نماد آخرین خبر
  1. جذاب ترین ها
  2. برگزیده
دیدنی-خواندنی

سکینه حورسی، دختری زیر‌ذره‌بین ساواک!

منبع
فارس
بروزرسانی
سکینه حورسی، دختری زیر‌ذره‌بین ساواک!

فارس/ اسم ساواک به تنهايي براي اينکه حساب اين گفتگو دستتان آمده باشد کافي است، کشيدن ناخن، وصل برق چند فاز به تن خيس، آويزان کردن برعکس و هزاران شکنجه شاقه‌اي که گفتنش مو را به تن سيخ مي‌کند و گذشتن از جزئياتش با توجه به اينکه از سابقه بيماري قلبي مخاطبان آگاه نيستيم بهتر است. حالا فکرش را بکنيد که اين ساواک به انضمام تمام متعلقات وحشيانه‌اش، با آن همه کبکبه و دبدبه ذره‌بين بگيرد و در شهر دوره بيفتد که سکينه کجاست؟!

پدر در پالايشگاه نفت آبادان خدمت مي‌کند، همان کسي که عطر انقلاب را به مشام بچه‌هايش انداخت و هوايي‌شان کرد، اما حالا دست او از خانه کوتاه است و خطر ساواک در چند قدمي خانواده، يعني چه بلايي سر سکينه خواهد آمد؟

ميدانم که الآن از نظر روحي، خانواده شرايط مناسبي براي يک گفت‌وگوي تفصيلي ندارند، به همين خاطر گوي و ميدان دست خودتان، از هرکجا بگوييد سراپا گوشيم، اما قبل از آن لطفا خودتان را براي مخاطبان فارس معرفي کنيد

شريفي: سلام، بنده ساسان شريفي هستم، يکي از داماد‌هاي خانواده انقلابي و ولايي حورسي، خانواده حورسي متشکل از پدر، مادر، پنج خواهر و سه برادر بود که الحمدلله در کانوني مذهبي و با فرهنگي اسلامي و شيعي رشد کردند.

سايه سر اين هشت بچه، پدر و مادري مؤمن و متدين بود که توانستند خانواده‌اي منشا خيرات و برکات گسترده در منطقه خودشان به يادگار بگذارند، گويي خون انقلاب و ولايت از رگ‌هاي پدر و مادر در وجود بچه‌ها دميده شده باشد.

مبارزات انقلابي خانواده حورسي از کجا کليد خورد؟

شريفي: اينطور نبود که مبارزه با طاغوت يکهويي از خانه حورسي‌ها سر دربياورد، نه نه، اينطور نبود، اولين جرقه‌هاي مبارزه با طاغوت و رژيم ستم‌شاهي ابتدا توسط پدر خانواده که در پالايشگاه آبادان مشغول بود زده شد.

شايد اگر کس ديگري جاي او بود خودش را با اين استدلال که با اين همه بچه چرا موقعيت شغلي‌ام را به خطر بيندازم قانع ميکرد و از ميدان مبارزه عقب مي‌کشيد، اما پدر، نه تنها کم نياورد بلکه بچه‌هايش را نيز در همين فضاي مذهبي و سياسي افکار و اعتقاداتش پرورش داد تا جايي که بچه‌ها به مرحله‌اي از بلوغ فکري رسيدند که تشخيص حق از باطل براي آن‌ها عيان شد، بله، همان موقع بود که آوازه‌ي انقلابي بودنشان بر سر زبان‌ها افتاد و در همين جهت، برداشتن اولين گام‌هاي مبارزه خانوادگي آغاز شد.

شروع فعاليت سياسي دختران و پسران خانواده در يک بازه زماني مشخص بود؟ فعاليت سکينه حورسي چه؟ از زمانش باخبريد؟

شريفي: چون موضوع گفت‌وگوي فعلي ما درباره خانم سکينه حورسي است مطالبي را که عنوان مي‌کنم مشخصا در ارتباط با ايشان است.

حوالي سال ۱۳۵۴ بود و خانم سکينه حورسي در دبيرستان مشغول به تحصيل بودند که فعاليت سياسي‌شان را شروع کردند، اين فعاليت‌ها آنقدر تداوم پيدا کرد که به قول گفتني خواهر حورسي شناسايي و انگشت‌نما شد.

شرايط پيچيده و دلهره‌آوري بود، به ويژه براي پدر و مادر خانواده که نمي‌دانستند چطور دخترشان را از چنگ و دندان ساواک بيرون بکشند.

