جواب استاد «شهریار» به پانترکیستها با یک بیت شعر

فارس/ فقط نام اصلياش، «سيدمحمد حسين بهجت تبريزي» را ممکن است بعضيها ندانند وگرنه شهريار را که اغلب ايرانيها ميشناسند و دربارهاش کم يا زياد ميدانند. وضعيت ترکزبانان نسبت به شهريار چگونه است؟ شهريار شاعر اصلي است براي بسياري از ترکزبانان و براي بسياري اصلا غير از او شاعري نيست؛ خيليهايشان جز از شهريار يک بيت هم از اشعار شاعر ديگري حفظ نيستند.
حق هم دارند؛ يک شعر دارد که انگار در زبان ترکي شعر را شروع کرده و تمام کرده و اگر همان يک شعر باشد، ديگر چيزي کم نيست و اگر همان يک شعر نباشد، ديگر اصلا شعري نيست؛ «حيدر بابايه سلام» که يعني به حيدربابا سلام.
حيدر بابا کوهي است در مجاورت روستاي خشکناب که روستاي اجدادي شهريار است. براي ترکزبانان، شعري است بلند که هر کسي هر بار ميشنود، گريه خواهد کرد حتما يک جايي از شعر؛ اينجا نشد آنجا. مگر آنکه کمسال باشد وگرنه هر کسي زندگي را شناخته باشد و رسم زندگي را ديده باشد، شکي نيست که با شنيدنش گريه ميکند يا بعدا ميرود يک خلوتي پيدا ميکند و گريه ميکند. ترکزبانها ميدانند ماجرا چيست و چه معنيها هست در اين شعر و ميدانند چرا گريهشان ميگيرد.
فارسيزبانها نسبت به شهريار چه وضعيتي دارند؟ آنها هم حق دارند و خيليهايشان او را سراينده بهترين شعر زبان فارسي ميدانند؛ «هماي رحمت». به اين خوبي و به اين زيبايي از نظر معني و عمق ارادت شعر نداريم در زبان فارسي. به همين دليل و بهخاطر همه آنچه که شهريار به شعر و ادب فارسي افزود، روز درگذشت وي شده است «روز شعر و ادب فارسي».
يک بيت شعر نامشهور
در اين ماجراي ترکزبان و فارسيزبان يک تناقضي هم هست حتما در ذهن برخيها؛ و اين تناقض را بعضيها خيلي پررنگ کردهاند و کار بيخ پيدا کرده! چه کساني؟ طرفداران «پانتُرکيسم» که نهضتي سياسي و ايدئولوژيک است و بيش از ۱۲۰ سال است اتحاد ترک تباران ايران و کشورهاي آذربايجان و ترکيه و باقي ترکزبانان پراکنده در آسياي مرکزي و خاورميانه و حتي سرزمينهاي دوردست را در قالب يک ملت و يک کشور مستقل آرزو دارد. نهضتي است که به نوعي برتريجويي نژادي معتقد است و اين حرفها.
چهرههاي برجسته هم دارد و البته شهريار هم ميتوانست برايشان چهرهاي خيلي خيلي برجستهتر باشد. شهريار چه کرد؟ خوب جوابشان را داد! در مقابل «آمدي جانم به قربانت، ولي حالا چرا» که ميان ايرانيان معاصر مشهورتر از مشهور است، اين هم يک بيت شعر نامشهور از شهريار در جواب آنها که خواب ناخوش ميبينند براي ايران:
تُرکي ما بس عزيز است و زبان مادري
ليک اگر «ايران» نگويد لال بادا اين زبان
و اگر همين يک بيت را دوست داشتيد اين هم يک شعر ديگر استاد شهريار درباره آذربايجان:
تو همايون مهدِ زردشتي و فرزندانِ تو
پورِ ايراناند و پاکآيين نژادِ آريان
اختلافِ لهجه مليت نزايد بهرِ کس
ملتي با يک زبان، کمتر به ياد آرد زمان
گر بدين منطق تو را گفتند ايراني نهاي
صبح را خوانند شام و آسمان را ريسمان
مادرِ ايران ندارد، چون تو فرزندي دلير
روزِ سختي چشمِ اميد از تو دارد همچنان
بيکس است ايران، به حرفِ ناکسان از ره مرو
جان به قربانِ تواي جانانه آذربايجان