خراسان/ من يک نفر را مي شناسم که کودکي را قورت داده
او شکل يک آدم بزرگ است اما خودش، عين تو ساده
*
او صورتش را قرض کرده چون صورتش مال خودش نيست
او با خودش هم فرق دارد انگار هم سال خودش نيست
*
او توي جيبش گاهي اوقات شيريني و گل مي گذارد
توي دلش هم تا بخواهي شعر و خدا و نور دارد
*
چشمان او لو داده او را چون چشم هايش شکل تيله است
لبخندهايش خنده دار است از بس که او بي شيله پيله است
*
وقتي که مي خندد نگاهش قل مي خورد اين جا و آن جا
او مي رود دنبال چشمش در لابه لاي دست و پاها
عرفان نظرآهاري