حالا هر دري که زده و هر صدايي که شنيده ميشد دل‌آشوبه به جان اهل خانه مي‌افتاد، به هيچ‌کس اعتمادي نبود و تعقيب و گريز‌هاي ساواک علني شده بود تا اينکه مجبورش مي‌کنند براي حفظ جانش که شده، يک سال ترک تحصيل کند، يک سال تمام پنهان و از تحصيل باز مي‌ماند و از همان موقع به عنوان يک چهره شاخص و انقلابي بين کانون‌هاي فرهنگي و مذهبي آن روز‌ها که خودشان هم مبارز بوده‌اند شناخته مي‌شود.

 بعد از آن يک سال ترک تحصيل، فعاليت سياسي خانم حورسي متوقف شد؟

شريفي: عقب بکشند؟ اصلا و ابدا؛ خانواده حورسي با قالب انقلاب رشد کرده بودند و مبارزه سرلوحه تک‌تکشان بود، خواهر دوم را تعقيب مي‌کردند برادر اول دل به ميدان ميزد، برادر سوم دستگير مي‌شد خواهر اول مبارزه مي‌کرد و همينطور تمام اين عزيزان اعم از خواهر و برادر در يک راستا حرکت مي‌کردند و هرکدام به شکلي رسالتش را انجام ميداد.

متعاقب ترک تحصيل و تعقيب ساواک بايد مي‌ترسيد يا حداقل عقب مي‌کشيد، سن و سالي هم نداشت که کسي متوقع باشد، اما برعکس و در بحراني‌ترين شرايط، به جاي سکوت، فعاليتشان طيف گسترده‌تري پيدا کرد!

سکينه حورسي، دختري زير‌ذره‌بين ساواک!

اعلاميه و نوار‌هاي سخنراني حضرت امام (ره) و انقلابيون آن ايام را از زير سنگ هم شده جور ميکرد و با چه ماجراجويي‌هايي به دست همشهريان مي‌رساند؛ اين فعاليت‌هايشان تا اواخر سال ۱۳۵۶ روز به روز گسترده‌تر شد تا اينکه شرکت مردم در تظاهرات بزرگ سطح شهر، عمومي شد.

خودشان هم در تظاهرات شرکت مي‌کردند؟ آخر خطر شناسايي توسط ساواک موجود بود

شريفي: سر نترسي داشتند؛ يک حسينيه بود به نام حسينيه اصفهاني‌ها که آنجا فعاليت مي‌کردند؛ اين حسينيه هنوز هم پابرجا و مرکز تجمع جوان‌ها و مردم انقلابي شهر است.

کجا بوديم؟ آهان حسينيه اصفهاني‌ها؛ اين حسينيه قاعدتا هسته مرکزي خواهران و برادران انقلابي بود، انجا سازماندهي مي‌شدند، اهدافشان مشخص مي‌شد و از همان کانون که حسينيه اصفهاني‌ها بود همشهريان براي شرکت در تظاهرات دسته دسته به خيابان مي‌آمدند.

خواهر سکينه هم تمام وقتش را براي تشويق و ترغيب مردم و همشهريان صرف ميکرد تا هرچه بيشتر و بهتر در آن تظاهرات‌هاي سرنوشت‌ساز شرکت کنند، پابه‌پايشان بود؛ خب مردم هم با توجه به سابقه‌ايي که از او و خانواده‌اش سراغ داشتند حرفش برايشان سند بود.

بعد از پيروزي انقلاب اقداماتشان متوقف شد؟ اينکه بعد از ساواک مورد تهديد و تعقيب ضدانقلاب‌ها قرار گرفتند صحت دارد؟

شريفي: بعد از پيروزي انقلاب اسلامي تازه احساس مسئوليتشان بيشتر شد، معتقد بودند که الآن وقت پاسداري است و بايد از انقلابي که دستاورد خون هزاران شهيد است محافظت شود به همين خاطر وارد کميته‌هاي مردمي شدند و جزو اولين دختراني بود که اسلحه به دست گرفتند و براي تامين امنيت شهر اقدام کردند، البته خواهران ديگري هم ايشان را همراهي ميکردند و از همانجا بود که نقش سازنده و موثرشان بيشتر و بهتر نمودار شد.

مبارزه با ضدانقلاب هم در سرلوحه کارشان قرار گرفت؛ شايد بگوييد کسي که از ساواک جان سالم به در برده بايد دور هرچه فعاليت است خط قرمز بکشد، اما آنقدر يک‌تنه دل به مبارزه زد و در شهر برجسته و شناخته شد که مورد تعقيب ضدانقلاب‌ها قرار گرفت تا جايي که بار‌ها و بار‌ها ايشان و خانواده‌شان را به انواع مختلف تهديد کردند، اما هيچ‌کدامشان کوتاه نمي‌آمدند و مصمم‌تر به مبارزه‌ايي اينبار با ضدانقلاب ادامه دادند.

