خراسان/ *پيرمرد خسته روي نيمکت پارک به استراحت مي پردازد؛ خستگي پيرمرد، کمر صندلي را مي شکند.
*پيرمرد عينکش را از چشم مي گيرد؛ نگاه پيرمرد جلوي پايش سقوط مي کند.
* دزد آهسته وارد خانه مي شود؛ خانم بزرگ شيشه عمر خود را مخفي مي کند.
*زن خياطي مي کند؛ پيراهن متولد مي شود.
* مرد از سفر به خانه مي آيد؛ جاده به بن بست مي رسد.
بيژن اسدي پور-برگرفته از کتاب «يک لب و هزار خنده»