوّر نکند که اين برادرش جزو تشکيلات مأمون عبّاسي شده؛ لذا اينطوري با امام حرف ميزند.
امام فوراً جلوي او را گرفتند، گفتند که: «لا تقسْ أخي زيْداً إلي زيْد بْن علي» (۷)؛ تو برادر من زيد را به عمويم زيد قياس نکن، او کسي بود و اين کس ديگري است. عموي من زيد براي خاطر حکومت آلمحمّد (صلّياللهعليهوآله) قيام کرد و اگر چنانچه به حکومت ميرسيد، به وعده خود وفا ميکرد؛ يعني حکومتش حق بود، حکومتش حکومت قانون بود، شايد در رأس حکومت، امام صادق (عليهالسّلام) را قرار ميداد، امّا برادر من اينطور نبود، برادر من يک آدم اوباشي بود، يک آدم بيخود و جاهطلبي بود.
در يک روايت ديگري ديدم که بعد از مدّتي امام هشتم (صلواتاللهعليه) به برادرشان زيد، نصيحت ميکنند و به او ميگويند که با دشمنان ما همکاري نکن و شيعيان ما را در مخمصه نينداز. (۸) در روايت ندارد که زيد جاسوس امنيّتي مأمون شده بود، امّا انسان اينطور استنباط ميکند - گمان من اين است - که زيد بعد از آنکه در آن جريان گرفتار شد و در اختيار دستگاه حکومت قرار گرفت و بعد آزاد شد و مأمون بر او منّت گذاشت، او را خريداري کرد و بنده کرد و بعد آزاد کرد و او براي تشکيلات بنيعبّاس کار ميکرده. حالا اينکه چطوري کار ميکرده، ديگر روشن نيست.
يک سلسله امامزادهها از اين قبيلند. درباره اينها نظر ما همان نظر پيشوايان ديني ما (عليهمالسّلام) است. ما اينها را دوستان خدا و اهل بهشت نميدانيم و انقلابي واقعي و راستين نميدانيم، فرزند پيغمبرند، باشند، اين طرز فکر که «فرزندان پيغمبر (صلّياللهعليهوآله) از عذاب خدا مصون و محفوظند»، هم از طرف همين آقايان لوس و نُنُر، همين امامزادههاي از قبيل زيد بهوجود آمده است.