تهديد‌هاي ضدانقلاب عملياتي شد؟

شريفي: بله، خواهر کوچک‌تر ايشان در مسجد جامع و توسط ضدانقلاب به واسطه پرتاب نارنجک از ناحيه چشم جانباز مي‌شوند که اين حادثه منجر به تخليه کامل چشم مي‌شود.

فعاليت‌هاي سياسي خواهر سکينه حورسي تا سرکوب قائله ضدانقلاب و استقرار امنيت در شهر تداوم پيدا مي‌کند، اما بعد از آن وارد فعاليت‌هاي نظامي مي‌شوند.

خب ايشان از ابتداي پيروزي انقلاب ارتباط تنگاتنگي با شهيد بزرگوار سرلشکر پاسدار محمدعلي جهان‌آرا و ديگر برادران پاسدار داشتند به همين دليل آموزش‌هاي نظامي و تاکتيکي گروه خواهران که تحت حمايت و حفاظت سپاه و با سرپرستي و فرماندهي شهيد جهان‌آرا بود آغاز مي‌شود و پس از گذراندن دوره‌هاي مختلف نظامي، اسلحه‌شناسي، تاکتيکي و رزمي، خواهر سکينه حورسي به يک نظامي تمام عيار تبديل مي‌شوند که براي دفاع از انقلاب آماده است.

 تا قبل از آغاز جنگ تحميلي، آموزش‌هاي نظاميشان کامل شد؟

شريفي: چون سيد عبدالرسول بحرالعلوم از افراد مبارز و کارکشته سپاه بود و دوره‌هاي متعددي گذرانده بود به عنوان مربي آموزشي در کنار ساير مربيان به ايشان آموزش‌هاي تکميلي را مي‌دادند که در همين اثنا جنگ تحميلي به شهر‌ها کشيده شد، بله ۳۱ شهريور ۱۳۵۹ بود.

البته ۳ تا ۴ ماه قبل از شهريور ماه يعني حوالي خرداد و تير، درگيري‌هاي مرزي شروع شده بود، اما آغاز رسمي جنگ و کشيده شدنش به شهر‌ها از همان ۳۱ شهريور بود که اين خواهر عزيز و بزرگوارمان دوشادوش ساير برادران و خواهراني که به دفاع از شهر برخاسته بودند در کنار بچه‌هاي رشيد سپاه به دفاع از خرمشهر پرداخت.

خانم سکينه حورسي چه زماني ازدواج کردند؟

شريفي: اندکي قبل از شروع جنگ تحميلي و با واسطه‌گري شهيد بزرگوار جهان‌آرا با برادر عزيزمان سردار و فرمانده رشيد اسلام سيد عبدالرسول بحرالعلوميان زندگي مشترکشان را آغاز مي‌کنند.

در جنگ تحميلي ايشان فقط در بُعد نظامي فعاليت داشتند؟

شريفي: بحث شرکت ايشان در جنگ و دفاع از خرمشهر تک بعدي نبود؛ شايد براي مخاطب باور اين حجم از انرژي و فعاليت سخت باشد، اما خواهر سکينه هرکجا که به کمکش نياز بود حاضر ميشد.

گاهي خدمات پشتيباني داشتند، گاهي به عنوان نيروي عملياتي وارد عمل مي‌شدند، يک وقت او را در بيمارستان و در حال کمک به کادر درمان مي‌ديدند، عجيب بودند؛ اين‌ها موارد ساده‌اش بود، بعضي روز‌ها در سطح شهر شهدا را جمع ميکرد و در گلزار شهدا به خاک مي‌سپرد و بعد از آن هم در کنار قبضه ۱۰۶، گلوله جايگذاري مي‌کرد، حتي مهمات را هم بعضي مواقع تخليه مي‌کردند و براي دفاع از شهر به هر شکلي که از دستش برمي‌آمد کوتاهي نمي‌کرد.

بقيه خواهران حورسي هم به کمکشان آمدند؟ برادران چه؟

شريفي: خانم سکينه حورسي ضمن اينکه زنان و دختران را دور خودش جمع و آن‌ها را بسيج ميکرد فرماندهيشان را هم به عهده داشت و کار‌ها را هدايت و رهبري ميکرد، اگر خلاصه و مختصر بخواهم به اقدامتشان در دفاع مقدس اشاره کنم بايد بگويم که يک آچار فرانسه کامل بود.

