39
18
5.9K
خراسان/ تعدادی پیرزن با اتوبوس راهی سفری تفریحی بودند. پس از مدتی یکی از آنها به پشت راننده زد و یک مشت بادام به او تعارف کرد. راننده تشکر کرد و بادامها را گرفت و خورد. نیم ساعت بعد دوباره پیرزن با یک مشت بادام نزد راننده رفت و آنها را به او تعارف کرد. راننده باز هم تشکر کرد و بادامها را گرفت. این کار چند بار دیگر هم تکرار شد تا آن که راننده با تعجب پرسید: «چرا خودتان بادامها را نمیخورید؟» پیرزن گفت: «چون ما دندان نداریم.» راننده که کنجکاو شده بود پرسید: «پس چرا آنها را خریدهاید؟» پیرزن گفت: «درعوض ما شکلات دور بادامها را خیلی دوست داریم»!