طنز/ شبی سراسر شور و هیجان در مهمانی های قدیم

خراسان/ سلام و خداقوت، قبلاً که عصرجدید و این سوسولبازیها نبود، ملت هنرشون رو تو مهمونیا بروز میدادن، خیلی هم جذاب بود و به همه خوش میگذشت. این طورکی که نفر اول نوشابه میخورد و ناخودآگاه بادگلو میزد؛ بعد برای اینکه طبیعی بشه هی ادای بادگلو زدن رو تقلید میکرد، نفر بعدی میگفت اینکه چیزی نیست، دستش رو می ذاشت زیربغلش و انواع اصوات عجیب رو ساطع میکرد. نفر بعدی میگفت اینم چیزی نیست، بعد کل پارچ دوغ رو سر میکشید و چنان میزد روی شکمش که صدای دف در بیاد. بعدی میگفت این شبیه صدای هندوانه شد نه دف، حالا ببین من چیکار میکنم. اون وقت دستش رو میگرفت جلوی دهنش و صدای هلیکوپتر درمیآورد، گاهی هم تریپ صحبت کردن با بیسیم چیزهایی میگفت که طبیعیتر بشه. نفر بعدی میزد روی دست بقیه و زبونش رو میچسبوند نوک دماغش و بعد چشماش رو کلاج میکرد تا نوک دماغش رو ببینه. فضا کل کلَی که میشد یک نفر لپهاش رو باد میکرد و یکهو محکم میزد روشون که بقیه بخندن. بعدی پلکهاش رو برمیگردوند و خودش رو ترسناک میکرد. یکی دیگه میگفت حالا من انگشت شست دستم رو قطع میکنم. بعدی برای اینکه روی دستش بلند بشه کل دستش رو از آرنج به پایین قطع میکرد. اون یکی میپرید تو چرخ گوشت تا کار سختتری انجام بده. تهش از اورژانس میاومدن یک عده رو میبردن بیمارستان، یک عده رو تیمارستان و مهمونی تموم میشد.اینطورکی خلاصه!
دانیال دایی داووداینا