چطور از وضعیت غم این روزها رها شویم؟

ايران/ «خوش به حال آنها که هميشه شادند.» اين جمله را حتماً بارها شنيدهايد. کساني که آن را با حسرت ميگويند، لابد خودشان را خوشحال و شاد نميدانند، براي همين هم هست که به حال آدمهاي شاد غبطه ميخورند. آنهايي که هميشه دارند ميگويند و ميخندند و دنيا برايشان آن قدرها جدي نيست. هميشه هم بخت با همين آدمهاي خوشحال يار است يا دست کم اين جور به نظر ميرسد. همه آدمها دنبال شادياند اما به دست آوردن اين متاع گرانبها آن قدرها هم براي همه راحت نيست. يعني اينجوري نيست که از خواب بيدار شويد و بگوييد خب، من آدم شادي هستم. اگر اين طور بود که ديگر اين همه کتاب پرفروش منتشر نميشد: «آخرين راز شاد زيستن»، «به سوي شادي» «چگونه شاد باشيم» و امثال آن.
حالا فرض کنيد شرايطي مثل همين اوضاع پاندمي که درگيرش هستيم هم پيش بيايد. آنوقت ديگر شاد بودن حتي سختتر از قبل ميشود. اين روزها حتي همانها هم که قبلاً شاد بودند، حال و روزشان تعريف خاصي ندارد چه برسد به بقيه.
«شادي اين روزها برايم يک احساس گمشده است. کمتر ميخندم و خندههايم از ته دل نيست. شايد قبلاً هم آدم چندان شادي نبودم اما خيلي بهتر از حالا بودم. بيحوصله شدهام شايد. آدم همهاش منتظر است اين شرايط عوض شود و کرونا برود اما اين روزها حتي همين اميد و انتظار هم اندکي خوشحالم نميکند. فکر ميکنم همهمان در يک وضعيت کسالتبار گير افتادهايم.»
اينها را الهه ۳۵ ساله ميگويد. خانهدار و داراي يک فرزند. او اما آدمهاي شادي را سراغ دارد که حتي در اين شرايط هم دست از خوشگذراني و برنامههايشان برنميدارند. «من يک دخترخاله دارم که انگار اصلاً خانه اينها کرونا نيامده. اگر به خاطر کرونا سفر نميرود، در عوض تا ميتواند گردش و تفريح براي خودش جور ميکند. از آن آدمهايي هم نيست که بگويم رعايت نميکند. اتفاقاً به خاطر کرونا مراعات هم ميکند و مهمانيهايي را که قبلاً ميگرفت برگزار نميکند اما دورهميهاي کوچک با خانواده و دوستانش دارد. هميشه عکسهايش را ميبينم که چقدر به نظر خوشحال و سر حال است و براي من اين حال غريب است. نميگويم حسادت ميکنم اما اين که آدم خودش را در هر شرايطي شاد نگه دارد، کار راحتي نيست و از عهده هر کسي برنميآيد. اين را هم بگويم که دخترخالهام از آن آدمها نيست که به شادي تظاهر کند و فقط دنبال عکسهاي شاد و رنگي براي اينستاگرام باشد. من که او را از نزديک ميشناسم ميدانم که واقعاً شاد است.»
«قبلاً چقدر شاد بوديم و خودمان خبر نداشتيم.» صحبتهايش را با اين جمله شروع ميکند. پرنيان که معلم دبستان است، به قول خودش بريده. با کوچکترين بهانه گريهاش ميگيرد و خودش را بدبخت حس ميکند. «راستش ديگر اميدي ندارم اين شرايط تمام شود. من قبلاً آدم شادي بودم. خودم که اين طور فکر ميکردم. اوايل کرونا هم هنوز خوب بودم اما رفتهرفته بد و بدتر شدم. اوايل خيليها مثل من فکر ميکردند، به هر حال شرايط موقتي است و تا تابستان تمام ميشود. دلمان را به کيک و شيرينيپختن در خانه و پيتزا درستکردن و اين جور کارها خوش ميکرديم. سعي ميکرديم سرمان را گرم کنيم و به همديگر دلداري بدهيم. همان روزها خيلي با دوستان و فاميل تماس تصويري برقرار ميکرديم اما کمکم ديگر حوصله اين تماسهاي تصويري را از دست دادم و حتي وقتي ميبينم تلفنم دارد زنگ ميخورد عصباني ميشوم و با کراهت جواب ميدهم. احساس افسردگي دارم و اين حس تمام زندگيام را مختل کرده. حتي فکر ميکنم بروم استعفا بدهم چون برگزار کردن کلاسهاي مدرسه هم برايم خيلي طاقتفرسا شده.»
