نماد آخرین خبر

گوناگون/ تنها هدیه‌ شهید باکری به همسرش

منبع
فارس
بروزرسانی
گوناگون/ تنها هدیه‌ شهید باکری به همسرش
فارس/ 4 ماه هم پيش هم نبوديم تقريباً 20 ساله بودم، حدود 40 روز پس از شروع جنگ در 11 آبان 59 بدون هيچ مراسمي، تنها با يک حلقه 800 توماني من و آقا مهدي به عقد هم درآمديم؛ نخستين شرط او براي ازدواج اين بود که هر جا و هر زمان که وجودش براي نظام اسلامي لازم باشد و امام بخواهد به آنجا برود. همين‌طور هم شد و هر جا لازم مي‌ديد آنجا حاضر بود؛ او 20 دقيقه پس از مراسم عازم جبهه شد و تا سه ماه در آنجا ماند. در اين مدت تنها يک تماس تلفني با او داشتم. ما اسماً 4 سال با هم زندگي کرديم که واقعيتش‌ مجموع روزهايي که با هم بوديم شايد به چهار ماه نکشيد. اولين و آخرين نامه‌‌اي که آقاي مهدي برايم نوشت در هر منطقه‌اي از جمله اهواز، دزفول، اسلام‌آباد و ... که قرار بود عملياتي انجام بگيرد، ما هم اسباب‌ و اثاثيه را جمع مي‌کرديم و به آن منطقه مي‌رفتيم. محل اسکان به منطقه عملياتي نزديک بود، آقا مهدي 20 روز يکبار به منزل مي‌آمد، چند ساعتي بود و بعد مي‌رفت؛ در زماني که از او خبر نداشتم، بنده خدا وقت هم نداشت براي من نامه بنويسد. آقا مهدي در عمليات «رمضان» به عنوان فرمانده تيپ عاشورا مجروح شد، اولين و آخرين نامه‌اي هم که به من نوشت در اين عمليات بود که مي‌خواست مرا از نگراني دربياورد. فقط يک عيد نوروز در کنار هم بوديم آقا مهدي به رسم و رسومات و اعياد که مورد سفارش ائمه اطهار(ع) بود، خيلي توجه مي‌کرد؛ در اين ايام به ديدار خانواده شهدا، اقوام و خانواده مي‌رفت؛ به برنامه‌هاي چهارشنبه‌ سوري و سيزده به در اهميت نمي‌داد. من فقط در سال اول ازدواج‌مان همان عيد نوروز را در کنار شهيد باکري بودم، آن هم در ابتدا ديدار خانواده شهدا رفت و بعد به ديدار بزرگتر‌ها رفتيم، او دائماً در جبهه بود، به کنار هم نبوديم. تنها هديه آقا مهدي براي من در طول 4 سال زندگي مشترک‌مان جنگ بود و اصلاً فرصت نبود که خريد کنيم، تنها هديه‌اي که آقا مهدي براي من گرفت، يک روسري ژوژت که گوشه‌اش گلدوزي شده بود، با يک سجاده از مشهد بود؛ هنوز هم آن را يادگاري نگه داشتم؛ براي ديدار امام يا سفر مشهد که مي‌رفت، کتاب مي‌خريد.