نماد آخرین خبر
  1. برگزیده
دیدنی-خواندنی

ابنیه/ آرامگاه پوریای ولی در شهر خیوه

منبع
بروزرسانی
سيري در ايران/به روايتي مقبرهٔ او در شهر خيوه، ۲۵ کيلومتري جنوب شهر اورگنج مرکز استان خوارزم ازبکستان مي‌باشد. اين مقبره خود يک مجموعهٔ فرهنگي – تاريخي است و در فاصلهٔ قرن‌هاي هشتم تا چهاردهم هجري (۱۴ تا ۲۰ ميلادي) براي بزرگداشت نام پهلوان محمود ساخته شده‌است. چنانکه در آن نواحي رسم بر اين است که پس از مراسم ازدواج براي تبرک به زيارت آرامگاه او مي‌روند. طبق منابع موثق، پهلوان محمود قتالي فرزند پهلوان پورياي ولي بوده و با عنوان محمود قتالي بن پورياي ولي از وي نام برده شده متاسفانه در برخي از منابع متاخر کلمه«ابن» که به معني«فرزند» است، حذف نموده و منابع معاصر نيز هر دو شخصيت را يکي فرض نموده و پهلوان محمود قتالي را مشهور به پورياي ولي ذکر کرده‌اند. اين اشتباه در دايره المعارف بزرگ اسلامي هم تکرار شده‌است. اما بايد توجه داشت که پهلوان محمود قتالي هر چند که عارف و پهلوان نامداري بوده و آثاري هم با يادگار گذاشته، ولي هرگز در شهرت و نام آوري به‌اي پدرش پهلوان پورياي ولي نمي‌رسيد. پس مي‌توان گفت آرامگاه پهلوان محمود قتالي فرزند پورياي ولي است که در شهر خيوه در ۲۵ کيلومتري جنوب شهر اورنگ مرکز خوارزم ازبکستان مي‌باشد. شهرت پورياي ولي تنها به دليل پهلواني‌هايش نيست بلکه مردم منطقه او را به داشتن ويژگي‌هاي نيکوي اخلاقيِ معلم، مرشد، صوفي و مرد خدا مي‌شناسند. آرامگاه مشهور شده بنام او از پر رونق‌ترين مکان‌ها در منطقه‌است که هر روز مردم کثيري از اطراف فرارود و به ويژه خوارزم براي زيارت و راز و نياز با خداي خود به آنجا مي‌روند. گفتني است که در ايشان قلعه اميران و صاحب منصبان زيادي مدفون‌اند اما امروزه از هيچ يک از آنها نامي برده نمي‌شود و تنها نام پهلوان محمود بن پورياي ولي و آرامگاهش همچنان زنده‌است. البته مقبره‌اي در شهر خوي وجود دارد که روي آن نام پورياي ولي نوشته شده‌است. و مردم شهر خوي آن را «پير ولي»مي نامند. در مورد اينکه پهلوان پورياي ولي در خوي زندگي کرده و در همين شهر و در گورستان مشهور به«پيرولي» دفن شده‌است به ۵ سند مهم تاريخي اشاره مي‌شود: ۱-در يک طومار قديمي که در عهد صفويه و حدود ۴۰۰ سال قبل بر روي پوست آهو نوشته شده، صراحتا آمده‌است که پهلوان پورياي ولي از شهرستان خوي بود. متن کامل و تصوير اين طومار در کتاب «ورزش باستاني ايران» نوشته دکتر پرويز ور جاوند آمده‌است. ۲-در کتاب «مرآت الشرق» (که اخيرا از سوي کتابخانه آيت الله مرعشي منتشر شده و شامل شرح حال ۶۸۴ تن از دانشمندان شيعه در قرن‌هاي ۱۳و۱۴ هجري قمري مي‌باشد) زندگينامه پهلوان پورياي ولي و وجود مزارش در گورستان «پيرولي» خوي ذکر شده است. در اين کتاب به سنگ قبر پورياي ولي هم اشاره شده و عين سنگ نوشته، قيد شده‌است. در اين سنگ قبر اسامي ۷ تن از اجداد پورياي ولي ذکر شده بود. که بر اساس آن نام پدر پورياي ولي، محمود بود و پسر وي نيز محمود نام داشته‌است. البته اين رسم در بين مردم خوي و منطقه وجود داشته و هنوز هم ادامه دارد که افرادي براي زنده نگه داشتن نام پدرشان فرزند خود را به نام پدرشان نام گذاري مي‌کنند.