نماد آخرین خبر

خاطره بازی/ فرار از مدرسه برای تماشای کُشتی

منبع
خراسان
بروزرسانی
خاطره بازی/ فرار از مدرسه برای تماشای کُشتی
سلام و خدا قوت، دهه 60، اسفند که مي شد اندک منازلي که هنوز کرسي داشتن، کم کم اون ها رو جمع مي کردن، بوي نفتالين صندوقچه هاي لباسي که پوشاک خنک و بهاري توشون بود يواش يواش مي پيچيد و گاهي هم قلک هاي سفالي ما مي شکست تا پول توجيبي هامون رو در راستاي کمک به بزرگ ترها خرج خريد لباس عيد کنيم. البته هميشه اين قدر هم مثبت نبوديم ها، به طور مثال دبيرستاني که اين حقير کمترين، در اون درس مي خوند در مرکز شهر مشهد بود و حدود 2 هزار فروند دانش آموز داشت و هر کلاسش هم اون قدر شلوغ بود که معلم ها کمتر حس و حال حضور و غياب بهشون دست مي داد، لذا در نظام ترمي واحدي که ما افتخار تحصيل در اون رو داشتيم ترم بهمن دوهفته بعد از امتحانات شروع مي شد و تا مي اومد قد و قامتي راست کنه مي خورد به اسفند، اسفند ماه هم که مشخصه ديگه، برو بچه هاي نسل ما اهل همياري و خودياري و دگرياري در منزل بودن، چون هنوز خونه تکوني عيد شروع نشده بود که ما از مدرسه جيم مي شديم تا به پيشواز اين امر خطير بريم، البته همين هم شد که اين شد ديگه الان خاطره نويسي بيش نيستيم، اين روحيه دهه شصتي که از دوران راهنمايي شروع مي شد و به دبيرستان رخنه مي کرد در دانشگاه به اوج خودش مي رسيد و از قضا از نسل ما به نسل هاي بعدي هم سرايت کرده، خلاصه ما داشتيم رفقاي دانشجويي که از شهر ديگه اي بودن و وقتي امتحانات تموم مي شد ترم بعدي رو از 15 فروردين رسمي مي دونستن! چي بگم ديگه، از نسلي که خط کش شکلدار يا شابلون دار مي خريد که توش دايره، مثلث، مربع و... به صورت حاضر و آماده داشته باشه و نخواد زحمت زيادي بکشه چي توقع دارين؟ تازه فکر کردين ما فقط واسه بازي ايران- استراليا و پيشواز تعطيلات عيد از مدرسه فرار مي کرديم؟ نه بابا! عين همين الان وقتي مسابقات جهاني کشتي بود تصميم مي گرفتيم به جاي فوتباليست يا هنرپيشه شدن کشتي گير بشيم، اون وقت ها کشتي در دو زمان 5 دقيقه بود و 10 وزن داشت، سبک وزن ترين کشتي گيرها در وزن 48 کيلو کشتي مي گرفتن که اندازه يک بازوي کشتي گيرهاي بالاي 130 کيلو محسوب مي شدن، نسل ما کشتي رو با نام هايي مثل برادران خادم، عباس جديدي، رضا سوخته سرايي، عليرضا سليماني، اکبر فلاح، محمد طلايي، غلام محمدي، دودانگه و... مي شناسه، اما يکي از جالب ترين خاطراتمون برگزاري مسابقات اميدهاي جهان در تهران است که سال 1371 برگزار شد، اون جا بود که نسل جديد کشتي گيرها مثل برادران طيبي، عليرضا حيدري، محمود قلاوند و... معرفي شدن، بعد هم کم کم امير توکلي، ابوالفضل و ناصر زينل نيا، عباس حاج کناري، عليرضا دبير، عليرضا رضايي و... از راه رسيدن، در اين بين يکي از اون ها که قهرمان جهان هم شده بود دچار اهريمن اعتياد شد و نه تنها قهرماني بلکه زندگي اش را در اين راه از دست داد، خلاصه گوش شکسته هاي ورزش درسته اندازه فوتباليست ها توي زندگي ما نبودن اما هر بار با افتخارآفريني هاشون کلي ذوق مي کرديم، اما انصافاً شايد بچه هاي نسل چهارمي خاطرات ويژه تري از تماشاي کشتي در کودکي داشته باشن چون به نسل طلايي شاگردان بنا رسيدن و بنا هم به دلايلي که همه مي دونين کشتي کشور رو متحول کرده، تا هفته ديگه در پناه خداي مهربون. سيد مصطفي صابري