امين نقطه مقابل پرنيان است. او از هر فرصتي براي شادبودن استفاده ميکند و معتقد است نبايد به غصه و ناراحتي دامن زد: «يکي از کارهايي که در اين مدت خودم را مجاب کردم انجام بدهم اين بود که تا ميتوانم از شبکههاي اجتماعي و اخبار دوري کنم. اين کار را هم کردم و نتيجه خوبي هم داشت. در يک حدي مطلع شدن از اخبار لازم است اما بيشتر از آن فقط آدم را دچار اضطراب ميکند. سعي کردم براي خودم بيشتر از قبل برنامههاي مفرح تدارک ببينم. مثلاً فيلمهاي کمدي ميديدم و از هر چيزي که ناراحتم ميکرد دوري ميکردم. الان دور و بر آدم پر است از غم و غصه. ديگر خودمان نبايد شرايط را بدتر کنيم. من دو تا خواهرزاده کوچک دارم که هر وقت بتوانم ميبرمشان پارک و در فضاي آزاد با آنها بازي ميکنم. اين کار خيلي حالم را خوب ميکند. علاوه بر اين که براي بچهها هم خيلي خوب است و مادرشان هم ميتواند اين جوري کمي وقت براي خودش داشته باشد. در کل آدم اگر براي کسي کاري کند، خودش حالش خوب ميشود.»
نظر شما چيست؟ آيا شما هم فکر ميکنيد قبلاً آدم شادي بوديد و حالا نيستيد؟ اصلاً آدم ميتواند قبلاً شاد باشد و حالا نه؟
دکتر سهيل رحيمي، روانشناس و عضو هيأت علمي دانشگاه تهران اين گفته را از اساس غلط ميداند. به گفته او شادي يک حس است و آدم شاد بودن معنايي ندارد.
او ابتدا تعريفي از شادي ارائه ميدهد: «شادي را از لحاظ روانشناسي، احساس دروني رضايتمندي تعريف ميکنند. تجربهاي از خرسندي و احساس خوب درباره خودم و زندگي خودم داشتن است. وقتي يک احساس مثبت داشته باشم و اين احساس مثبت را در خودم پرورش دهم ميتوانم در برابر چالشها بهتر دوام بياورم. پس نميتوانم بگويم قبلاً شاد بودم و الان نيستم، چون شادي يک حس است و به شدت بستگي دارد؛ به شيوه تفسير ما از رويدادها و اين که چطور رويدادها را ميبينيم. گاهي تفسيرهاي ما به جهت شرايط اجتماعي منفي ميشود و آن وقت حس ميکنيم که شاديمان کم شده. پس شادي هميشگي نيست اما ميشود آن را پرورش داد و تقويت کرد. مقدار زيادي از تقويت شادي به فرهنگ حاکم بر هر کشوري برميگردد. الان وقتي مشکلات معيشتي و مشکلاتي مثل پاندمي بيشتر ميشود، ما چون احساس رضايتمنديمان کم ميشود، فکر ميکنيم که شادي نيست. مشکل اين است ما مثلاً شادي را ربط ميدهيم به مسائل مالي در صورتي که شادي الزاماً قابل وصل شدن به شرايط مالي نيست. پس اگر ميخواهيم شاد باشيم، بايد در هر شرايطي واقعگرايانه به زندگي نگاه کنيم يعني اصطلاحاً در حال زندگي کنيم. نه به اميد آينده باشيم و نه گذشته. مثلاً در مورد پاندمي نبايد فکر کنيم که آيا در آينده واکسن ميآيد يا نه و به گذشته هم فکر نکنيم و بگوييم چه بدبخت بوديم و اين همه آدم مردهاند. بايد در همين لحظه با جهان هستي خودمان را يکي بدانيم. در شاخهاي به نام روانشناسي انسانگرا معتقدند که شادي احساس تجربه اوج است. يعني من خودم و جهان پيرامونم را يکپارچه ببينم. اگر ميخواهم شاد باشم، بايد دنياي پيرامونم را هم شاد ببينم.»
دکتر رحيمي براي آن که احساس شادي را در خود ايجاد کنيم توصيههايي دارد: «نکته اول اين است که بايد خودمان را دوست داشته باشيم و ديگران را هم دوست بداريم. ما خيلي وقتها ادعا ميکنيم همديگر را دوست داريم اما فقط ادعا ميکنيم. وقتي دوست داشتن را توسعه بدهيم، نگاهمان به زندگي عوض ميشود. دومين کار اين است که ايدهآلهايمان را بياوريم پايينتر و موفقيتهاي کوچکمان را جشن بگيريم. چرا صبر ميکنيم بچه آخر سال کارنامه بگيرد و جايزه بدهيم؟ بهانههاي کوچک براي شاد بودن پيدا کنيم. همينطور با طبيعت بيگانه نشويم. وقتي برف ميآيد برويم و در برف راه برويم. به پارک برويم و زيباييهاي طبيعت را ببينيم. ديگر اين که احساس در جا زدن نکنيم و حس کنيم انسان در حال رشدي هستيم. دائم احساس بدبختي نکنيم که البته متأسفانه اين از يک ديدگاه تاريخي فرهنگي در ما ايرانيان ناشي ميشود که به آن درماندگي آموخته شده ميگويند. ما فقط دنبال منجي هستيم که نجاتمان دهد. ما بايد شکر نعمت بگوييم و اين را هم به ياد داشته باشيم که شادي مسري است و آدمهايي که احساس شادي دارند، آن را در جامعه سرايت ميدهند. پس شادي تنها تفسير ما از رويدادهاي زندگي است.»