بر اساس آن سنگ قبر، پورياي ولي سال ۸۲۰ هجري قمري، دار فاني را وداع گفته‌است. صدراسلام محمّد امين امامي خويي در مورد مرقد ايشان در کتاب “”مرآه الشرق”” مي‌نويسد:»قبر امير ولي (پورياي ولي)، مشهور به پير ولي،… فردي مرتاض، عابد و پسنديده سيرت، بااخلاق خوب، بزرگ مقام بود. در زندگي وي بعضي کرامات به او نسبت مي‌دهند. شهرها و آبادي‌هاي دور و بعيد را قصد نموده، در شهر خوي مدفون است. بعد از دفن بر روي قبرش قبّه و بنائي ساخته و خانقاهي درست کردند. مردم بر مزارش براي قضاي حاجات به خصوص شب‌هاي جمعه جمع مي‌شوند. مقبره آن بعد از گذشت زمان تخريب شده، لکن آثارش باقي مانده و اهالي آن را زيارت مي‌کنند.سند ديگر در اين مورد داستاني است که در مورد پورياي ولي در بين مردم خوي از گذشته‌هاي دور در باره قبر پورياي ولي سينه به سينه نقل شده‌است و ما نمي‌توانيم از داستان‌هاي که مردم بصورت سينه به سينه نقل مي‌کنند. ، به سادگي بگذريم. به هر حال اين داستان که در کتابهاي تاريخي هم نقل شده، علت اسطوره شدن پورياي ولي را نشان مي‌دهد. اين داستان در بين مردم خوي چنين معروف است که: جواني از فقراي شهر خوي که از نعمت پدر محروم بود. عاشق دختر حاکم اين شهر مي‌شود. او که تنها فرزند مادرش بود، از شدت عشق بيمار و بستري مي‌گردد. مداواهاي پزشکان در علاج بيمار کارگر نمي‌افتد چرا که بيماري عشق درمان جسمي ندارد.بالاخره پسر زبان مي‌گشايد واز عشقش به دختر حاکم مي‌گويد. مادر و نزديکانش وي را نکوهش مي‌کنند. اما پسر بر عشق خويش پافشاري مي‌کند و مادر به ناچار به خواستگاري دختر حاکم مي‌رود. خبر به گوش دختر حاکم مي‌رسد و وي ازدواج خود با آن پسر يتيم را مشروط به پيروزي وي بر پهلوان نامدار خوي، پورياي ولي مي‌کند. از آنجا که عشق منطق ديگري دارد. پسر جوان با وجود اينکه مي‌داند، توان غلبه بر پورياي ولي را ندارد، براي مبارزه و کشتي گرفتن اعلام آمادگي مي‌کند. تاريخ مبارزه روز جمعه تعيين مي‌شود. در شب پنج شنبه در يکي از مساجد شهرخوي، مادر آن جوان حلواي نذري پخش مي‌کند که از قضا پورياي ولي هم آنجا حضور داشت. پهلوان از مادر مي‌پرسد: سبب نذرت چيست؟ و او جواب مي‌دهد: پسرم براي ازدواج با دختر حاکم بايد با پورياي ولي کشتي بگيرد و من اين حلوا نذر کرده‌ام تا پسرم پيروز گردد.پوريا دچار ترديد مي‌شود. ترديد در مورد حفظ موقعيت خود به عنوان پهلوان شهر يا اجابت نذر يک مادر و حرکت در جهت رساندن يک جوان به آرزوي خود. او در اين ترديد تصميمي شجاعانه مي‌گيرد که باعث اسطوره شدن پورياي ولي مي‌گردد. روز موعود فرا مي‌رسد. پوريا و جوان عاشق در ميدان کشتي حاضر مي‌شوند. جمعيت انبوهي به تماشا ايستاده‌اند. همه انتظار دارند. در چشم به هم زدني، پهلوان نامدار شهرشان پيروز گردد. اما نتيجه چيز ديگري است. پهلوان خود را مغلوب جوان عاشق مي‌کند.خود پهلوان پورياي ولي در اين مورد مي‌گويد: وقتي پشتم به خاک رسيد و آن جوان بر سينه‌ام نشست. ناگهان حجاب از ديدگانم به کنار رفت و آن معرفتي را که سالها در جستجويش بودم، در مقابل ديدگانم يافتم.مردم، جوان پيروز را بر دوش خود گرفتند و به سمت خانه حاکم حرکت کردند. پهلوان شهر مغلوب شد و در زير دست و پاي مردم نظاره گر شادي آن جوان و گريه‌هاي شوق مادرش بود. ديگر هيچکس پوريا را به چشم پهلوان نمي‌نگريست.سالها بدين منوال سپري شد و مردم زماني متوجه قضيه شدند که پهلوان پوريا نقاب خاک بر سر کشيده يود. از آن زمان پوريا به پهلوان افسانه‌اي و اسطوره‌اي تبديل شد. (نام‌هاي ديگر: پورباي ولي، محمود خوارزمي، پريار) پهلوان، صوفي و شاعر ايراني است که در ورزش‌هاي زورخانه‌اي پيشينه زيادي داشته‌است.