باور کن و دکمه حرکت را بزن!

جوان آنلاين/ شما چه باورهايي داريد که مانع پيشرفت يا حرکت روبه جلوي شما ميشود؟ آيا چيزي در زندگي شما وجود دارد که بهدست آوردنش سخت باشد؟ چيزي که هرگز نداشتهايد، اما احساس ميکنيد دستيابي به آن از حد و اندازه شما خيلي بالاتر است؟ چگونه ميتوان باورهاي جديدي درست کرد؟
همين حالا در مورد چيزي که در زندگيتان تجربه ميکنيد و ميخواهيد تغيير دهيد، فکر کنيد. اين چيز ميتواند سلامتي شما، ارتباط با کسي يا بهترشدن وضعيت مالي شما باشد.
هنگامي که شما نقشي که ذهن ناخودآگاه دارد را درک کرديد، ميتوانيد شروع به تغيير باورهاي خود و برنامهريزي مجدد تجربه زندگي خود کنيد.
آگاهانه ذهن ناخودآگاهتان را مديريت کنيد!
دو نوع ذهن وجود دارد. «ذهن خودآگاه» که نفس و ضمير ما در آن زندگي ميکند. اين همان ذهني است که شما با آن بيشتر آشنا هستيد، زيرا روزانه از آن آگاه و نسبت به آن هوشياريد. اين ذهن همان جايي است که تفکر و انديشه شما به کار ميافتد، جايي که ضمير، نفس و دانش محدود شما صدايشان بلند است و جايي که انتخاب ميکنيد با کدام افکار «ذهن ناخودآگاه» خود را برنامهريزي کنيد.
يکي از نويسندگان به نام «نِويل گودارد» ميگويد: «ذهن ناخودآگاه شما محل استقرار حس آگاهي و هوشياري شماست.» به طور کلي اين بخش از ذهن انسان بهخوبي توسط وي کشف نشده و مورد استفاده قرار نميگيرد، اما نيروي جذبکننده در پس هر تجربه زندگي شما همين بخش ذهن ميباشد. باورها و افکار کهنه و مزمن شما در اين بخش زندگي ميکنند. هنگامي که يک باور به «ذهن ناخودآگاه» شما راه پيدا کند، به هويت و واقعيت شما تبديل ميشود. تنها از طريق «ذهن خودآگاه» ميتوانيد به «ذهن ناخودآگاه»تان دست پيدا کنيد. «ذهن خودآگاه» شما نگهبان و ديدهبان دروازه است. «ذهن ناخودآگاه» همه برداشتهاي خود را از «ذهن خودآگاه» ميگيرد، پس ميتوانيد ذهن ناخودآگاه خود را آگاهانه مديريت کنيد. ذهن ناخودآگاه چگونه کار ميکند؟ من «ذهن ناخودآگاه» را به پل ارتباطي «سطح معنوي» با «سطح فيزيکي» يا جسمي انسان تشبيه ميکنم. ذهن آگاه شما وظيفه تصميمگيري در مورد آنچه ميخواهيد در زندگي تجربه کنيد را بر عهده دارد و زماني که يک تفکر يا انديشه در وجود شما به يک باور تبديل شد، از آن پس توسط «ذهن ناخودآگاه» شما بارگيري و اجرا ميشود. «ذهن ناخودآگاه» شما هوش بينهايت است. ميتواند هر مشکلي را کشف و حل کند. ميتواند کاري را انجام دهد که «ذهن خودآگاه» و هوشيار شما هرگز نميتواند به تنهايي انجام دهد. «ذهن خودآگاه» و هوشيار يک تفکر را با خود حمل ميکند، سپس «ذهن ناخودآگاه» را با آن تفکر آغشته و از آن اشباع ميکند. «ذهن ناخودآگاه» به نوبه خود افکار مزمن ما را توليد و در آنجا اين افکار به ماده تبديل ميشوند و عينيت پيدا ميکنند.
