نماد آخرین خبر

داستانک/ می ترسم که دیگر به پیاده ای رحم نکنند!

منبع
بروزرسانی
داستانک/ می ترسم که دیگر به پیاده ای رحم نکنند!

مصاف/ اسب سواری ، مرد افلیجی را سر راه خود دید که از او کمک می‌خواست. مرد سوار دلش به حال او سوخت ، از اسب پیاده شد او را از جا بلند کرد و بر روی اسب گذاشت... تا او را به مقصد برساند!  مرد افلیج که اکنون خودرا سوار بر اسب میدید دهنه ی اسب را کشید و گفت: اسب را بردم... و با اسب گریخت!  پیش از آنکه دور شود صاحب اسب داد زد: "تو تنها اسب را نبردی ، جوانمردی را هم بردی! اسب مال تو ؛ اما گوش کن ببین چه می گویم..."  مرد افلیج اسب را نگه داشت ، مرد سوار گفت : "هرگز به هیچ کس نگو چگونه اسب را به دست آوردی!" می ترسم که دیگر "هیچ سواری" به پیاده ای رحم نکند!  
امام علی علیه السلام: انسان، به زیورى زیباتر از جوانمردى آراسته نشده است.

به پیج اینستاگرامی «آخرین خبر» بپیوندید
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره