وحشتناکترین جاذبههای دنیا که طرفداران زیادی دارند!

لست سکند/ همهي ما کساني را ميشناسيم که گاهي داستانهاي باورنکردني از مکانهاي عجيب برايمان تعريف ميکنند. برخي از آنها ادعا دارند که در طول شب، صداهاي عجيبي شنيدهاند و حتي گاهي در مورد ارواح گذشتگانشان با ما صحبت ميکنند که در بعضي روزها به آنها زل زدهاند. باور کردن اين ادعاها خيلي سخت است، اما به اين فکر کنيد که اگر در مورد مکاني داستانهاي عجيبي تعريف شود، باز هم باور کردن اين حرفها برايتان سخت است؟ چه به داستانهاي ماورالطبيعه اعتقاد داشته باشيد و چه نداشته باشيد، يک سري مناطق متروکه وجود دارند که داستانهاي ترسناکي در مورد آنها گفته ميشود. برخي از اين داستانها در مورد ارواحي است که سالها سرگردان هستند و حتي شکنجه شدهاند. با ما همراه باشيد تا برخي از اين جاذبه هاي ترسناک را به همراه داستانهايشان برايتان تعريف کنيم.
جزيره عروسکها (The Island of the Dolls)
بين تمام انسانهاي قرن حاضر، ترس مشترکي از دلقکها، عنکبوتها و حتي پرواز وجود دارد که شايد در ميان اين موارد عجيبترين آن، ترس از عروسکهاست. تصور راه رفتن با چشماني بيروح، تلوتلو خوردن و تمايل به کشتن انسانها در خواب، جزو ليست مواردي است که عروسکها را ترسناک ميکند. حالا به جاي يک عروسک به گروهي از عروسکها فک کنيد! اينکه اين عروسکها در گوشهاي از خانه يا در اتاق زير شيرواني يا حتي آويزان از درختان به فکر کشتن شما هستند. ترسناک شد، نه؟
بد نيست بدانيد جزيرهاي در مکزيک به نام درXochimilco وجود دارد که در آن عروسکهاي پلاستيکي به درختان آويزان هستند. خوشبختانه اين عروسکها قرار نيست به دنبال شما بيفتند بنابراين از اين بابت جاي نگراني نيست. اما دليل حضور اين عروسکها کمي ترسناک است. بر اساس افسانهها، مرد جواني به نام جوليان سانتانا باررا به اين جزيره نقل مکان ميکند. وي بعد از مدتي، بدن دختري را در يک کانال نزديک محل زندگي خود پيدا ميکند که در کنار او عروسک شناوري وجود داشته است. جوليان عروسک را به ياد آن دختر از نزديکترين درخت آويزان ميکند.
او ادعا کرده بعد از آويزان کردن عروسک از درخت، صداي قدمها و زمزمهها و حتي گاهي فريادهاي دختري را ميشنيده است. جوليان با آويزان کردن عروسکهاي بيشتري تلاش ميکند که آن دختر را آرام کند اما موفق نميشود. ميگويند صداهاي آن دختر تا زماني که جوليان در جنگل جان باخته، ادامه داشته است. جالب اينجا است که گفته ميشود جوليان توانسته بوده با روح دختر ارتباط برقرار کند. در حال حاضر اين جزيره يک جاذبه گردشگري محسوب ميشود و گردشگران ادعا ميکنند که چشمان عروسکهاي آويزان هر جا که ميروند، آنها را دنبال ميکنند.
بيمارستان هيلز واولي (Waverly Hills Sanatorium)
بيمارستان هيلز واولي در ايالت جنوبي جفرسون در کنتاکي واقع شده است و در ابتدا ساختماني دو طبقه بوده است که در آن از بيماران مبتلا به سل مراقبت ميشده است. با توجه به اينکه کنتاکي بيشترين ميزان مرگ و مير را در کشور به علت بيماري سل داشت، تصميم گرفتند اين بيمارستان را گسترش دهند و هيلز واولي تبديل به يک بيمارستان پنج طبقه براي بيماران مبتلا به «مرگ سفيد» شد.
علت شهرت سل به نام مرگ سفيد اين بود که زماني که فرد به اين بيماري مبتلا ميشد، رنگ پوست او رو به سفيدي ميرفت. گفته ميشود که حدودا 63 هزار بيمار تا قبل از اينکه اين بيمارستان تعطيل شود، در اينجا مُردند. بعد از کشف درمان بيماري سل، اين بيمارستان تبديل به تيمارستان شد. از اين دوره اتفاقات ماورالطبيعه شروع شدند. بازديدکنندگان اين بيمارستان ادعا ميکنند که گاهي صداهاي عجيب و غريب از راهروها شنيده ميشود. برخي نيز ادعا ميکنند که سايههايي را در قسمتهايي از ساختمان مشاهده کردهاند. وحشتناکترين بخش اين بيمارستان اتاق شماره 502 است. اين اتاق متعلق به زني بوده که زماني که مبتلا به بيمار سل بود، باردار شد. او خود را با سيم لامپ اتاقش دار زده بود.
چيچن ايتزا (Chichen Itza)
هنگامي که به خانههاي متروکه فکر ميکنيد، شايد خانههاي ويکتوريايي يا حداقل يکي از خانههاي قرنهاي اخير به فکرتان برسد. اينکه شايد اين خانهها ارواحي داشته باشند يا خير، آنقدر ترسناک نيست، به ويژه در برابر خرابههاي متروکهاي که ارواح هزار ساله را در خود پنهان کردهاند، اين خانهها بيشتر شبيه شوخي هستند. ارواحي که اصولا محکوم به مرگ و سرگرداني در زمين شدهاند و حتي برخي از آنها بعد از شکنجه در اين بخش از زمين، سالها سرگردان بودهاند.
چيچن ايتزا که مربوط به اقوام مايا است، مکاني بين مرگ و زندگي است. قوم مايا اعتقاد داشتند که مرگ، راه ارتباطي بين زندگي حاضر و زندگي بعدي فرد است. آنها قربانياني را براي خدايان خود اهدا ميکردند که در اين ميان قرباني انسانها چيز عجيبي براي آنها نبوده است. قربانياني که روح آنها به گفته گردشگران هنوز در اين منطقه حاضر است و گويي مشغول تماشاي محل قرباني خود هستند.
چندين گردشگر که از قسمتهاي مختلف اين خرابهها بازديد کردهاند، ادعا داشتند که تماشاگران عجيب و غريبي در کنار سالن راه ميرفتند و همچنين برخي شعارهاي قبيلهاي در سراسر بخشهاي مختلف شنيده ميشده است.
آسايشگاه Trans-Allegheny Lunatic
آسايشگاهي که در سال 1864 در وسترون ساخته شد، بعدها به بيمارستان ايالتي وستون تبديل شد. اين بيمارستان براي پاسخگويي به 250 بيمار آماده شده بود. بيمارستان بعد از گذشت مدت زماني مجبور به پذيرش بيماران الکلي، معتادان و بيماران رواني شد. تعداد بيماران اين بيمارستان به 2600 نفر رسيد.
بيماران و کارکنان اين بيمارستان مدام در حال عذاب کشيدن بودند که گويا اين عذاب به جز دلايل بهداشتي و کمبود وسايل روشنايي، دلايل ديگري نيز داشته است. کارکنان اين بيمارستان ادعا ميکردند که روح سربازاني که در جنگ داخلي در اين آسايشگاه بودهاند را ديدهاند. حالا علاوه بر روح سربازان، روح بيماران و کارکنان بيمارستان نيز به ترسناک بودن اين ساختمان کمک ميکند.
عمارت سلطان (The Sultan's Palace)
در مورد اين عمارت که در نيواورلئان فرانسه واقع شده، شايعات بسياري وجود دارد. اين عمارت در سال 1836 توسط مردي ترک ساخته شده است. وي ادعا ميکرده که سلطان است. بعد از مدتي اقامت در اين عمارت، همسايهها به وي مشکوک ميشوند. علاوه بر اينکه وي چند زن و تعداد زيادي فرزند داشته، مهمانيهاي عجيبي که در عمارت برگزار ميشد، بر شک همسايهها ميافزود. مهمانيهايي که ساعتها به طول ميانجاميد و در آن، مهمانها به طرز وحشتناکي مواد مخدر مصرف ميکردند. همچنين برخي از همسايهها ادعا ميکردند سلطان، همسران و فرزندان خود را شبانه شکنجه ميکند.
يک روز صبح يکي از همسايهها متوجه رد خوني در کنار در ورودي ميشود و به پليس اطلاع ميدهد. ورود پليس به خانه شروع يک کابوس بود. در بخشهاي مختلف خانه قسمتهايي از بدن انسان افتاده بود. دست، پا و بازوي قطع شده که در خون غلت ميزدند. همانطور که پليس در حال بررسي صحنه جرم بود بدن سلطان را کشف کردند که در حياط خانهاش زنده به گور شده بود و فقط دست سلطان از خاک بيرون مانده بود. مردم اين محله ادعا دارند که هنوز صداي فرياد سلطان و برخي ديگر از اعضاي خانه در سراسر اين عمارت شنيده ميشود.
نمايي از عمارت سلطان
برج لندن (The Tower of London)
بيش از 900 سال از ساخت برج لندن توسط ويليام فاتح ميگذرد. برج لندن يکي از مشهورترين ساختمانهاي متروکه بريتانيا است که علت شهرت آن اعدامها، قتلها و شکنجههايي است که در هزاران سال پشت اين ديوارها صورت گرفته است و گفته ميشود ارواح اين افراد هنوز در اين مکان حضور دارند. ارواح مربوط به افراد مشهوريست که گفته ميشود در اين برج زندگي ميکنند. در ميان اين ارواح، توماس بکت، اسقف اعظم کانتربري هم هست که به گفته مردم محلي چند بار در نزديکي ديوار داخلي قلعه ديده شده است.
شايد يکي از معروفترين ارواح پادشاهاني که در اين برج ساکن است، روح ملکه آن بولين است. وي در سال 1535 اعدام و سر از بدنش جدا شد. گفته ميشود که روح بي سر او در اين برج سرگردان است. در هر حال وجود يا عدم وجود اين ارواح در اين برج انقدرها مهم نيست. مهمترين موضوع باور مردم اين منطقه است که اعتقاد دارند اين ارواح در برج ساکن هستند.
پناهگاه خالي از سکنه (Borgvattnet)
بياييد با هم رو راست باشيم، پيرزنان ميتوانند ترسناک باشند. آنها لزوما مانند عروسکها يا عنکبوتها ترسناک نيستند اما بسياري از فيلمهاي ترسناک، تصوير خانهاي قديمي را نشان ميدهد که ناگهان پيرزني در آن ظاهر ميشود. حالا تصور کنيد اين خانه واقعا وجود داشته باشد، آن هم در شهر Jämtland در شمال سوئد. خانه متروکه با يک ساکن که ديده نميشود.
اين مکان مذهبي در سال 1876 ساخته شد. ساختمان مربوط به کاهنان بود و آنها در اين جا به مدت تقريبا پنجاه سال عبادت و استراحت ميکردند. حالا چطور به طور ناگهاني اين خانه متروکه شد؟ درست حدس زديد: يک پيرزن!
ادعا ميشود که اواخر شب، سايه پيرزني که لباس خاکستري به تن داشته ظاهر ميشد و در گوشهاي از اتاق به انتظار مينشست. در برخي موارد تعداد اين زنان به سه نفر هم ميرسيد. گزارشاتي شامل فرياد زني پير و سايه تکان خوردن صندلي باعث شده که اين ساختمان قديمي متروکه باقي بماند. برخي اعتقاد دارند که اين پيرزن در واقع مادر کودکاني است که احتمالا در حياط اين خانه دفن شدهاند يا روح خدمتکاراني که در اين خانه مذهبي آزار و اذيت شدهاند.
نمايي از پناهگاه خالي از سکنه
زندان ايالت شرقي (Eastern State Penitentiary)
اگر در مورد زندان مطالبي خوانده باشيد، ميدانيد که سلول انفرادي يکي از وحشيانهترين مجازات براي زندانيان است. زماني که زنداني رفتار نامناسبي در زندان داشته يا جرم سنگيني داشته باشد به اتاقي بدون پنجره و در شرايط بسيار دردناک فرستاده ميشود تا از تمامي تماسهاي انساني جدا شود. اين نوع مجازات به گفته روانشناسان يکي از وحشتناکترين شکنجههاي بشر است. ساختمان زنداني در بخش شرقي فيلادلفيا واقع شده است که شايد تنها دليل ساخت آن شکنجه و سلول انفرادي بوده است.
اين زندان در سال 1829 ساخته شده و سلولهاي انفرادي اين زندان داستانهاي عجيب و گاهي باورنکردني دارد. اينجا اولين زنداني بود که از سيستم سلول هاي انفرادي براي تنبيه زندانيان استفاده کرده است. نگه داشتن طولاني مدت در سلولهاي انفرادي باعث ايجاد توهمات در افراد ميشدند. اگرچه خيلي زود اين سيستم شکست خورد و زندان به حالت عادي برگشت اما شايعاتي در مورد حوادث عجيب همچنان در مورد اين زندان ادامه داشت. هنوز هم افرادي که از ساختمان بازديد ميکنند صداي زندانيان در سلولها و قدمهاي متزلزل آنها را ميشنوند.
قلعه بنگار (Bhangarh Fort)
بنگار نيز به مانند تمامي شهرهاي باستاني، روزگار پر رونقي داشته است. اين قلعه که در بخش بلند شهر بنگار واقع شده، به طرز عجيبي از تخريب جان سالم به در برده است. قلعه متعلق به چهارصد سال پيش است که توسط پادشاه سايا مادو سينگ در راجستان هند ساخته شده است. طبق افسانههاي محلي، اين قلعه نفرين شده است و ارواح سرگردان در آن زندگي ميکنند. بازديد از اين مکان از غروب خورشيد تا طلوع خورشيد ممنوع است زيرا در اين زمان، ارواح براي گشت زني به قلعه ميآيند.
گفته ميشود شاهزاده زيبارويي در اين شهر زندگي ميکرده که عاشقان فراواني داشته است و يکي از اين عاشقان، جادوگر بوده است. جادوگر بعد از درخواست و رد اين درخواست از طرف شاهزاده خانم، شهر را نفرين کرده است و در لحظه آخر اعلام کرده که به زودي اين شهر نابود خواهد شد.
اين شهر که بيش از 10 هزار ساکن داشته و همچنين داخل قلعه کاخ مسکوني پادشاه بوده، چند روز بعد از اين نفرين، توسط ارتش مهاجمي سقوط ميکند و تمامي افراد شهر را تکه تکه ميکنند. شهر يک شبانه روز در سکوت به سر ميبرد و بعد ارواح کشته شدگان بيدار ميشوند. از آن روز به بعد هر تلاشي براي ورود به قلعه ناکام ميماند.
جنگل خودکشي ژاپن
در نزديکي کوه فوجي، جنگلي به نام Aokigahara وجود دارد که به عنوان يکي از محبوبترين نقاط خودکشي جهان شناخته شده است و در اساطير ژاپني با خانه مردگان ارتباط نزديک دارد. مشکل خودکشي ژاپن به حدي افزايش يافته است که در سال 2010، 200 نفر اقدام به خودکشي کردند. بر همين اساس در ورودي اين جنگل اکنون به افراد هشدار ميدهد که در صورت مشاهده خودکشي به دنبال کمک باشند و گشتها به طور مرتب جنگل را براي يافتن اجساد جستجو ميکنند.