زندگي شما، باورهاي شماست
چگونه باورها با «ذهن ناخودآگاه» ما کار ميکنند؟ هر باوري که داشته باشيد، «ضمير ناخودآگاه» آن را اجرا ميکند. هر باور قوي که در خود داريد يا سوژههايي را که در موردشان فکر ميکنيد، غالباً به «ذهن ناخودآگاه» فرستاده ميشوند تا تجلي پيدا کنند. هر چيزي که آن را به طور ثابت در ذهن خود نگه داريد، دقيقاً تبديل به تجربيات شما در زندگي ميشود. در واقع، هويت و تجربيات شما باورهاي شما را منعکس ميکنند. وقتي چيزي را عميقاً باور نميکنيد، هيچ چيزي را در واقعيت خود يا تجربه زندگي خود نميبينيد که خلاف آن ثابت شود. وقتي کاملاً به چيزي باور داريد، ميتوانيد دليل و گواه وجودي آن را در همه جا بيابيد. باورها بسيار قدرتمند هستند و حقيقتاً کيفيت زندگي ما را تعيين ميکنند؛ بنابراين ما ميتوانيم باورهاي جديد و اصلاح شدهاي را انتخاب کنيم که زندگي ما را به شکلي چشمگير متحول کند. مثلاً اگر باوري داريد که شما را نگران و مضطرب ميکند، ميتوانيد آن را تغيير دهيد. اگر باوري داريد که مانع پيشرفت و حرکت رو به جلوي شما ميشود، ميتوانيد به صورت ارادي به افکار و انديشههاي تازهاي فکر کنيد تا اينکه آنها در شما به باور تبديل شوند. پس از آن واقعيت و هويت شما بازتاب باورهاي جديد شما خواهد بود؛ باور دقيقاً فکري است که بارها و بارها به آن فکر کردهايد. باور چيزي نيست جز تفکر و تصوري که تاکنون بارها در ذهن خود داشتهايد و ديگر براي شما واقعي و جزو هويت شما شده است. به همين دليل است که افکار و انديشههاي مثبت ميتوانند بسيار قدرتمند عمل کنند، زيرا اگر به اندازه کافي در مورد آنها فکر کنيد و در ذهنتان افکار و تلقين مثبت را تکرار کنيد، به مرور تبديل به باورهاي واقعي شما ميشوند. به اتفاقي فکر کنيد که به سهولت برايتان پيش ميآيد يا چيزي که به سادگي در دسترس شما قرار ميگيرد؛ برخي از افراد به راحتي روابط طولانيمدت برقرار ميکنند، برخي ديگر به راحتي از نردبان شغلي بالا ميروند و برخي ديگر به راحتي هرچه را ميخواهند ميخورند و وزنشان هم اضافه نميشود! همه اين افراد باور دارند که اين امکانها براي آنها وجود دارد و به همين دليل هم هست که اوضاع اينگونه پيش ميرود. آنها بارها و بارها به اين موضوعات فکر کردهاند تا پس از مدتي تبديل به باور شده و آن باور به «ذهن ناخودآگاه» شان ارسال شده تا تجلي پيدا کند و تبديل به يک واقعيت در تجربيات زندگي آنها شود. آنچه شما ميفهميد و درک ميکنيد، باور داريد. باور فقط يک تفکر و انديشه است که شما بهطور مستمر به آن فکر ميکنيد و هنگامي که باورهاي شما با خواستههايتان مطابقت داشته باشد، آن موقع خواستههاي شما بايد به واقعيت شما تبديل شوند. برداشت و ادراکات شما از جهان منحصر به خود شماست. هر کس عينک منحصر به خودش را بر چشم دارد که از طريق آن جهان را ميبيند و به همين دليل است که جهان مکاني بسيار مختلف و متنوع براي هر يک از ماست.
گاهي آن قدر به خود تلقين ميکنيد تا به واقعيت مبدل ميشود!
اکثر مردم آنچه که واقعيت و هويت حال حاضر آنها به آنها ميگويد را باور دارند. شما هيچ پولي در حساب بانکي خود نميبينيد، بنابراين باور داريد که فاقد برکت و فراواني هستيد، اما اين نوع تفکر عقبگرد در زندگي يا زندگي در گذشته است، زيرا پول نداشتن در بانک فقط نتيجه يک الگوي فکري يا وجود باوري در گذشته شماست. به واقع اين وضع ريشه در گذشته دارد نه زمان کنوني. برخي از ما درآمد و پول زيادي به دست ميآوريم، بعضي از ما هرگز نميتوانيم به اندازه کافي درآمد کسب کنيم. بعضي از ما هميشه پشت چراغهاي قرمز متوقف ميشويم و برخي هم به سهولت در جادهها حتي با دنده خلاص حرکت ميکنيم. بعضي از ما هميشه با افراد بيادب يا بيمبالات روبهرو ميشويم، براي بعضي هميشه کساني هستند که در را باز نگه دارند. تمام اينها به اين واقعيت ختم ميشود که ما چگونه دنياي اطراف خود را مشاهده و درک ميکنيم؛ وقتي باور کنيم چيزي حقيقت دارد، انتظار وقوعش را داريم. ممکن است انتظار داشته باشيم مردم ما را فريب دهند. يا انتظار داشته باشيم هر زمان که بالاخره کمي پول اضافه براي خرجکردن به دست ما ميرسد، به دلايل مختلف آن را از دست بدهيم. بسياري از مردم انتظار دارند، چون يک بيماري خاص در خانواده آنها وجود دارد، آنها هم مبتلا بشوند. انتظار چيزي را داشتن همراه با ايماني تقريباً کامل و بدون ترديد به وقوع آن، يکي از سريعترين راهها براي آوردن آن تجربه خاص و رويداد به زندگي شماست، حالا خوب يا بد! آيا تا به حال در مورد افرادي سالم شنيدهايد که کلاً موادغذايي «اُرگانيک» ميخورند و روزانه ورزش ميکنند، اما به نوعي بيماري جدي مبتلا هستند؟ با وجود تمام تلاشهاي اين افراد براي سالم ماندن، آنها ترس عميقي از بيمارشدن داشتند که در وجود آنها به يک تمرکز شديد، يک درک خاص، يک باور حقيقي نسبت به بيماري مبدل شد. اين باور در جسمشان تجلي پيدا کرد و به واقعيت تبديل شد. نکته حيرتانگيز اينکه هر زمان بخواهيم قدرت انتخاب داريم تا باورهاي خود را تغيير دهيم و روي حقايق جديد متمرکز شويم.