خواهران حورسي يعني رباب و پري هم پابه‌پايش بودند؛ خواهر بزرگ‌تر ايشان، رباب حورسي، فعاليتي موازي و هم‌رديف با خواهر سکينه داشتند و آموزش‌هاي نظامي را نيز ديده بودند؛ ايشان هم ايام کوتاهي قبل از جنگ تحميلي و با واسطه‌گري شهيد بزرگوار جهان‌آرا با يکي ديگر از برادران عزيز سپاه يعني سردار شهيد اسماعيل خسروي ازدواج کردند که در سال ۱۳۶۱ و طي آزادسازي خرمشهر در عمليات بيت‌المقدس به درجه رفيع شهادت نائل آمدند.

شما تصور کنيد که ۳ خواهر، ۲ برادر و ۲ شوهرخواهر دوشادوش هم، يعني يک خانواده ۷ نفره و هر کدام سويي و در جبهه‌اي از خرمشهر ميجنگيدند تا مانع از ورود دشمن بعثي و تصرف شهر شوند.

تا اينکه بعد از ۴۵ روز مقاومت جانانه‌ي نيرو‌هاي مخلص سپاه و نيرو‌هاي جان بر کف مردمي عده‌اي قليل از مدافعين شهر باقي مي‌ماند که به سمت ديگر خرمشهر، آنطرف رودخانه که معروف به کوت شيخ است منتقل مي‌شوند و دفاع را اينبار از آنجا آغاز مي‌کنند.

در طي جنگ آسيبي هم ديدند؟

شريفي: در طي ۸ سال جنگ تحميلي صدمات روحي و جسمي فراواني ديدند منتهي هميشه اين جمله را عنوان مي‌کردند که من از خانواده شهدا، همسرانشان و از جانبازاني که قطع عضو و نخاع شده‌اند، من از اسرا و ساير بزرگواراني که خدمات شاياني در اين ۸ سال داشته‌اند خجالت مي‌کشم که بخواهم خودم را به عنوان جانباز معرفي کنم يا حتي اينکه بروم در بنياد جانبازان تشکيل پرونده بدهم و ادعايي داشته باشم؛ اگر اجري هست انشالله نزد خداوند محفوظ باشد؛ بله دقيق خاطرم هست، ايشان هميشه اين جمله را عنوان مي‌کردند.

بعد از پايان جنگ چه کردند؟

شريفي: وقتي که جنگ با تمام فراز و فرودهايش به پايان رسيد به شهر بازگشتيم؛ خانم سکينه حورسي نيز با توجه به سابقه و تجربه‌اش به عنوان اولين فرمانده بسيج خواهران معرفي شد.

سکينه حورسي، دختري زير‌ذره‌بين ساواک!

درست زماني که بايد استراحت ميکردند ساماندهي خواهران را به عهده گرفتند و خدمات ارزشمند فراواني را در آن برهه زماني خاص و بحراني انجام دادند و در تمام زمينه‌هاي فرهنگي، نظامي، سياسي و امنيتي دوشادوش برادران سپاه گام برداشتند.

ايشان جمله زيبايي داشتند که ميگفتند من هيچ‌وقت شهر را رها نکردم و واقعا هم همينطور بود، خواهر سکينه حورسي هيچ‌وقت خرمشهر را ترک نکرد و حتي زماني که خرمشهر اشغال شد در آنطرف رودخانه مشغول به دفاع بود.

برجسته‌ترين خصلت ايشان چه بود؟

شريفي: دست رد به سينه هيچ مستمندي نميزد؛ من بار‌ها به شخصه شنيدم و ديدم که نيازمندي با ايشان تماس گرفت يا مراجعه حضوري داشت آنوقت جملات آخرشان چه بود؟ با توکل به خدا انشالله حل مي‌شود و جالب اينکه همانجا في المجلس پيگيري‌ها را براي باز کردن گره مشکل آن بنده خدا آغاز مي‌کرد.

بنده خاطرم هست يک روز تماس گرفتند و گفتند براي يک بيمار صعب‌العلاج سرطاني که در تهران درگير مداواست نياز به ۲۰ ميليون تومان پول داريم؛ خب به واسطه ارتباط نزديکي که بين ما بود از ايشان پرسيدم در حال حاضر چقدر در حسابشان دارند که گفتند ۱۷۰ هزار تومان!

ما بنا به بضاعتي که داشتيم کمک کرديم و پيگير شديم، فرداي آن روز که با خواهر سکينه تماس گرفتم تا ببينم موضوع آن بنده خدا به کجا رسيده خبر دادند که پول جور شده و به دست بيمار هم رسيده است.

