داستان زرافه قدکوتاه

آخرین خبر/«بوبا» میمون دم کوتاه آمده بود تا از بلندقدترین حیوانات جهان عکس بگیرد. زرافهها خیلی هیجان زده بودند و می خواستند که عالی باشند. همه چیز خوب بود به جز یک مشکل کوچک: «اون کیه؟» او جری بود. کوتاه قدترین زرافه ای که تا به حال وجود داشته است. جری با خجالت گفت: «بهتره من توی عکس نباشم... نمی خوام عکس همه رو خراب کنم!» «استریج» که قدبلندترین زرافه بود گفت: «لوس نشو! خب ما باید راهی پیدا کنیم که تو هم قد ما بشی.» بنابراین آنها چوبهای بلندی را به پاهای جری بستند. اما او غلت زد، کله پا شد و تالاپی زمین خورد.
آنها چند لاک پشت را روی هم چیدند و جری را روی آن گذاشتند. اما لاک هایشان خیلی گرد بود و روی هم بند نمی شد. جری را از شاخه آویزان کردند. او سر و ته شد. او را باد کردند ولی بادش خالی شد. آنها حتی پریدن روی فنر را هم امتحان کردند. اما جری فقط این طرف و آن طرف پرید. فکرهای آنها ته کشیده بود. هزارپا که همه چیز را دیده بود، بالاخره گفت: «زرافه های عزیز! اگه بی ادبی نباشه باید بگم به جای این که سعی کنید قد جری دراز بشه، راحت تر نیست که شما یه ذره خم بشید؟» زرافه ها تازه متوجه شدند که هزارپا درست می گوید. همگی یک بار دیگر آماده شدند و عکسی انداختند که هنوز بهترین عکس آنهاست.
نویسنده: نیل فلوری
مترجم: پریجان بابایی