عروس کلاهبردار داماد را بدبخت کرد

نمناک/ ازدواج و بستن پيمان مقدس زناشويي، به معناي همدلي و همراهي است اما نه براي همه چراکه گاهي يکي از طرفين با نقشه اي غيرانساني وارد يک رابطه شده و ازدواج ميکند، مشابه موردي که در اين بخش از گوناگون نمناک خواهيد خواند.
عروس جوان با نقشه اي حرفه اي، در مدت زمان بسيار کوتاهي با فريب داماد ساده لوح توانست به هدف خود برسد. براساس گزارشات، پسري جوان به نام " راجو " مدتها بود به سن ازدواج رسيده اما در مقابل اصرارهاي پدرش براي اختيار کردن همسر، مقاومت ميکرد تا اينکه پدر راجو تصميم گرفت تا از راهي ديگر فرزندش را راضي به ازدواج کند. او از يک واسطه خواست تا دختر مناسبي را سر راه پسرش قرار دهد، دختري که از همه لحاظ مناسب و موجه باشد.
واسطه هم پس از مدتي گفت که دختر خوبي براي ازدواج پيدا کرده اما او پس از دريافت 80.000 روپيه حاضر به آشنايي و ديدار با " راجو " خواهد بود، پدر که حاضر بود هرکاري براي سروسامان دادن فرزندش انجام دهد، با اين شرط موافقت کرده و پول را پرداخت کرد.
دختر جوان پس از دريافت پول سر راه "راجو" قرار گرفت و پس از مدت کوتاهي آنها به مرحله ي ازدواج رسيدند. ازدواج آنها در معبد شهر مين پوري، اوتار پرادش هندوستان انجام شد و پدر داماد به عنوان هديه، مقدار بسيار زيادي طلا، جواهرات و پول به عروسش داد. او در واقع با اين کار قصد داشت بخش قابل توجهي از ثروتش را وارد زندگي پسرش کند اما اينگونه نشد.
پس از پايان مراسم عروس اصرار کرد براي به يادماندني تر شدن اين روز، دونفره و بدون همراهي ديگران به خانه بازگردند و جالب تر اينکه او درخواست کرد تا با اتوبوس اين مسير را طي کنند. داماد بينوا هم بي خبر از همه جا با تصور بيش از حد رومانتيک و فانتزي بودن همسرش پذيرفت و سوار اتوبوس شد.
در ميانه راه، عروس خانم احساس تشنگي کرد و از آقاي داماد خواست تا برايش يک بطري آب بخرد، آنها در ايستگاهي شلوغ پياده شدند که عروس کنار خيابان ايستاد و داماد براي خريد آب به مغازه رفت اما وقتي برگشت خبري از همسرش نبود. از افرادي که آنجا حضور داشتند سراغش را گرفت و آنها گفتند که او سوار خودرويي شده و با سرعت از آنجا دور گشته.
فورا با او تماس گرفت اما گوشي موبايل عروس فريبکار خاموش بود. سپس با واسطه تماس گرفت چراکه جز او کسي را از آشنايان نوعروسش نمي شناخت اما دستگاه او هم خاموش بود. جستجو فايده اي نداشت چراکه او فريب خورده و دختري که قرار بود همسر آينده اش باشد، با تمام طلا و جواهرات که بر اساس گزارشات ارزش بسيار بالايي هم داشتند فرار و داماد را به زبان ساده بدبخت کرده بود.