باور به توانستن را در خود تقويت کنيد
من ميتوانم باورهايي را در خودم پيدا کنم که ممکن است هيچگاه آگاهانه از آنها باخبر نشوم. اگر سلامتي دغدغه و اسباب نگراني شماست، هر باوري را که هنگام فکرکردن به سلامتيتان به ذهنتان ميرسد، روي کاغذ بياوريد. نمونه برخي چيزهايي که مينويسيد ميتوانند اينها باشند: «من نميتوانم از اين بيماري به شرايط عادي زندگي برگردم»، «من هميشه مشکل سلامتي داشتم»، «سيستم ايمني ضعيفي دارم»، «اين بيماري مزمن و کشنده است.» سپس نقطه مقابل يا متضاد هر باور منفي را در طرف ديگر کاغذ بنويسيد؛ باورهاي مشوق و مثبت. نمونه پاسخهاي متضاد ميتواند چيزي شبيه به اين باشد: «بدن من يک نيروي دائماً در حال تغيير و رو به رشد دارد»، «من فقط فکر ميکردم وضع سلامتيام خوب نيست، اما حالا همه چيز براي من در حال تغيير است»، «من ميتوانم از هر چيزي بهبود پيدا کنم»، «سيستم ايمني بدن من توسط باورهايم تقويت ميشود» يا «بدن من بهطور ذاتي ميداند چگونه خود را مجدداً به حالت توازن و عادي برگرداند..» سپس هر روز به اين نکات مثبتي که يادداشت کردم، نگاه ميکنم؛ معمولاً يک يا دو بار تا زماني که شروع به باورکردن آنها کنم و به باوري در من مبدل شود، ممکن است بهنظرتان برسد که در ابتدا خيلي احمقانه است تا آنها را باور کنيد، اما فقط به آنها نگاه کنيد و ببينيد چه اتفاقي ميافتد. يکي از امواج مغزي که به نظر ميرسد نقش متعادلکننده ساير امواج مغز را بر عهده دارد، موج «تِتا» ميباشد. اين موج فراهمکننده شادي است. اين موج در زمان خواب، استراحت و رويا ديدن توسط مغز توليد ميشود. شايد براي شما نيز اين اتفاق افتاده که در افکار خود فرو ميرويد و ناگهان که به خود ميآييد متوجه ميشويد زمان زيادي سپري شده در حالي که اصلاً اينطور به نظر نميرسيد. در اين شرايط احتمالاً انفجاري از امواج تتا داشتهايد. امواج تتا در زمان روياپردازي توليد ميشوند، من همچنين کارتهايي را در سراسر خانهام چسباندم حاوي جملات و عبارات مثبتي مانند «من در فراواني هستم» يا «هر آنچه ميخواستم براي تجلي و تحقق يافتن در زندگيام داشته باشم، دارم.» من به شما از روي تجربه ميگويم که حتي اگر در ابتدا اين کارها به نظرتان معقول نباشد و فکر ميکنيد که براي شما واقعيت پيدا نميکند- که همين يک باور منفي است- ولي خوب است انجام دهيد و تکرار کنيد.
اين فقط «منيت بشري» و غرور ماست که سعي دارد روي واقعيت فعلي ما و عدم امکان تغيير متمرکز شود. به آن توجه نکنيد! باورهاي جديد را در تمام طول روز به خود بگوييد و تکرار کنيد، چون وقتي ايده يا فکري بهقدر کافي شنيده و احساس شود، به درون «ذهن ناخودآگاه» شما فرو ميرود و زماني که اين باورهاي جديد در «ذهن ناخودآگاه» ما مستقر شوند، بازي آن روشن شده و ادامه مييابد! وقتي «ذهن ناخودآگاه» ما يک باور جديد را بپذيرد، با کمک قدرتهايي که در درونمان است شروع به تغيير واقعيت و هويت ما ميکند تا خود را با باورهاي جديد تطبيق دهد. در اين فرآيند بر رفتار ما تأثير ميگذارد و زماني که رفتار ما عوض شود خودبه خود بسياري از اتفاقات جديد در زندگي ما خواهد افتاد. يادتان باشد تا نگرش خود را تغيير ندهيد همين آش و همين کاسه است، پس باور کنيد که ميتوانيد و دکمه شروع را بزنيد!