حالا فکر نکنيد ايشان خيلي متمکن بودند، نه؛ اتفاقا يک زندگي عادي و متوسطي داشتند، اما در امور خير مانند يک ملک‌التجار رفتار ميکرد و سرمايه‌شان همان آبرو و عزتي بود که نزد اقشار مختلف داشتند؛ با هرکس تماس ميگرفت و مساعدت ميخواست پاسخ منفي نمي‌شنيد، چون همه مي‌دانستند اين دستي که دراز شده دست خداست و براي حل مشکلات يک انسان است؛ در کل هرکاري ميکرد لله و في الله بود.

 ايشان يک فعال سياسي و نظامي به حساب مي‌آمد، اما بعد از ختم قائله‌هاي ساواک، شاه، ضدانقلاب و بعث فعاليتشان جهت ديگري پيدا کرد، توضيح مي‌دهيد؟

شريفي: اگر بخواهم در رابطه با سجاياي اخلاقي، شئون زندگي، منش، شخصيت و کار‌هاي خير ايشان صحبت کنم به ساعت‌ها گفتگو نياز است، اما به طور کلي ايشان در بُعد مسائل اجتماعي به ويژه بعد از پايان جنگ بسيار برجسته عمل کردند.

زماني که احساس کردند بايد در کنار نيازمندان، ايتام و دردمندان باشند تقريبا ميتوان گفت که ۹۰ درصد فعاليت‌هايشان را معطوف به اين مسئله کردند و با توجه به شرايط اقتصادي‌اي که براي مردم پيش آمده بود دوشادوش آن‌ها ضمن ابراز همدردي شروع به مساعدت کردند.

تهيه جهيزيه، پيگيري درمان بيماران صعب‌العلاج، مساعدت دانش‌آموزان و دانش‌جويان مستعد و تامين لوازام خانگي تنها بخشي از اقدامات ايشان بود، خواهر سکينه حورسي توجه ويژه‌اي به ايتام و به خصوص ايتام سادات داشتند و بار‌ها صداي گريه و مناجات‌هايش را در خلوت شنيديم که چگونه از خدا ميخواست که در گشايش امورشان کمکش کند.

فارس: هرچند ميدانم اندوهتان را دو چندان مي‌کند، اما اگر تمايل داشتيد از آخرين خاطره خانم سکينه حورسي برايمان بگوييد

شريفي: آخرين خاطره درست مربوط به روز فوت ايشان است يعني ۵ تير ۱۴۰۰؛ در حسينيه‌اي که ايشان مراسمات و مناسبت‌هاي مذهبي‌اش را در آن برگزار ميکرد به شکلي پاتوق معنوي ايشان بود دور هم جمع شديم.

يکي از دوستان خير بزرگوار به نام حاج امين تابنده که انسان بزرگ و والايي است رو به جناب بحرالعلوم و خطاب به ما گفتند که آخرين خيري هم که مرحومه پيگيري ميکرد امروز صبح الحمدلله انجام شد!

ما تعجب کرديم، اما حاج تابنده ادامه داد: آن کار خير، خريد يک سمعک ۴ ميليوني براي کودکي ناشنوا بود که مرحومه حورسي در همان حالت بستري و بيماري و با توجه به اينکه اکسيژن خونشان کم و نفس‌هايشان به شماره افتاده بود تلفني تماس ميگرفت و آن را پيگيري ميکرد که شما را خدا به من بگوييد سمعک اين کودک به کجا رسيد.

حرف دل

شريفي: سخن دل زياد است، اما دوست دارم در پايان خطاب به روح خواهر بزرگوارم بگويم که: خانم سکينه حورسي، شما فرموديد که بنده هيچگاه خرمشهر را رها نکردم و هيچ‌وقت از آن جدا نشدم امروز نيز بايد بگويم که خرمشهر هم هيچ‌وقت شما را از ياد نبرد و رها نکرد.

تمام خواهران و برادران خرمشهري به احترام بزرگي شما ايستادند و تمام اقوام ساکن در اين شهر عاشقانه و صميمانه برايتان گريستند.

ما هيچگاه نمي‌توانستيم فقدان شما را تحمل کنيم، اما تنها چيزي که باعث تسکين آلام خانواده ما شد شنيدن صداي مردم و دعا‌هاي خيري بود که بدرقه راهتان کردند و قسم خوردند که راهتان را سينه به سينه و نسل به نسل ادامه دهند؛ ديدار به قيامت بانوي تير و ترکش و گلوله.

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar