شهیدی که دست قطع شده اش را در جیبش گذاشت!

مشرق/ ستوان "اسماعيل زارعيان" در مقابل نيروهاي صدام نشان داد که اين بيشه هيچگاه خالي از شير نيست؛ مبارزات اين ارتشي قهرمان آنچنان بلاي جان سرداران بعثي شده بود که آنها او را در راديو و تلوزيون مورد خطاب قرار داده و حتي براي سر او جايزه تعيين ميکند.
زارعيان که هم قسم شده بود تا آخرين گلوله از پادگان دفاع کند، گويي مست بود از عشق وطن و برايش قابل فهم نبود پا پس کشيدن در مقابل دشمن زيرا به هنگام پوشيدن لباس سربازي ملت ايران قسم خورده تا آخرين قطره خون تا آخرين فشنگ مبارزه کند تا ايراني آسوده باشد.
به همين دليل لباس خود را درآورده و درون لباس وصيتنامه خود را مينويسد و تا آخرين نفر ايستاد تا خاک پادگان دژ مقدس شود.
يکي از همرزمان او ميگويد: وقتي او را با لباس خيس ديديم به او گفتيم اسمش در گروه شهدا و مفقودين رد شده است، او لبخندي زد و گفت من تا خرمشهر را از بعثيها پس نگيرم شهيد نخواهم شد و اظهار داشت که قبل از آمدن به اين سمت روي ديوار يکي از خانه نوشته است خرمشهر ما برميگرديم، روزي که عمليات بيتالمقدس انجام شد، او با خط خودش روي يکي از ديوارها نوشت خرمشهر ما آمديم ...
يکي از همرزمانش درباره نحوه شهادت اين افسر قهرمان در عمليات رمضان ميگويد: گلوله ۱۳۰ م.م به نزديکي ما خورد و يک دست او قطع شد، او دست خود را برداشت و در جيب گذاشت و با آن دست فرمان پيشروي صادر کرد. دقايقي بعد گلوله ديگري منفجر شد و اين بار دست ديگر او همراه با جراحات متعدد در بدنش قطع شد و به شهادت رسيد.
اسماعيل در سال ۱۳۳۴ در شهر آبادان در خانوادهاي مومن ديده به جهان گشود. پدرش نعمتالله از افراد سرشناس شهر و داراي فضايل اخلاقي بسيار بود. اسماعيل پس از گذراندن دوران کودکي در سن شش سالگي وارد دبستان شد و با توجه به علاقهاي که به کسب علم داشت توانست دوران ابتدايي و دبيرستان را طي نموده و در سن ۱۸ سالگي موفق به اخذ ديپلم و سپس وارد دانشکده افسري شد و سه سال دوره دانشکده افسري را در تهران به پايان رسانده و به درجه ستوان دومي و اخذ ليسانس علوم اجتماعي مفتخر گرديد. سپس براي آموختن دوره مقدماتي فرماندهي يک سال در شيراز اقامت کرد و پس از آن به خوزستان منتقل شد و فرماندهي گروهان۲ از گردان دژ خرمشهر که تحت امر لشکر۹۲ زرهي اهواز بود را به عهده گرفت و چندين ماه در منطقه شلمچه و کوشک در مرز ايران و عراق انجام وظيفه نمود.