کی بود به من خندید؟

آخرین خبر/یک روز شامپانزه مشغول ورزش کردن بود: «یک، دو، سه!» یک دفعه صدای خندهای آمد. شامپانزه به سینهاش کوبید و داد زد: «کی بود به من خندید؟!» هیچ صدایی نیامد.
شامپانزه دوباره مشغول ورزش کردن شد: «یک، دو، سه!» باز صدای خنده آمد. شامپانزه به سینهاش کوبید و داد زد: «کی بود به من خندید؟» یک دفعه چشمش به لاکپشت افتاد.او را از زمین بلند کرد و گفت: «تو به من خندیدی سنگپشت نادان؟!» لاک پشت درحالیکه در هوا دستها و پاهایش را تکان میداد با حالتی جدی گفت: «من امروز عصبانیتر از اونم که بخندم».
شامپانزه سرش را خاراند و لاک پشت را زمین گذاشت. شامپانزه دوباره مشغول ورزش شد: «یک، دو، سه!» باز صدای خنده آمد. شامپانزه محکم به سینهاش زد و داد زد: «کی بود به من خندید؟» هیچ صدایی نیامد. شامپانزه اطرافش را خوب نگاه کرد.
او آهسته به طرف بوتههای گل سرخ رفت و پشت آنها را دید. خرس کوچولوها بودن: «مَرمِرک و پَرپَرک» شامپانزه سرش را خاراند و گفت: «شما به من خندیدین؟» پرپرک و مرمرک به او نگاه کردند. بعد به هم نگاه کردند و به طرف شامپانزه رفتند و او را قلقلک دادند. شامپانزه قلقلکی روی زمین افتاده بود ومی خندید.
پرپرک و مرمرک کف پاهای او را قلقلک میدادند. صدای خنده شامپانزه توی جنگل پیچید. شاید آن لحظه کسی داد میزد: «کی بود به من خندید؟!»
مژگان مشتاق